چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۹

آمریکا محصولات ولی فقیه را درو می کند

 چنانچه بعضی ها هنوز باور ندارند که حکومت ولایت فقیه تامین کننده منافع جهانخواران است کافی است به خبر معامله شصت میلیارد دلاری فروش سلاح به عربستان سعودی توجه کنند . چندی پیش هم صحبت از قراردادی سی میلیارد دلاری در مورد فروش تجهیزات دریایی بود .  سایر قرادادهای نان و آب دار دیگر را هم که جهت تامین سلاح سایر حکومتها در سواحل خلیج فارس توسط آمریکا و سایرین بسته شده است و همچنین قراردادهای کلان تامین انرژی هسته ای را هم از نظر بگذرانید و در کنار آن به اخبار مربوط به بالا رفتن میزان صادرات آمریکا به ایران هم توجه فرمایید .

  بهانه فروش اسلحه به کشورهای منطقه تهدیدات از جانب حکومت ایران عنوان میشود و خرید نیروهگاههای تولید برق اتمی قدیمی هم در رقابت با برنامه های اتمی ایران انجام میگیرد . آنچه از زمان جنگ ایران و عراق و سایر جنگهای منطقه را هم که به گونه ای رژیم ایران در زمینه سازیهای آن دخیل بوده و همه در راستای منافع غرب بوده است به آن اضافه کنید  . تمام اینگونه عملیات چند برابر هزینه های آن برای آمریکا و سایرین سودآوری داشته و با توجه به اوضاع داخلی کشورهای منطقه  تامین سرباز هم برای آمریکا بسیار ساده شده است . کافی است مرزهای خود را برای مهاجرین بگشاید و بسیارند کسانی که حاضرند در ازای دو سال سربازی برای آمریکا اجازه سکونت در آنجا را بگیرند . البته شرط استخدام در ارتش آمریکا پیروی از ولایت فقیه نیست همانگونه که سربازی رفتن ایرانیان هم ربطی به اعتقادشان به نظام ندارد .

    حال میشود متوجه شد که با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی و مطلقه کردن تدریجی آن ، وظایف شاه سابق را به کسانی سپردند که بسیار بهتر از او انجام وظیفه میکنند و حالا هم که ایرانیان از حکومت ملاها خسته شده اند ، بوسیله آقای احمدی نژاد و مشایی دارند زمینه حکومتی جدید با تمسک به افتخارات گذشته ایرانیان را پی ریزی میکنند . در سایه دیکتاتوری منافع زورگویان تامین است و هروقت کهنه شد نو آنرا می آورند . شاید این بار برای مصرف اسلحه های انبار شده جنگی ایرانی با غیر ایرانی کارسازتر باشد . و این مردم منطقه و ایران هستند که با ید تاوان بی توجهی و سهل انگاریهای خود را بپردازند .  و اعتبروا یا اولی الباب و الابصار.  

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

قرآن سوزی در ایران و کاغذ سوزی در آمریکا !

    این روزها حرف و حدیث های فراوانی در مورد سوزاندن قرآن در آمریکاست که از طرف کشیشی که همه و از جمله دختر خودش او را دیوانه می پندارند اعلام شده . این برنامه به هر دلیلی که کلید خورده باشد ، با مانورهایی که مقامات آمریکایی پیرامون آن به نمایش گذاشتند ، در خارج از دنیای مسلمانانی که به دین و قرآن فقط نگاهی عامیانه و متعصبانه دارند اثر چندانی ندارد جز به نمایش گذاشتن آزادیهای مصرح در قانون اساسی آمریکا و پایبندی دولت آمریکا به آن حتی اگر موجب به خطر افتادن امنیت آنان باشد . و اقدام این آمریکایی که از کلمات قرآن هیچ نمی فهمد فقط آتش زدن به کاغذهای قابل اشتعال است .

    آنچه میتواند قرآن سوزی واقعی نامیده شود همانست که در کشور خودمان و توسط مدعیان دروغین پیروان قرآن انجام میگیرد . اقداماتی که مخصوصا در سالهای اخیر از ناحیه حکومت ولایت فقیه به نمایش گذاشته شده و بنام اسلام و قرآن مرتکب جنایات مختلف در مقابل مردم و کسانی که خود را مسلمان میدانند میشوند اگر بدتر از آتش زدن قرآن نباشد کمتر از آن نیست . اگر کسی نسبت به این ادعا شک دارد کافی است به یکی از آخرین نمونه های این جنایات توجه کند . نامۀ اخیر آقای عبدالله مومنی به آقای خامنه ای که از داخل زندان اوین ارسال شده و شرح ماجراهای وحشتناکی است که بدست ماموران ولایت وبا تایید و نظارت کامل حکومت بر فرزندان بی گناه این ملت روا میدارند چه چیزی از آتش زدن قرآن کم دارد ؟ پس اگر کسی ناراحت بی احترامی به قرآن است اینجاست که باید از خود تعصب نشان دهد و از آقای خامنه ای بخواهد که دست از این جنایات بر دارند و لااقل پاسخی به این نامه بدهد . اگر چه ممکن تا کنون پاسخ او را با شکنجه های بیشتر داده باشند .

چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹

هم غزه هم لبنان هم ایران قربانی سیاست استعمار

  تا زمانی که همه مردم دنیا متوجه این حقیقت نشوند که لذت واقعی از زندگی زمانی ممکن می گردد که ارزش دوست داشتن و عشق ورزیدن به نوع بشر و طبیعت اطراف خود را درک کنند و به آن اهتمام بورزند ، همیشه افرادی پیدا میشوند که حاضرند برای تامین آنچه مورد علاقۀ خود می بینند دست به هر کاری از جمله کشتن هم نوع و ویران کردن طبیعت بزنند  .

    در طول تاریخ بشریت کسانی به این حقیقت پی بردند و اهتمام ورزیدند دیگران را هم از این موهبت و خواست فطری بشری آگاه نمایند و عشق و محبت را ترویج دهند . عده ای از این افراد برای نشر عقاید خود اقدام به نوشتن آنها در قالب شعر و یا نثر نمودند تا مردمان را در این مسیر راهنما شوند . متاسفانه از آنجا که فقط درصد کمی از مردم اهل مطالعه و تحقیق بوده اند ، افکار منتشر شده در این کتابها نتوانسته اند فکر غالب بر جوامع قرار گیرند .

    گروه اندکی از این نوع افراد هم به مقتضای شرایط حاکم بر زمان خود موفق شدند با آگاه کردن مردم جوامع خود ، جنبشهایی را ایجاد کنند تا عملا نسبت به تغییر روشهای ویرانگر زندگی  و ایجاد نظم نوین بر اساس روابط حسنه و مهر و محبت بین مردم اقدام کنند . نمونه های بارز این افراد کسانی بودند مانند ابراهیم و عیسی و موسی و محمد که هریک در زمان خود به موفقیتهایی دست یافتند و توانستند تغییرات عمیقی در زندگی مردمان ایجاد کنند .

    تقریبا همۀ اینگونه افراد در زمانهایی زندگی میکردند که روابط سلطه بین مردم رایج بوده و آنانی که توانسته بودند قدرتی برای خود دست و پا کنند با ایراد ظلم و جور بر دیگران منافع خود را تامین می کرده اند . در مقابله با ستمگران ، افرادی که در نقش منجیان جوامع خود وارد عمل شدند ، روش مسالمت و تبلیغ مهر و محبت را برگزیدند و با تحمل مشقات فراوان توانستند به موفقیتهایی نایل آیند و چون مستقیما در کنار توده های مردم تحت ستم و در مقابل ستمگران ایستاده بودند ، تاثیر این افراد بر توده ها بسیار بیشتر از تاثیر نویسندگان بوده است .

   از آنجا که اینگونه منجیان فرصت نیافتند افکار آزادیخواهانه و نیاز انسانها به مهر و محبت را در میان مردم نهادینه کنند ، پیروان آنان رفته رفته از راه آنان فاصله گرفتند و چه بسا بنام آنان ولی با روشهایی در تضاد با روش آنان دست به اقداماتی زدند شبیه به آنچه آنان در مقابلش ایستاده بودند .

    جالب اینکه بیشتر این منجیان از منطقه ای که به خاورمیانه معروف است برخاستند و بعدها آیینشان به نقاط مختلف دنیا نفوذ پیدا کرد . حال همین منطقه تبدیل شده است به یکی از داغترید مناطق درگیری و محلی که کشتار انسانها بدست همدیگر بسیار بیشتر از کشتار حیوانها در میان هم نوع خود است . و جالب تر اینکه این کشتارها و ظلم و ستمها در میان کسانی هست که خود را پیروان آن صلح و صفا طلبان میدانند و اغلب بنام آنان از خود و از پیروان اسمی دیگران می کشند .

    اگر ما مردم این زمان که خود را متمدن میدانیم و مدعی صاحب اندیشه و فکر روشن ، بخواهیم به قضاوت بنشینیم و به ارزیابی این اوضاع شرم آور بپردازیم ، چه جوابی میتوانیم داشته باشیم ؟ و چگونه میتوانیم رفتار طرفهای متخاصم را توجیه کنیم ؟ آیا این نوع زندگی کردن ارزشی دارد ؟ در بین این گروههای متخاصم ،شاید بتوانیم یهودیان اسراییل را مرفه ترین و پیشرفته ترین آنها بنامیم . ولی آیا میشود گفت که از زندگیشان لذت میبرند ؟ یکی از شاخصه های مهم زندگی سالم و مرفه امنیت است . آیا هیچیک از اسراییلیان احساس امنیت میکنند ؟ دیگران که جای خود دارد !

    آیا این منطقه احتیاج به یک منجی دیگر دارد ؟ و اگر دارد ، کدام یک از افراد و یا گروهها و یا دولتهای موجود میتوانند چنین وظیفه ای را عهده دار شوند ؟ آیا با تکیه بر زور و نیروهای نظامی و شبه نظامی و یا گروههای انتحاری میتوان صلح و صفا را به مردم این منطقه هدیه کرد ؟ روش منجیانی مثل ابراهیم و عیسی و موسی و محمد چطور؟ آیا کسی را میتوان انتظار داشت که با همان روشهای مسالمت آمیز خود را در معرض همانگونه آزار و اذیت ها قرار دهد و به ایجاد صلح بین این ملتها پافشاری کند؟

      یکی از طرفهای در گیر فعلی این مناقشه ایران است . رژیم حاکم بر ایران عقیده اش بر براندازی حکومت یهودیان اسراییلی است و مدعی است که تمام همت خود را در این مسیر بکار میبرد و عقیده دارد که در نهایت امام زمانشان ظهور میکند و او هم با استفاده از دم تیز شمشیر ، شاید هم به شکل مدرنش ، به حل و فصل اینگونه مسائل میپردازد . و مثلا حکومت اسراییل را ساقط و حتما مجبور میشود نیمی از فلسطینیانی را هم که با هم اختلافات اصولی دارند از دم شمشیر بگذراند تا آرامش را بر منطقه حکم فرما نماید !

   مردم ایران هم شاید نخواسته و یا از روی غفلت و یا از بابت تعصبات عقیدتی ویا تمایلات ظلم ستیزی در گیر این مساله شده اند. و بعنوان یکی از مهره های این بازی خطرناک در منطقه مطرح هستند .

   همزمان با شکل گیری جنبش آزادیخواهی در ایران و آنچه بنام جنبش سبز معروف شده است ، موضوع مناقشات خاورمیانه هم در این جنبش مطرح گردید و اگرچه این جنبش هنوز نتوانسته است انسجام لازم را بگیرد و در مورد مسائل جهانی اظهار نظر جامع داشته باشد ، لیکن به مناسبت آنچه روز قدسش نامیده اند ، در سال گذشته این شعار مطرح شد که : " نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران."

چنانچه بخواهیم این شعار را که احتمالا توسط فردی و یا گروه خاصی مطرح شده و مردم تشنۀ تغییر هم آنرا تکرار کردند مورد قضاوت قرار دهیم ، چه میتوانیم بگوییم ؟ آیا اگر ما ایرانیان موفق شویم مسائل خود را حل نماییم میتوانیم بدون توجه به آنچه در اطرافمان میگذرد زندگی شاد و توام با صلح و صفا داشته باشیم ؟ تازه همین شعار هم با ابراز آمادگی برای فدا کردن جان خود برای ایران بوی خشونت میدهد . و نمیدانم ایران پس از فدا شدن مردمش بکار چه کسانی می آید ! البته این یک امر بدیهی است که اگر هر انسانی مورد تعرض انسان دیگر و یا هر حیوانی قرار بگیرد از خود دفاع میکند و اگر چنین حمله ای بخواهد با حمله به محلی در کشورش هم شروع شود همین وظیفه را احساس میکند . ( اگرچه ما هنوز به این احساس دست پیدا نکرده ایم که آماده شویم در برابر بلایای طبیعی از خودمان دفاع کنیم.)

     پس چارۀ کار کجاست ؟ استفاده از زور و دامن زدن به تخاصمات و جنگهای ویرانگر تاریخ بشر نتوانسته است دنیا را برای مردم لذت بخش نماید . ولی عده ای از این جنگها این درس را گرفتند که باید کاری کرد که دیگر لازم نگردد با هم بجنگند . واین درسی است که همۀ مردم دنیا باید بگیرند . این درس آموختنی است . و چون عشق و دوستی و لذت بردن از زندگی دوستانه در کنار یکدیگر امریست فطری ، آموزش این درس بسیار آسان است . امور فطری روشهای مبتنی بر فطرت می طلبند . باید به فطرت مردم مراجعه کرد . روش منجیان پیشین که تبلیغ مهر و محبت و دوستی بوده و خود داری از خشونت ، و بکار گیری ادبیات مکتوب و تبلیغ آن با استفاده از امکانات و تکنولوژیهای معمول همان است که میتواند وجدان انسانها را بر انگیزاند تا به جد خواهان صلح و دوستی گردند و بجای تلف کردن نیروی خود در جنگیدن با همدیگر ، دست دوستی به هم دهند و همدیگر را در استفاده از نعمتهای طبیعت و مقابله با بلایای آن یاری نمایند .

   عرض کردم که بعضی مردمان آموختند که از جنگ بین خود بپرهیزند . اینگونه جوامع را اندیشمندان آنان کمک کردند . و خود مردم هم با مطالعه ادبیات مکتوبشان توانستند راه را از چاه تشخیص دهند . در جوامع ساکن در خاورمیانه و آنچه به جهان سوم معروف است ، مطالعه نهادینه نشده است . و خواندنشان بیشتر خلاصه میشده به خواندن کتب دینی و آنهم نه به قصد یادگیری بلکه به قصد ثواب بردن از خواندن متونی که اصلا برایشان قابل درک نبوده و واعظینشان هم یا از خودشان کم سواد تر و یا توجیه کنندگان وضعیت موجودشان بوده اند .

   آنچه مستقیما مربوط میشود به اوضاع درگیریهای فعلی خاورمیانه و مسائل مربوط به غزه و لبنان و فلسطین و اعراب و ایران، یک راه حل دارد و آنهم از میان برداشتن علت وجودی آنست . گذشته از فقر فرهنگی ناشی از عدم درک درست فطرت انسانی که در گذشته موجب بروز زمینه های این وضعیت شده وهمانطور که عرض کردم اکنون براحتی میتوان به آن پایان داد ، علت العلل مسائل فعلی خاورمیانه را باید در منافع قدرتهای بزرگ در این منطقه جستجو کرد .

     از جمله مردمانی که از جنگهای ویرانگر جهانی درس گرفتند که روابط خود را طوری تنظیم نمایند که نیازی به جنگیدن با هم نداشته باشند غربیان بودند . آنان در قالب قوانین اساسی و مدنی خود شرایطی را بوجود آوردند که دیگر شرایط زور بر آنان تحمیل نشود و پادشاهان و امپراطوران و پاپها و غیره نتوانند به آسانی هر مساله ای را به آنان تحمیل نمایند . از این رو قدرت طلبان و سوداگران آن جوامع قدرت دست انداختن به جان و مال مردمان خود را از دست داده اند . ولی این سوداگران راههای جدیدی برای سوء استفاده از مردم مستقر در سایر نقاط جهان پیشه کردند و توجیهات لازم برای مردم خود را هم فراهم کردند و این همانست که کمی قدیم تر به آن استعمار نو می گفتیم و بمرور زمان نوتر هم شده است . ایجاد کشور اسراییل و ادامه حکومتهای دیکتاتوری در کشورهای خاورمیانه علیرغم کوششهای فراوان مردم برای آزادی هم ریشه در همین نوع استعمار دارد . تغییرات شکلی در عمل کرد سوداگران و ایجاد شرائط تازه در کشورها باعث شده است که خود کلمه استعمار هم از نوع نو و کهنه اش دیگر زیاد در ادبیات روزمره ظاهر نشود .

    مردم کشورهای غربی هم اگر چه از منافع این نوع استعمار بی بهره نیستند ولی وجدان عمومی غالب بر آن کشورها هم راضی به زورگویی به دیگران نیست و برای همین است که دولتهای غربی بسیار ماهرانه و با استفاده از پیشرفته ترین روشهای نفوذ و جاسوسی در کشورها موجبات رضایت و یا بی طرفی مردم خود در مورد اقدامات زورگویانه و حمله به کشورها را فراهم میکنند .  

      بهترین روش برای مقابله با این وضعیت ، متوسل شدن به این وجدان عمومی در کشورهایی است که دولتهایشان از دیگر کشورها سوء استفاده میکنند . باید بساط دولتهایی که در شرق خشونت تبلیغ می کنند و شعارهای انحرافی پخش می کنند برچیده شود و برای مردم غرب هم روشن کرد که طالبانها و بن لادنها دست پروردگان مردم خاورمیانه نیستند . باید برای مردم غرب و  یهودیان اسرائیل روشن کرد که فلسطینیانی هم که قربانیان استعمار بودند واز خانه هایشان آواره شده بودند و به امید بازپس گرفتن خانه هایشان سالها با اتکا به یاران بی وفا مبارزه مسلحانه کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید روش جدید صلح طلبانه پیش گیرند و رهبر شاخصشان آقای یاسرعرفات حاضر به مذاکره شد ولی بلافاصله گروههایی زیر سایۀ خود اسرائیل و استفاده از امکانات دیگران در مقابل او قد کشیدند تا صلحی ایجاد نشود . و مخصوصا مردم یهود اسرائیل هم باید متوجه شوند که آنان هم قربانی همان بازی استعماری هستند .

     بیدار شدن وجدان مردم غرب در خصوص منطقه خاورمیانه میتواند به دولتها فشار وارد کند که دست از حمایت دولت اسرائیل که دست پروردۀ خودشان است و خرابکاری در مسیر ایجاد صلح بردارند تا لااقل بر اساس قوانین و کنوانسیونهای بین المللی و رعایت حقوق بشر ، مردمی که خود را یهود و مسلمان و مسیحی میدانند بتوانند بر اساس خواست موسی و عیسی و محمد که خود را بندگان یک خدا میدانستند با هم و در کنار هم و با یاری هم به این روش زندگی وحشتناک خاتمه دهند و این منطقۀ ثروتمند را تبدیل به محلی برای زندگی عاشقانه و انسانی نمایند .

   چنانچه حمایت های پنهان و آشکار سوداگران بین المللی از دیکتاتورهای خاورمیانه هم قطع شود ، مردم نوعدوست این منطقه هم میتوانند خود زمام امور خود را بدست گیرند و دیگر بدون اینکه بازیچه دست کسی قرار گیرند در آبادانی منطقه و کل جهان شریک گردند .

   بار این وظیفۀ سنگین بیش از هر کس بر دوش روشنفکران و صاحبان اندیشه در شرق و غرب عالم است که با استفاده از امکانات روز میتوانند منجیان امروز بشریت باشند .       

جمعه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۹

افول روحانیت و صعود مشائیت ؟!

     روحانیت شیعه به هر دلیل و به هر وسیله ای که در ایران پا گرفته باشد در طول حضور چند صد ساله اش در ایران آنچنان نفوذی در ایران پیدا کرده بود که پس از فرو پاشی شاهنشاهی چند هزار ساله توانست به عنوان نیروی جانشین خود را بر مردم ایران تحمیل و با برخورداری از این نفوذ وسیله ی لازم برای قلع و قمع سایر نیروهای مطرح را به دست آورد.

    مجموعه ای از شرایط حاکم بر جامعه ی امروزی، تو خالی بودن و عدم صداقت و بی کفایتی این گروه در حکومت کردن بر مردم را در مدت سی ساله ی حکومتشان بر ملا نمود . و مخصوصا حوادث بعد از انتخابات اخیر ثابت نمود که روحانیت مقبولیت خود نزد ملت ایران را از دست داده است و دیگر نمی تواند بدون استفاده از نیروی نظامی و سرکوب ملت بر آنان حکومت کند.  هیچ کدام از گروههای رقیب داخل روحانیون هم برنامه و توانایی خارج کردن خود از این بحران را ندارند و اگر چه اکثریت افراد روحانی هم با آنچه شرایط فعلی را بوجود آورده است مخالفند  ولی در مقابل تشکیلات سازمان یافته ی ولایت فقیه حاکم اظهار عجز می نمایند و سکوت پیشه کرده اند .

    آنچه در حال حاضر موجب ادامه این حکومت شده است ، اتکای آنان به نیروی سرکوبگر سازمان یافته و عدم انسجام لازم در میان مخالفین و از همه مهمتر، که کمتر کسی به آن می پردازد ، سودمند بودن گروه حاکم برای سوداگران بین المللی است. با یک حساب سرانگشتی مشخص می شود که حکومت فعلی در ایران بسیار بهتر از رژیم شاهنشاهی تامین کننده منافع غرب و شرق در خاورمیانه است. و تا آنجا که این شرایط قابل دوام باشد آنان هم از هر وسیله ای که در اختیار دارند به گونه ای ماهرانه برای بقای این حکومت استفاده می کنند  و حتی اگر آنرا دشمن خود هم بدانند، در از بین بردن دشمنی که هر آن قادر به انهدام آن هستند و فعلا هم بر وفق مراد آنان عمل می کند هیچ عجله ای ندارند . شاید ایاد علاوی برنده ی انتخابات اخیرعراق هم بی خود نگفته است که امریکا از دولت طرفدار ایران در عراق حمایت می کند چرا که هیچ کس مثل این آقایان نمی تواند منافع آنان را تامین کند.

   آنچه پایه های حکومت را لرزان نگه داشته است گذشته از مخالفت جامعه ی ایرانی با آنان ، فقدان پایه های فکری و ایدئولوژیکی است که بتواند با اتکای به آن نیروهای سرکوبگر و بخش خنثی مردم را برای خود حفظ کند. به نظر می رسد چاره ی کار را در معجونی یافته اند که پیرامون پدیده ی مشائی در حال شکل گیری می باشد . این پدیده ملغمه ای است از شعارهای وطن پرستی کورکورانه و ملی گرایی جاهلانه توام با خرافات عوام فریبانه و مایه هایی از نیمچه نظرات روشنفکرانه . و این است که در پی شکست ایدئولوژیک روحانیتی که ریشه در عربیت دارد به مکتب ایرانیت متوسل می شوند و با اینکه فردی مانند آقای مشائی در اظهار نظرات چندین ماهه اخیرش پایه های اصلی اعتقادات روحانیون از جمله وحی و نبوت اسلامیت رایج را هدف قرار داده است ، از حمایت مراکز قدرت برخوردار است  و با حرکت های پس و پیش تاکتیکی ، موقعیت او در نظام در حال تقویت شدن است تا جایی که از او به عنوان رئیس جمهور آینده نام می برند .

    حرفهایی که او در اولین موج اظهار وجودش در مورد خدا و وحی و پیامبر زده بود چیزی شبیه به همان حرف هایی بود که دیگران را به واسطه ی آن مرتد می نامیدند و مستوجب مرگ . موج اخیر اظهارات او در مورد مکتب ایرانی هم  همان است که می تواند برانگیزاننده ی احساسات ملی گرایانه و وطن پرستی به عنوان جایگزینی مناسب برای روحانیت تهی شده از درون باشد . حتی در انعکاس گفتار اخیر روحانی واپس گرای افراطی همچون مصباح یزدی هم که به ایدئولوگ دولت فعلی مشهور است ، مایه هایی از این نوع تغییر مسیرها دیده می شود . نمونه هایی از این نوع گفتار اخیرا در سایت رجا نیوز که یکی از پایگاههای تبلیغاتی حاکم می باشد دیده می شود . در مطلبی تحت عنوان " تفاوت بین مصحف حضرت زهرا با قرآن " ، تفاسیر این روحانی در مورد وحی و الهام به گونه ای بیان شده است که زمینه ساز امکان الهامات جدید در افراد امروزی هم می باشد . این سایت که مورد توجه تمام طرفداران رژیم هم می باشد گاه گاه مطالبی را منتشر می کند که توجه به آنها می تواند نیات پنهانی گروه حاکم بر آن را نمایش دهد . چندی پیش در مطلبی طولانی تحت عنوان " عرفانهای نوظهور و رمز گشایی از یک پروژه فرهنگی جهانی (آواتار پیامبری که به دین  نوین جهانی فرا می خواند) " اشاره به پروژه ای داشت که شامل : آشوب باورها ، تثبیت مفاهیم اولیه ، و معرفی نظام نوین ارزشی در دنیا می شود . و از آنجا که یکی از تاکتیک های رایج این آقایان جاری کردن حرفهای مردم پسند دیگران از زبان خود و سعی در کپی کردن کارهای مدرن دیگران برای تثبیت حکومتشان است ، شاید مشائیت را به عنوان کپی ایرانی این پروژه در نظر گرفته باشند.

    بنابراین بسیار محتمل به نظر می رسد که در شرایطی که جنبش آزادیخواهانه ی ایران نتوانسته است در سطح مدیریت صاحب انسجام و رهبری شود  و سانسور حاکم بر کشور و شیطنت های برخی از رسانه های صاحب نفوذ خارجی به بی خبری و گمراهی توده ی مردم ادامه می دهند ، گروه حاکم و صحنه گردانان پیدا و ناپیدا ی  آنان در صدد هستند با یک استحاله ی چند جانبه پایه های فکری لازم برای ادامه ی حکومت خود را  دست و پا کنند و با کنار زدن تدریجی روحانیت ، ایدئولوژی جدیدی همانند مشائیت را پایه ای برای حکومت خود قرار دهند.  

دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

اپوزیسیون و نیروی جانشین

یکی از موضوعاتی که در رسانه های اپوزیسیون ایرانی جایش بسیار خالیست ایجاد تشکل ملی است بمنظور معرفی یک نیروی جانشین . از چهار سال پیش که " طرح 12 ماده ای نجات ایران " را مطرح کردم و پیشنهادی که آقای زعیم در سال 88 برای تشکیل دولت موقت ارائه دادند ، در این هفته بود که مقالۀ جمعه گردیهای آقای نوری علا با عنوان " اپوزیسیون در زیر یک سقف؟ " را در سایت گویا نیوز دیدم که ضمن تشکر از وی مطالبی را در خصوص پاره ای از نکات آن عرضه میدارم . ایشان در مقالۀ دو هفته قبل خود با نام " نیروی جانشین کجاست؟ " تقریبا آب پاکی را روی دست خوانندگانشان ریخته و از احتمال ایجاد تشکلی قوی بعنوان نیروی جانشین اظهار نا امیدی کرده و آنرا موکول به رویش گیاهی جدید از ریشه ای که اکنون باید به آن پرداخته شود کرده بودند . ظاهرا در مورد ان مقاله عکس العملهای زیاد دریافت کرده بودند و احتمالا کسانی مطرح کرده اند که گیاهی هم که ریشه اش را باغبانان موجود آبیاری کرده باشند معلوم نیست میوه ای جدید و متفاوت از گیاهان موجود بدهد . مخصوصا اگر از تجارب ریشه های خود هم بی خبر باشند ، نتیجۀ تلاش آنان هم شاید چیزی جز تکرار تاریخ نباشد . در مقالۀ این هفته شان سعی کرده اند نا امیدی ارائه شده در آن مقاله را تخفیف دهند و احتمال جمع شدن اپوزیسیون زیر یک سقف را مطرح و از مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد سخن گفته اند . از آنجا که نجات ایران و ایرانیان از وضعیت وخیم فعلی جز با همیاری و تشریک مساعی کلیۀ ایرانیان و گروههای سیاسی ایرانی میسر نخواهد شد بر آن شدم تا در مورد بعضی از مشکلاتی که ایشان مطرح کرده اند اشاراتی داشته باشم تا مشخص شود مشکل آنچنان هم بزرگ نیست . و از همه تقاضا کنم به کوششهای خود در این زمینه با جدیت ادامه دهند . 1- یکی از مشکلات عمده که در مقاله ی آقای نوری علا مطرح شده در مورد چگونگی جمع شدن گروههای با سلایق بسیار متفاوت دور هم است . و بعنوان مثال از آقایان بنی صدر و رضا پهلوی نام برده اند. البته شاید کنار هم قرار دادن نام افراد بدون بیان تفاوتهای اساسی که در خط مشی آنان وجود دارد خالی از اشکال نباشد ولی از آنجاکه نتیجۀ این مباحث درنهایت باید مورد پذیرش قاطبۀ مردم ایران باشد و با علم به این حقیقت که گرایشات مردم ایران هم طیف وسیعی از سلایق مختلف را دربر دارد، اسم بردن از مصداق ها هم می تواند بلامانع باشد. اینکه چه درصدی از مردم ایران طرفدار کدام سلیقه می باشند فقط از طریق مراجعه به آراء عمومی در جوی آزاد توام با آگاهی کامل از سلایق مختلف مشخص می گردد. ولی از آنجا که گاها از این دو شخصیت بعنوان دو سر متضاد نشاگر گروههای سیاسی نام برده می شود، می توان در مورد مقبولیت این دو در بین اقشار مختلف مردم ایران صحبت کرده تا واقعیت امر بر کسانی مشتبه نگردد و مسیر هماهنگی مبارزات مردمی دچار مشکل نشود. شکی نیست که هنوز هم کسانی در بین ایرانیان هستند که هوای نظام شاهنشاهی به سر دارند و با استناد به پاره ای از مقاطع تاریخی گذشته دلایلی هم برای خود دارند. ولی من به عنوان یک ایرانی که در طول تقریبا پنجاه سال گذشته با دقت ناظر بر اوضاع ایران بوده ام و اکنون هم با قشر جوان دانش آموز و دانشجو در تماس نزدیک هستم بر این باورم که نظام شاهنشاهی دیگر در ایران جایگاهی ندارد. مخصوصا در بین جمعیت جوان ایران که حتی صحبت کردن از نظام شاهنشاهی را در دوران روشنفکری امروز منطقی نمی دانند. و بر این باورند که در کشورهایی مانند انگلستان هم که نظام فرمالیته شاهنشاهی به شکلی ماندگار شده به خاطر ملاحظات خاص آن کشور در رابطه با منافع خارجی خود می باشد و در صحنه سیاست کلی آنها جایگاهی ندارد. البته آقای رضا پهلوی هم که با توجه به موقعیت سنی اش در زمان حکومت پدرش هیچگونه نقشی نداشته ، می تواند مانند هر فرد ایرانی و نه به عنوان وارث نظام قدیم ارائه نظر نماید و مخصوصا نظر به اینکه در این مدت مادرش را در کنار خود داشته و از تجارب وی در علل سقوط آن نوع دیکتاتوری هم با اطلاع شده است ، و از مصاحبه هایش هم چنین استنباط می شود که خودش هم می داند دیگر نظام شاهنشاهی معنا ندارد ،می تواند آن تجارب را از داخل خانواده ی خود به طرفداران احتمالی آن نظام هم منتقل نماید تا دیگر کسی ذهن خود را به آن سمت منحرف نکند . امید که در ایران آزاد آینده آنان هم آزادانه به وطنشان برگردند و در هر زمینه ای که لیاقت خود را نشان دهند فعال باشند . ولی موضوع شخصیت آقای بنی صدر در میان ایرانیان حکایتی دیگر است. امروزه هر جوانی که به حقیقت داستان ریاست جمهوری و برکناری او پی می برد ، او را در ردیف شخصیت هایی همانند امیرکبیر و مصدق می بینند که با همان نوع دسیسه ها از صحنه سیاسی ایران خارج شده و در سایه ی سانسور کامل و دروغ پراکنی های ملاها ، مردم از خدماتی که او می توانست مدیریت کند محروم مانده اند. و چنانچه سانسور فعلی شکسته و نسل جوان از نظریات وی مطلع شوند ، مناسب ترین شخصیت هستند که وجودشان در هر تشکل ملی اعتماد ملت ایران را برای هر گونه اقدام اصلاحی جلب می نماید. 2- در رابطه با این موضوع که آیا فعالیت های این چنین باید در راستای تقویت رهبری داخلی جنبش سبز باشد و یا ایجاد یک نیروی جانشین ، واقعیت این است که اکثریت ملت ایران دیگر اعتمادی به کسانی که در دهه های اخیر بر آنها حکومت می کردند ندارند و بر روی اسلامی هم که توسط آنان تفسیر می شود هیچ حسابی باز نمی کنند . رفتار کسانی مانند آقای خمینی و سایر روحانیون حاکم هم بساط تقلید و مراجع تقلید را برچیده است .بهمین علت است که خط دهندگان دولت آقای احمدی نژاد هم این روزها در تکاپوی واهی مقبولیت، بر اصل ایرانیت بیشتر از اسلامیت تاکید میکنند . کسانی مانند آقای موسوی هم به این موضوع پی برده اند و اگر به گونه ای دیگر صحبت می کنند به خاطر همان محذوراتی است که خود اشاره می کنند و اینکه تصور می کنند باز هم امکان دارد بعضی از روحانیون داخل حکومت بر سر عقل آیند و خروج از بحران را تسهیل نمایند . پس ایجاد یک تشکل ملی قابل اعتماد می تواند و باید اصلاح طلبان واقعی داخل سران جنبش اخیر را هم شامل باشد بدون اینکه طوری مطرح شوند که بهانۀ برخورد خشن تر با آنان فراهم گردد . 3- اینکه مبارزه خشونت آمیز باشد و یا بدون خشونت و مسالمت آمیز چیزی نیست که بخواهیم موکول کنیم به روش برخورد حاکمیت . چرا که اگر بخواهیم تحت تاثیر اقدامات حکومت قرار بگیریم مشخص نیست به کدام راه و کجا کشانده شویم . و ما نباید روی مجهولات سرمایه گذاری کنیم . اصولا چنانچه زور فیزیکی بخواهد عامل سرنوشت ساز قرار گیرد ، آنان که از زور بیشتر و ساز و برگ مجهز تر برخوردارند پیروز می شوند و یا اینکه منجر به درگیریهای طولانی خانمان سوز خواهد شد . از طرف دیگر مردم ایران هم از درگیریهای قهر آمیز خسته شده اند و حس می کنند که عقل لازم برای ادارۀ بدون خشونت کشور خود را دارند و حاضر نیستند به خشونت دست بزنند . آن گروههایی هم که به قول آقای نوری علا خود را مجبور دیده اند به صورت خشونت آمیز با حاکمیت برخورد کنند ، زمانی که راه حل مسالمت آمیز و کم هزینه را در پیش روی خود ببینند ، مسلما از خشونت صرف نظر خواهند کرد و به فعالیت سیاسی خواهند پرداخت . 4_ در مورد اینکه ممکن است گروههایی تحت تاثیر کمک های مالی آمریکایی ها و لوایح کنگره آمریکا قرار گیرند ، باید گفت چنین افرادی اصولا نباید در یک تشکل ملی ایرانی جای داشته باشند . چرا که ایرانیها به این اصل اعتقاد دارند که " کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من " . و این بسیار ساده اندیشانه خواهد بود که تصور شود گروههایی در حکومت آمریکا وجود دارند که بتوانند از بودجه آمریکا چیزی برای مبارزۀ مسالمت آمیز ایرانیان بمنظور کسب آزادی کنار بگذارند . اگر آمریکا قصد داشت از جنبش آزادیخواهانۀ مردم ایران حمایت کند راههای دیگری هم بود که احتیاج به بودجه خاصی هم نداشت . به عنوان مثال جنبش سبز ایران از هیچ کشور مدعی آزادی انتظار نداشت که اجازه بدهد فردی مانند آقای احمدی نژاد پس از آن نمایش انتخاباتی به عنوان رئیس جمهور ایران وارد کشورشان بشود . و این موضوع باید برای همۀ کسانی که در فکر نجات ایران از دیکتاتوری هستند روشن باشد که امید بستن به کمک مالی و نظامی خارجی ننگی است که از نظر ایرانیها پاک نخواهد شد. نظر بسیاری از ایرانیان هم این است که حاکمیت فعلی بازیچه ایست در دست قدرت های بزرگ و آن قدرت ها هم قصد دارند تا آنجا که می توانند از اینها استفاده کنند تا زمانیکه زمینه را برای بهره برداری عمده تر فراهم ببینند و در آن صورت هم از عراقیزه و افغانیزه کردن ایران ابایی نخواهند داشت . درست به همین دلایل است که ایرانیان باید خود هر چه زودتر خود را از شر حاکمیتی که ایران بر باد ده شده است نجات دهند . یعنی با هماهنگی تمام گروههای سیاسی آزادیخواه و مستقل زمینۀ اتحاد ملی در برابر حاکمیت به گونه ای فراهم شود که خود بتوانند حاکمیت را فلج و سرنوشت خود را بدست گیرند و مدیریتی را در کشور ایجاد کنند که زمینه ی هر گونه زورگویی و خشونت از بین برود . در آن صورت روابط خارجی هم بر اساس عقل و منطق تنظیم و زمینۀ همکاری های سازنده با همۀ کشورها فراهم خواهد شد . برای این منظور هم لزومی نخواهد داشت که گروه های سیاسی اصیل دست به جراحی خود بزنند و اگر جراحی لازم باشد آنجایی است که بتواند غده های خشونت طلبی و وابستگی به خارجی را از بدن خارج نماید .

سه‌شنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۹

آقای رفسنجانی ، دشمن از کی در شما رخنه کرد ؟؟

آقای رفسنجانی در نوشته اخیرش آورده است که " دشمن دوست نما در ما رخنه کرده است ." جای آن دارد که به ایشان یاد آوری کرد که دشمن مدتها قبل در شما رخنه کرده بود و شما را هدایت می کرد و شاید خود متوجه نبودید . آری از همان روزهای اول انقلاب و شاید مدتها قبل از آن یکی از جاهای امنی که دشمن در آن کمین کرده بود زیر عمامه های امثال شما بود . از قبل از انقلاب شاهدی ندارم ولی در رفتار و کردار شما بعد از انقلاب پر است از شواهدی که شما با راهنمایی دشمنان ملت ایران انقلاب را منحرف کردید و جریان امور را به سود آنان پیش بردید . از همان ابتدای انقلاب که شعار نه شرقی نه غربی از برجسته ترین شعارها شده بود ، چپ و راست های خارجی تمام کوشش خود را در بی محتوا کردن انقلاب متمرکز نمودند و ساده اندیشانی امثال شماها را بهترین وسیله برای اجرای برنامه ها ی خود یافتند . آنان که در کمین بودند تا راهی برای ادامه تصاحب ثروت این کشور ثروتمند پیدا کنند ، بهترین راه را در به خشونت کشانیدن انقلابی یافتند که با گل بر گلوله پیروز شده بود . و دشمنان کمین کرده در عمامه های شما و دوستان نادانی همچون شما راه را برای آنان هموار کردند . ابتدا سعی کردند محبوبیت و مقبولیت بین المللی انقلاب را از بین ببرند . مردم دنیا ، مخصوصا اروپاییها و آمریکاییها که از ماهیت رژیمهای دیکتاتوری مانند شاه مطلع بودند ، مردم ایران را در انقلاب محق میدانستند و در نتیجه به حکوکتهای خود اجازه نمیدادند با انقلاب ایران برخورد خصمانه داشته باشند . ولی سیاست بازان شرق و غرب که بدنبال منافع نامشروع خود در دنیا بوده و هستند از نادانی شما و نفوذشان در شما استفاده کردند و نتیجه ای که میخواستند گرفتند و حالا ایران و خاورمیانه ثروت خیز جولانگاه ارتشهای آنان شده و زمینه را هم برای هر اقدامی علیه ایران فراهم کرده اند . بدون اقدام نظامی هم اکنون ایران در اختیار آنان است و ثروت ایران و حاصل زحمات شبانروزی ایرانیان فقط نصیب آنان میشود . برای ایرانیان که چیزی جز تلاش کم حاصل برای سیر کردن شکم خود و دست و پنجه نرم کردن با انواع گرفتاریها از جمله بیماریهای مختلف روحی و جسمی نمانده است ! یاد آوری نمونه هایی از اقدامات مشترک شما با دشمنان شاید شما را بیشتر متوجه کند : بخاطر دارید که در همان اوایل انقلاب عده ای از روحانیون مسیحی انگلیسی را در ایران به اتهام جاسوسی بازداشت کردید و بدنبال آن در مطبوعات غرب چنان منعکس شد که اسلام در برابر مسیحیت اعلام جنگ کرده و جنگهای صلیبی را به یاد مسیحیان آوردند ؟! آیا همین کافی نبود تا افکار عمومی جهان را علیه انقلاب تغییر جهت دهد ؟ حتما بخاطر دارید که پس از مدتی که غربیان استفاده های کافی از این جریان بردند آقای قدوسی دادستان وقت انقلاب در تلویزیون ظاهر شد و از این ماجرا بعنوان یک اشتباه صحبت کرد و گفت یک نفر ساواکی که دوست همان آقایان بوده مدارک جعلی به سپاه ارائه داده و موجب دستگیری کشیشان شده بوده ! شما از این جریان درس نگرفتید و باز این نوع اقدامات را ادامه دادید تا برای تکمیل جو سازی علیه انقلاب با دسیسه های خود آمریکاییها سفارت آنان را با آن وضعیت اشغال و بعد برای سرکوب کسانی که آنان را رقیب خود در قدرت می پنداشتید با آمریکاییها وارد معامله شدید که مثلا کارتر ظاهرا دموکرات برود و ریگان جنگ طلب بیاید تا جنگ هشت ساله را سامان دهد و به شما فرصت دهد تا همه رقبای خود را قلع و قمع کنید . آیا امریکاییها آنقدر ابله بودند که مدارک سری خود را طوری رشته رشته کنند که شما بتوانید با چسباندن آنها بهم از آنها بهره برداری کنید ؟! آری شما با همکاری دشمنان ایران همان کارهایی را کردید که نتیجه اش برکناری افرادی همچون امیرکبیرها و مصدق ها شد تا دشمنان بتوانند با سوء استفاده از شماها برنامه ها یشان را در ایران و کل خاورمیانه بخوبی اجرا کنند . یادتان هست با چه شور و شعفی برکناری اولین رئیس جمهور منتخب ملت را اعلام کردید و فکر کردید که دیگر مالک ایران شدید ؟! آیا تاکنون پیش خود هیچ فکر کرده ای که اگر آن دسیسه ها بدست شما و همفکرانتان انجام نمیشد و ایران میتوانست در آزادی از اندیشه های خوش فکران و روشن ضمیران خود بهره مند شود اکنون اوضاع چگونه بود ؟ آیا حاضرید در این آخر عمری کمی به خود آیید و از فرصت استفاده کنید و حقیقت را به ملت ایران بگویید و از اشتباهات خود و جفایی که بر اثر آن اشتباهات بر ملت ایران روا داشتید پوزش بطلبید ؟ اگر به گفته های خود در مورد دنیا و آخرت اعتقاد داشته باشید این تنها راه نجات شما از عذابی است که خود برای خود اندوخته اید .

یکشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

خمینی سوم هم قربانی مظالم خمینی اول

همه متوجه شدند که چگونه احمدی نژاد و خامنه ای نوه دلبند خمینی را مورد بدترین اهانتها قرار دادند و در مراسمی که به بهانه بزرگداشت پدر بزرگش ترتیب داده بودند به شدت او را تحقیر کردند و مورد مسخره قرار دادند . احمدی نژاد با طولانی کردن سخن پراکنی خود به وقت کشی پرداخت و در پایان هم با گفتن اینکه "هم اکنون به فرمایشات رهبر معظم گوش فرا میدهیم" به مزدوران خود دستور داد که اجازه ندهند کسی دیگر صحبت کند و آن کردند که مکارانه برنامه ریزی کرده بودند . بعد هم آقای رهبر بیشرمانه بوسه زهرآگینی نثار حسن آقا کردند و با سکوت اهانت آمیز خود بر عمل عمالش مهر صحت گذاشت . این ماجرا باید درس بزرگی برای صاحبان عقل شود مخصوصا خانواده خمینی را لازم است به موارد زیر توجه کنند :
کجاست آن ابهت و القاب پرطمطراق " حضرت آیت الله العظمی روح الله المصطفوی الخمینی " که اکنون خمینی بودن را هم از فرزندش دریغ میدارند و اورا به اکراه حسن مصطفوی نام مینهند ؟! شاید خمینی اول هم که در زمان پیوستنش به جنبش مردم در سال 57 و با انتخاب عنوان رهبر انقلاب ، ولایت مردم را به عنوان هدف قبول نمود و بارها در پاریس به جمهوریت نظام و آزادی مردم تاکید داشت ، با وسوسه های همین نوع شیاطین عهد خود را با مردم شکست و ولایت را از آن خود نمود .
باز آقای احمد خمینی هم با همین وسوسه ها شریک جرمهای او شد و خامنه ای و رفسنجانی او را هم فریب دادند و در نهایت به قول آگاهان داخل نظام احتمالا با دستکاری داروهایش او را از سر راه خود برداشتند .
آنان که در پاریس کمک کردند تا خمینی اول برای پیروزی انقلاب صراط مستقیم را برگزیند ، پس از ورود به ایران در بین شیاطینی که او را محاصره کرده بودند جایی نیافتند و یک به یک مورد غضب او قرار گرفتند و در نهایت توصیه های مشفقانه اولین منتخب مردم را هم نادیده گرفت و با دسیسه هایی که علیه او چیدند انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل نمودند . همان کسی که قبل از قتل احمد آقا هم به او توصیه کرده بود که خود را از دست این قوم رها کند و نکرد .
حال حسن آقای خمینی هم باید بداند که همان سرنوشت در انتظار اوست و شاید یک فرصت داشته باشد تا کمی از آبروی از دست رفته خاندان خود را باز یابد و در صف کسانی قرا گیرد که استقلال و آزادی را سرلوحه تلاشهای خود قرار میدهند . کاری که ایشان میتوانند انجام دهند اینست که اجساد پدر و پدر بزرگش را از داخل این بتخانه بردارد و به شهر خمین منتقل و در گوری کنار همشهریانش دفن و بر بالای آن چنین بنویسد :
پیمان شکست و شکست او و آل او  **** عبرت شود به اهل جهان ظلمهای او

شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹

ایرانیان در انتظار مرگ رژیم و مرگ زودرس در انتظار ایرانیان

پس از جریانات بعد از نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران و سرکوب گسترده مردم آزادیخواه و بدنبال آنچه در روز 22 بهمن سال گذشته اتفاق افتاد ، بر ایرانیان مسلم گشت که بدون هماهنگی و بدون تشکیلاتی که بتواند رهبری و هماهنگی حرکات مردمی جهت وادار کردن رژیم به تسلیم در برابر ملت را عهده دار شود ، رهایی از وضعیت موجود میسر نخواهد شد . در حال حاضر که گروههای سیاسی خارج از نظام هم نتوانسته اند با هم کنار بیایند ، ایرانیان به ایجاد چنین تشکیلاتی امیدوار نیستند. و به نظر می رسد که آقایانی مانند موسوی و کروبی هم اگر چه بر مواضع خود ایستاده اند ولی حتی در داخل گروههای به اصطلاح اصلاح طلب هم عزم راسخی برای همراهی با خود نمی بینند . و حالا هم در داخل رژیم صحبت از حذف اصلاح طلبان و جایگزینی آنان با اصولگرایان منتقد در میان است که موید این نظریه می باشد که جناح بندیهای داخل رژیم همه ساختگی بوده اند و در تقلید از حرف شاه قبلی بوده که می گفت "ما خودمان حزب مخالف ایجاد کرده ایم!" درعین حال بیشتر از اینکه مردم در انتظار فرصت هایی برای ادامه حرکات خود باشند، در انتظار این هستند که رژیم خود با دست خودش و بر اثر حماقت کاریهایش سقوط کند . با چنین انتظار کشیدنها در خوشبینانه ترین پیش بینی ها باید منتظر اوضاعی شبیه آنچه در کشورهایی مانند کره شمالی و زیمبابوه فعلی حاکم است باشیم که مردمانشان با فقر و فلاکت روبرو هستند . آنهم در صورتی هست که ایران همانند عراق و افغانستان نگردد.


گذشته از اینگونه مسائل ، مردم ایران را مشکلاتی بس عظیم تر در پیش است که در مطبوعات داخلی و وابستگان به رژیم هم اخیرا مطرح شده ولی با کمال تعجب مورد توجه مردم و گروههای سیاسی قرار نگرفت و همه با بی خیالی از کنار آنها گذشتند . برای نمونه به سه فقره از این موارد توجه کنید :


1- از طریق وزارت بهداشت و درمان اعلام شد که ایران با سونامی سرطان روبروست.


2- از همان منابع در بسیاری از روزنامه ها نقل شد که سن سکته قلبی در ایران به 32 سالگی رسیده است .


3- فرمانده نیروی انتظامی ایران اعلام کرد که پرسنل نیروی انتظامی بیشتر از آنکه در عملیات انتظامی – رزمی شهادت طلبانه تلفات داشته باشند، به علت بیماریهای روحی روانی با مرگ روبرو هستند .


آیا جای تعجب نیست که اینگونه اخبار رسمی مورد توجه قرار نگرفت و همه از کنار آنها گذشتند؟!
مرض سرطان با توجه به اینکه هیچگونه اقدامات پیشگیرانه ای هم در نظر گرفته نشده معمولا ظرف چند ماه پس از ظهور طومار زندگی فرد مبتلا را درهم می پیچد و خانواده ها را عزادار می کند . این بیماری که در گذشته در ایران زیاد شایع نبوده و اروپاییان را بیشتر از ایرانیان تهدید می کرده اکنون در غرب کنترل شده ولی به علت ورود مواد غذایی سرطان زا و عدم توجه به استانداردهای لازم در زمینه تولیدات کشاورزی و دامی و مخصوصا همه گیر شدن ناراحتی های استرس آفرین در کشور ، جان همه ایرانیان را در معرض خطر قرار داده است.
برابر آمار موجود سن بیماریهای قلبی در ایران قبل از انقلاب 55 سالگی و در اروپای فعلی 75 سالگی می باشد . در ایران ما تا دو سال پیش می گفتند 35 سال و حالا اعلام کرده اند به 32 سالگی رسید ه است . این بیماری هم که ناشی از سوء تغذیه و فشارهای روحی وروانی می باشد ،بلایی گسترده در سطح ایران است که یکی از علل آن را باید در نوع تجارت و ثروت اندوزی آیت الله ها و آیت الله زاده های تاجر روغن و شکر جستجو کرد.
خبر سوم که مربوط به مرگ زودهنگام پرسنل نیروی انتظامی است و توسط فرمانده ی نادان نیروی انتظامی اعلام شد که احتمالا به خاطر آن مشمول تذکر هم شده است ، به این معنی هست که افسران و درجه داران و سایر پرسنل نیروی انتظامی قبل از بازنشسته شدن میمیرند و علت آن هم علاوه بر بیماریهای قلبی و سرطان ، فشارهای روحی هست که ناشی از قراردادن آنان در مقابل ملت است و ناراحتی از اینکه به جنگ برادران و خواهران خود اعزام می گردند . اینگونه افراد که اغلبشان هم با فقر مالی روبرو هستند و حقوقشان هم پایین تر از خط فقر می باشد، به عمد در فقر نگاه داشته می شوند تا به خاطر نان شب خود و فرزندانشان خود را مجبور به همکاری با رژیم ببینند .
بدیهی است ادامه این وضعیت ایرانیان را با تلفاتی به مراتب بیشتر از تلفات هرگونه جنگ و خونریزی مواجه خواهد کرد که اگر به عمق این فاجعه توجه شود باید ایرانیان را به فکر نجات فوری خود وادار کند . شاید تاکید اخیر احمدی نژاد بر افزایش زادو ولد ، در واکنش به اخباریست که در رابطه با سرعت مرگ و میر به او داده اند و وی راه حل را در این دیده است که مردم این چند سال عمر کوتاهشان را هم مشغول بزرگ کردن بچه باشند تا قربانی کافی هم برای ادامه اقدامات ویران کننده رژیم تولید شود .
آنچه مسلم است ادامه وضعیت موجود نتیجه ای جز ادامه رنج و محنت در طول عمر کوتاه ایرانیان نخواهد داشت و مرگ ناشی از این گرفتاریها گریبان همه را خواهد گرفت . ولی آیا مرگ زود رس ایرانیان مرگ رژیم را هم همراه خواهد داشت ؟ تا زمانی که این حالت بی خیالی و بی اطلاعی حتی در مورد سلامتی خود مردم هم ادامه داشته باشد و هیچ رسانه ای نباشد که به آگاهی مردم در این زمینه ها کمک کند و مردم مخصوصا جوانان ناامید از تغییر ، غرق در مسائل روزمره ی زندگی ناشی از کج رویهای حکومت اند،و بیزار از رسانه های داخلی ، سرگرمیشان تماشای برنامه ها ی صدای آمریکا و بی بی سی و ده ها کانال ماهواره ای بی محتواست و در کنار اینها سریالهای اعتیادآوری مانند "لاست " و "فرندز" و غیره ... در بین جوانان دست به دست می چرخد ،کی و چگونه ایرانیان می توانند از عمق بلایایی که آینده را برایشان رقم می زند آگاه گردند. همه ی اینها آینده ای تیره و تار را برای ایرانیان به تصویر می کشد. اگر پخش کنندگان برنامه هایی که ذکر کردم ایرانی دانا و دلسوز بودند و در هماهنگی با صاحب نظران سیاسی-اجتماعی با سواد و آگاه ، به روشنگری در فضای ایران می پرداختند می شد امیدوار بود که آینده ای بهتر در انتظار ایرانیان باشد . لاکن فعلا چنین به نظر می رسد که عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داده اند تا در پناه شعارهای گمراه کننده ای همچون " مرگ بر آمریکا " عمر ایرانیان روزبه روز کوتاه تر و بهره برداری اجانب از ثروت ایران روزبه روز بیشتر شود .

پنجشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۸

هم احمدی نژاد یکبار راست گفت هم رابرت گیتس

اخیرا" آقایان احمدی نژاد و رابرت گیتس بطور تقریبا" همزمان از افغانستان دیدن کردند و هر دو یکدیگر را به دو دوزه بازی در آن کشور متهم نمودند . اگر بعد از مدتها دروغگویی ، حرف درستی از احمدی نژاد شنیده شده باشد ، همین حرف است . متاسفانه آقای گیتس هم در اینمورد راست می گوید . احتمالا" اقای گیتس بخوبی میداند ولی در اینکه احمدی نژاد از آن با خبر باشد جای شک باقیست . و آن اینست که هر دو این آقایان فرزندان یک مادرند ! و آن مادر هم مادر پیر استعمار است که هر روز تحت پوشش حجابی جدید ظاهر میشود تا ثروت و حاصل دسترنج مردم ساده دل دنیا را به جیب عده ای از لاشخوران بین المللی بریزد .
به قول آقای احمدی نژاد آمریکا در اینجا چه کاره هست ؟! چرا از آن طرف کره زمین آمده و بخش وسیعی از سرزمینهای ثروت خیز خاور میانه را در کنترل خود در آورده است ؟! پاسخ این سوال روشن است . ولی آنچه ممکن است برای خیلی ها هنوز روشن نباشد اینست که در این نقطه از تاریخ بشر که شعارهای حقوق بشر و انساندوستی و حتی حمایت از حیوانات ورد زبان خیلی ها شده است ، چه چیزی توجیه کنندۀ لشکرکشی های آمریکا و سایر باصطلاح متمدنین غرب به کشورها میشود ؟ آنچه همین روزها پیرامون پروندۀ حمله به عراق در انگلستان مورد بحث است نشانگر آنست که دول غربی مصلحت خود را در این می بینند که افکار عمومی کشورهای خود را در رابطه با چنین اقداماتی قانع کنند . خوشبختانه مردم آن کشورها را فعلا" لشکرکشی بخاطر غارت کشورها دیگر و تحت سلطه در آوردن آنان قانع نمیکند .
دانستن اینکه چه چیزهایی آن مردمان را قانع به تجاوز به کشورها می کند برای افرادی مانند احمدی نژاد دشوار نباید باشد . تعجب در اینست که چگونه همه چیز آماده میشود تا کسانی مانند طالبان ها ، القاعده ها ، صدامها و احمدی نژادها موقعیتی پیدا کنند تا بهانۀ لازم برای تجاوزات استعمار گرانه را فراهم سازند ! آری حکومت تجاوز گران و حکومت افرادی مانند احمدی نژادها لازم و ملزوم یکدیگرند . آنچه فعلا در صحنۀ سیاسی بین المللی مشاهده میشود هم نشاندهندۀ این حقیقت است که قدرتهای بزرگ و در راس آنها آمریکا هرگز راضی به جایگزین شدن افرادی مانند احمدی نژاد با افرادی با خرد و اندیشه های سالم نخواهند شد و اینان نه تنها در افغانستان بلکه در هر جا که بتوانند چند دوزه بازی میکنند . و چنانچه مردم خود موفق به خروج از این نوع بازیها نگردند ، لاجرم سنگ ریزه های این بازی دوزبازی خواهند ماند .
جای یک سوال از آقای احمدی نژاد باقی است برای ثابت کردن نیت ایشان . و آن در مورد به آغوش کشیدن آقای کرزای است که مستقیما با دست آمریکاییها در افغانستان کاشته شده است . چنان پشت ایشان را به گرمی فشرد که هر بار فیلم مربوطه را در تلویزیون می بینم ، فشار مالش دست او بر پشت کرزای را در پشت خودم احساس میکنم . و آن سوال اینست که آیا کرزای برای او عزیز تر و قابل تحسین تر است یا یک فرد ایرانی از تبار خودش مانند مثلا میرحسین موسوی ؟! تا زمانیکه امثال آقایان احمدی نژاد و کرزای از به آغوش کشیدن منتقدین و مخالفین سیاسی هموطن خود محروم هستند ، بدون شک بازیچۀ دست جهانخواران باقی خواهند ماند .

چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۸

اصلاح چهارشنبه سوری توسط جنبش سبز


زردی از تو .........سرخی از من ...


ظلم از تو ............عشق از من......


استبداد از تو .......... آزادی از من .....


در باره تاریخچۀ چهارشنبه سوری روایات مختلفی نقل شده است . بعضی آنرا به ایرانیان قبل از اسلام مربوط میدانند که روزهای آخر سال را در انتظار بازگشت برکت و روزی به خانواده ها از طریق مراجعۀ ارواح گذشتگان به منازلشان آتش روشن میکردند تا ارواح در روشنایی راه خود را به منزل بیابند . و اینکه پس از استیلای اعراب بر زندگی ایرانیان از افروختن آتش جلوگیری میشده ولی با ابتکار مردم و استفاده از عقیده موجود در بین اعراب مبنی بر نحس بودن چهارشنبه ، آتش افروزی در روز چهارشنبه آخر سال را بجای چند روز آخر سال رسم کردند . بعضی آنرا به اعراب نسبت داده اند و اینکه گاهی موجب برانگیختن جنبشهای مردمی بر ضد حاکمیت هم شده است و از جمله به قیام مختار در خونخواهی از امام حسین اشاره کرده اند .
گذشتۀ چهارشنبه سوری هرچه باشد این رسم هم مانند بسیاری از رسوم دیگر در طول تاریخ دستخوش تغییراتی شده است تا آن شده است که فعلا ما میشناسیم . بدیهی است که هر اداب و رسومی میتواند جنبه های خوب و یا بدی با خود همراه داشته باشد . ولی تا خوبیهای آن بر بدیها نچربد پایدار نمی ماند .
در سالهای اخیر مراسم چهارشنبه سوری مورد سوء استفاده بعضی از سود جویان قرار گرفته که با تولید و فروش مواد انفجاری خطرناک و استفادۀ آنها توسط بچه هایی که در خلاء هرگونه سرگرمی مفید ، وسیله ای برای ابراز وجود پیدا میکنند ، موجب خسارات جانی فراوان شده و نارضایتی زیادی در اقشار مردم ایجاد کرده است . البته با توجه به اینکه مواد انفجاری قوی برای هرکسی قابل دسترس نیست ، این سوء استفاده کنندگان هم باید وابستگیهای خاصی داشته باشند و شاید هم اهداف خاصی .
امسال بلافاصله پس از ماجرای 22 بهمن ، استفاده از روز چهارشنبه سوری توسط جنبش سبز مطرح گردید . بعضی از پیشنهادها اشاراتی دارد که بنظر میرسد رژیم هم در صدد است در جنگ روانی بر ضد جنبش سبز از این مراسم هم سوء استفاده کند . بنابراین بر هواداران جنبش سبز است که با ابتکارات خود ضمن استفادۀ صحیح از آن ، در دام رژیم گرفتار نشوند . بدین منظور طرفداران جنبش باید سعی کنند جنبه های منفی رسم شده در سالهای اخیر از مراسم حذف شود ، و با افزودن به جنبه های مثبت آن شور و هیجان تازه ای به آن ببخشند .
یکی از مواردی که میتواند کمک خوبی به ایجاد همبستگی و اتحاد در میان طرفداران جنبش نماید و جای خالی آن در حرکات پیشین نمایان بود ، ایجاد ارتباط محلی در محل ها و مناطق کوچک در میان سبزها بود . مراسم چهارشنبه سوری بهترین موقعیت را برای ایجاد چنین ارتباط در محل های کوچک و مناطق فراهم می آورد که اگر بخوبی مدیریت شود میتواند نقطۀ عطفی در ایجاد حرکتهای مردمی وسیع در سطح شهرها و حتی روستاها گردد .
بدین منظور جوانان هر کوچه و خیابان با کمک بزرگترها از هم اکنون وسائل بر پایی یک مراسم سالم و شاد را در محل خود پیش بینی کنند و در هر محل نقطه ای را که مناسب میدانند برای افروختن آتش و جمع شدن دور هم در نظر بگیرند . حضور پدر و مادرها در اینگونه مراسم هم میتواند به شادی آن بیافزاید و هم موجب کاهش خطرات آن میشود . مثلا ایجاد آتش بر روی آسفالت خیابانها به اسفالت خسارت میزند . پس لازم است آتشدان مخصوص تهیه شود و یا جایی انتخاب شود که اسفالت نباشد و همه را به آن نقطه دعوت کنند . از همدیگر کمک بخواهند تا با جمع آوری هر گونه زباله در محل ، بخشی از آنرا که افروختنش مضر نیست و ایجاد بوی بد نمیکند برای آتش زدن آماده کنند و یا از نخاله های ناشی از خانه تکانی ها و تهیۀ بوته های خشک در آنروز صفهای طولانی از آتش های کوچک و بی خطر ایجاد کنند و اطراف آن به شادی و پایکوبی بپردازند و شعارهای سبز خود را سر دهند . با این کار سبزهای هر محل که اکثریت بسیار بزرگی را شامل میشوند با هم ارتباط بر قرار میکنند و با پیوستن به محلهای همسایه این ارتباط را به همۀ شهر گسترش می دهند . اگر کسانی هم از روی نادانی و یا اغراض خاص خواستند دست به کارهای خطرناک بزنند و موجبات نارضایتی دیگران را فراهم کنند با دعوت آنان به سبز بودن سعی کنند آنان را جذب جمع خود کنند . در این صورت بهانه ای هم برای نیروهای سرکوبگر برای دخالت ایجاد نمیشود مگر اینکه بخواهند به پراکنده کردن اجتماعات بپردازند که آن هم همانست که در نهایت به ضرر خود رژیم تمام خواهد شد . البته با توجه به گستردگی مراسم کاری از آنان برنمی آید .
شعارهای فوق میتوانند نمونه ای از شعار مورد استفاده باشند که با تقسیم خوبیها و بدیها بین خود و آتش ، بدیها را به آتش داده تا بسوزاند و خوبیها را از آن خود کنیم . از همۀ آزادیخواهان تقاضا میشود برای ایجاد چنین اصلاحاتی در مراسم چهارشنبه سوری و دعوت همگان به شرکت در آن کوشش نمایند . به امید پیروزی و همگانی شدن شادی .

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۸

استعفا بهترین گزینه خامنه ای

اوضاع سیاسی ایران در حالتی قرار گرفته است که دیر یا زود آقای خامنه ای هم مجبور میشود مانند آقای خمینی جام زهر را تناول فرماید . آقای خمینی هم گوش شنوایی برای هشدارهای آگاهان و دلسوزان نداشتند و تحت تاثیر القائات نادانان تا آنجا پیش رفت تا به بن بست رسید و ناچارا به زهر متوسل شد . آقای خامنه ای هم که با مخالفت اکثریت مردم ایران روبروست و وجهه داخلی او کاملا ویران شده است ، در حال حاضر با فشار روز افزون خارجی هم مواجه میباشد . بنظر میرسد دستگاه حکومت برای خارج شدن از بن بست داخلی بدنبال برانگیختن بحرانهای خارجی بیشتر میباشد . غافل از اینکه ایرانیان که آثار بحرانهای خارجی پیشین ، از جمله جنگ 8 ساله را در ایجاد دیکتاتوری ظالمانه تجربه کرده اند ، دیگر در چنین دامی نخواهند افتاد و دفع شر دیکتاتوری را در هر شرایطی در اولویت قرار خواهند داد . از طرفی بازیگران صحنه بین المللی نیز که همیشه سعی میکنند از آب گل آلود ماهی بگیرند ، بسیار زیرک تر از کسی عمل میکنند که نمیتواند به مردم خودش اعتماد کند . آنان با سوء استفاده از شرائطی که دیکتاتوری داخل ایران برایشان آماده کرده به بهترین وجه منافع خود را تامین کرده و میکنند . ولی از آنجا که شکم جهانخواران سیری ندارد ، و در کنار آن وجهه بین المللی هم برای خود قائل هستند ، بصورتی زیرکانه این نادانان قدرت طلب را تا لبه پرتگاه همراهی میکنند .
اکنون برای اولین بار آژانس بین المللی اتمی احتمال ساخت بمب اتمی توسط ایران را پیش کشیده است. و مردم دنیا هم دیگر به تکذیب های آقای خامنه ای توجهی نمیکنند ، بخصوص با آن فتاوایی که ایشان در مورد " دروغ مصلحتی " انشاء فرموده اند . بنا براین بسیار محتمل است که اجانب در صدد ایجاد زمینه مناسب برای ویران کردن کلیه زیر ساختهای اقتصادی ما هستند که کمترین نتیجه اش برای آنان رونق صادرات و توسعه صنایع نظامی شان میباشد . چنین اقدامی تا آنجا پیش خواهد رفت تا آقای خامنه ای هم مانند سلف خودش جام زهر خارجی را سر بکشد و ملت ایران هم برای سالیان دراز در بدبختی غوطه ور شوند .


همه ی این خطرها فقط بخاطر اینست که سرنوشت ما ایرانیان در دست گروهی نا اهل و ساده لوح قرار گرفته که نفوذ اجنبیان در ارگانها یشان کشور را به مهلکه میفرستد . اگر ایران را دولتی عاقل و منبعث از اراده ی مستقیم ملت اداره کند ، چه لزومی دارد که اینگونه خود را در معرض مطامع جهانخوران قرار دهد و بجای پرداختن به رفع مشکلات داخلی ، با راه انداختن مسابقات تسلیحاتی در منطقه ، آب به آسیاب جهانخواران بریزد ؟!
حال اگر کور سویی از عقل در آقای خامنه ای و اطرافیانش باشد ، یک گزینه در پیش روی دارند . و آن تسلیم شدن به خواست ملت و روشنفکران داخلی است تا لااقل زهر ایرانی نوش کنند بجای زهر خارجی . چرا که پیدا کردن پاد زهر داخلی هم برای آنان میتواند میسر گردد . در آستانه تشکیل جلسه مجلس خبرگانشان بار دیگر به ایشان توصیه میشود موقعیت را غنیمت شمرده و استعفای خود را تسلیم تا راه برای حرکت بسوی عقلانیت باز شود .

دوشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۸

درس جنبش از 22 بهمن

در مطلب قبلی با عنوان " سرهنگش را هم نمیذارند ! " که گزارشگونه ای بود از مشاهدات خودم تا ظهر روز 22 بهمن از یکی از بزرگراههای ورودی به میدان آزادی و داخل میدان ، اشاره کردم که این راهپیمایی از بی رمقترین و در عین حال پرمعنی ترین در تاریخ 22 بهمن های پس از انقلاب بود . بی رمقترین برای اینکه هیچ شور و هیجانی در هیچکس نه هواداران رژیم و نه جنبشی ها مشاهده نمیشد . هواداران رژیم جز در محدوده ی اختصاصی جلو جایگاه ، خود را در اقلیت کامل میدیدند و نگاههای مردم و سکوتشان در مقابل شعارهای پخش شده ، زمینه ی ابراز وجود فعال را از آنان سلب کرده بود . و مخالفین هم که زمینه ی ارتباط با همدیگر را ایجاد نکرده بودند ، به حالتی تقریبا مایوس ، با مشاهده ی اوضاع ، محل را ترک میکردند . چرا که با وجود کودکان و سالخوردگان در جلو جایگاه محصور به حصارهای بلند آهنین ، و وجود گاردهای مجهز در داخل حصار که از پشتیبانی سپاه حاضر در جایگاههای اطراف میدان نیز برخوردار بودند ، اجرای برنامه ی مورد نظر خود را غیر ممکن میدیدند ، علت خالی بودن میدان آزادی همین بود که هواداران رژیم بسیار کم بودند و هواداران جنبش سبز هم با مشاهده ی اوضاع بلا فاصله محل را ترک می کردند . بهمین جهت جمعیت عابر در مسیرهای ورودی به میدان بسیار بیشتر از جمعیت داخل میدان بود . پر معنی تر از اینجهت که ملت متوجه گردید که باید طرحی دیگر انداخت . البته همه متوجه شدند که هرجا جنبش سبز امکان ارتباط با هم یافتند دلیرانه در مقابل مزدوران ایستادگی کردند و رژیم هم در مقابله با آنان ثابت کرد که بویی از انسانیت نبرده است .

حال وظیفه جنبش آزادیخواه ایران اینست که با مورد نظر قرار دادن آنچه در نمایش انتخابات و پیامدهای آن تجربه شد ، حرکتهای آینده ی خود را طوری برنامه ریزی نمایند که حرکات و اقداماتشان تحت تاثیر عواملی که اداره اش را خود بدست ندارند قرار نگیرد . بنا براین لازم است تمام صاحبان اندیشه ، بدون اینکه همدیگر را مسئول عدم هماهنگیها معرفی کنند ، با پیشنهادات سازنده ی خود ،راه وصول آزادی ملت را هموار نمایند . موارد زیر را میتوان به عنوان حاصل دروس آنچه تا کنون بر جنبش گذشته است معرفی کرد :
1 - انسجام و هماهنگی لازمه ی هرگونه اقدام موفقیت آمیز میباشد که باید در راس همه ی اقدامات قرار گیرد .
2 – ایجاد تشکلی کار آمد که منعکس کننده ی افکار و آراء اکثریت آزادیخواهان باشد سالهاست که در بین بسیاری از مخالفین رژیم مطرح بوده لکن به دلایل مختلف تا کنون اقدام جدی در عملی نمودن آن انجام نگرفته است . تاخیر بیشتر در این زمینه میتواند موجب ایراد لطمه به جنبش گردد .


3 – شاید یکی از مهمترین عوامل مانع ایجاد چنین تشکل تا قبل از انتخابات اخیر ، عدم اطمینان از استقبال گسترده ی اقشار مردم بوده است . حال که چنین تردیدی منتفی گردیده و اقشار مختلف مردم به لزوم ایجاد تغییرات اساسی در روش اداره کشور ایمان دارند ، ضرورت اهتمام کامل در این زمینه بر کسی پوشیده نمانده است .
4 – یکی از مهمترین تحولات بعمل آمده پس از انتخابات اخیر اینست که برای اکثر قریب به اتفاق اصلاح طلبان داخل حاکمیت نیز ثابت شده است که این


سیستم موجود دیگر قابل بقا نیست و وجودش حاصلی ندارد جز اینکه کشور را دربست تحویل بیگانگان دهد و یا با باج دهی به دیگران ملت را بیش از پیش بیچاره و گرفتار انواع مصائب نماید .
5 – برای اصلاح طلبانی چون آقایان میرحسین موسوی و کروبی ضروریست که همانگونه که آزادیخواهان خارج از حاکمیت ، مقاومت آنان را ستودند و


نشان دادند که حاضرند کوتاهیهای آنان در گذشته ونقشی را که خود این آقایان در تحکیم دیکتاتوری موجود داشته اند بر آنان ببخشند ، آنان هم با اذعان بر اشتباهات خود ، صف خود را بطور کامل از حاکمیت جبار متمایز و آمادگی خود را برای ایجاد هماهنگی بین تمام آزادیخواهان اعلام نمایند .
6 – یکی از نکاتی که همه ی انقلابیون سال 57 باید مورد توجه قرار دهند اعلام عمومی این حقیقت است که گذشته از اشتباهات اولیه در آستانه ی انقلاب ، بزرگترین انحراف زمانی اتفاق افتاد که اولین رئیس جمهور منتخب مردم به ناحق برکنار گردید . و اینکه هر گونه اطلاعات از زد و بندهای خارجی با باندهای داخلی در برکناری او را در اختیار مردم قرار دهند تا مخصوصا درسی شود برای نسل جدید که از این پس اجانب نتوانند با کمک گمراهان داخلی مردم را از برکات رهبران ملی و دلسوزان کشور ، همانند آنچه در مورد امیرکبیرها ، مصدق ها و بنی صدرها اتفاق افتاد ، محروم نمایند که با حاکم کردن نا اهلان و استقرار دیکتاتوری ثروتهای ملی و حاصل دسترنج ملت نسیب جهانخواران گردد . چنین اقدامی جوانان کشور را در دستیابی به حقوق خود مصمم تر خواهد کرد .
7 _ لازم است فعالان سیاسی دارای تشکل در داخل کشور هر چه سریعتر بطور رسمی از حاکمیت بخواهند لااقل به انتخاب خودشان یک روز را جهت آنچه در ماده بیست و هفتم قانون اساسی مورد ادعای خودشان ، حق مردم برای راهپیمایی و اعلام نارضایتی خود از اوضاع جاری عنوان شده اعلام نمایند تا سیه روی شود آنکه در اوغش باشد . برای این منظور مهلتی چند ماهه برای رژیم مشخص کنند تا در صورت استنکاف ، خود در اینمورد تصمیم بگیرند .
8 – در تکمیل پیشنهاداتم در راستای ایجاد هماهنگی بین گروههای سیاسی وحرکت در مسیر حاکمیت ملت ، مایلم به مطلبی اشاره کنم که چندی قبل با عنوان : " طرح ها و پیشنهادها برای نجات ایران " ارائه دادم که هنوز هم میتواند مبنایی برای ایجاد هماهنگی بین آزادیخواهان قرار گیرد . بدیهی است با هماهنگی آزادیخواهان در داخل و خارج از کشور ، اراده ی مردم هم مستحکم تر و اجرای مقاومت های مدنی جهت نیل به آزادی آسان تر میگردد .

جمعه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۸

سرهنگش را هم نمیذارند!


اولین چیزی که در فاصله دو سه کیلومتری از میدان آزادی جلب نظر کرد صف اتوبوسهایی بود که افراد خاصی را در میدان تخلیه کرده بودند . پس از یک کیلومتر راه رفتن در بزرگراهی که از شب قبل توسط حکومت نظامی مسدود بوده و در یک کیلومتری میدان ، صفی از مردم در عرض بزرگراه دیده میشدند که برای تازه رسیده ها چنین بنظر میرسید که تا آنجا از مردم پر شده است . نزدیک که شدم با دیوار آهنی مواجه شدم که پشت آن سربازان قرار گرفته و جلو ورود مردم را گرفته اند . سرباز اعلام میکرد که فقط با کارت شاهد و یا جانباز میشود وارد شد . از سربازی شنیدم که به دیگری گفت : " فلانی برو بپرس با کارت نظامی بازنشسته میتونند برند " که جواب داد : " نه بابا پرسیدم ، سرهنگش را هم نمیذارند !" مجبور شدم فاصله زیادی را برگردم تا از پل عابر پیاده به سمت دیگر بزرگراه به سمت میدان بروم . گروه کوچکی که بیشترشان را زنان و کودکان تشکیل میداد با تجهیزات کامل بلند گویی در حرکت بودند که مشخص بود از یکی از مبادی رسمی راهپیمایی حرکت کرده بودند و انبوهی از مردم هم که انفرادی و یا خانوادگی نیمی به سمت میدان و نیمی در برگشت از میدان . اینکه عده ای در حال برگشت بودند تعجب آور بود . در داخل میدان عده ای در بلندیهای اطراف میدان نشسته بودند که گویی به پیک نیک آمده اند . تازه واردین که عزم داخل میدان میکردند با دیوارهای آهنین اطراف میدان روبرو میشدند که با شاخه های درخت پوشانده شده بودند و در هر قدم یک پلیس گمارده شده بود که از ایستادن مردم روی سکوی نرده ها ونگاه به داخل جلو گیری میکردند و همه را به دروازه ی باریکی که برای ورود و خروج گذاشته بودند راهنمایی میکردند که چون عده ای هم داشتند خارج میشدند موجب ازدحام شده بود . تعجب من از خروج عده ای از میدان و مراجعت به منزل زمانی رفع شد که گشتی در میدان زدم و دیدم گوشه ای از میدان روبروی جایگاه مخصوص هم با نرده های زخیم و بلند آهنین جدا شده و پلیس در پایین و بالای آن صف کشیده و اجازه دخول به کسی نمیدهند . و داخل این محوطه هم با عده ای که اکثرا زنان و مردان سالخورده و کودکان بودند پر شده بود . آن عده از طرفداران جنبش سبز که به تصور جلو گیری از سخنرانی احمدی نژاد خود را به میدان رسانده بودند و میرساندند با مشاهده این وضع متوجه میشدند که با کوچکترین حرکت ، آنهم بدون سازماندهی خاص ، جان تعدادی پیر مرد و زن وکودک به خطر می افتد . لذا ترجیح میدادند میدان را رها کنند و برگردند . گرداننده مراسم رسمی هم آمدن آقای احمدی نژاد را نوید میداد که با هیچ عکس العملی روبرو نمیشد . با اعلام آمدن آقا ، صدای مختصری از شعار مستقبلین توام با چندین سوت معنا دار بلند شد و ایشان شروع به سخن پراکنی کردند بدون اینکه کسی به حرفهای او توجهی کند . از میدان که خارج شده بودم زمانی بود که از بلند گوهای بیشمار تعبیه شده تا چند کیلومتری میدان این حرف احمدی نژاد شنیده شد که میگفت ما چندتا موش و یک کرم و چند تا سوسک را به فضا فرستاده ایم . با شنیدن صدای خنده مسخره آمیز چند جوان نگاهی به عقب کردم دیدم سه چهارتا از بچه های ظاهرا بسیجی بودند که به نظر میرسید از اطراف جنوب شهر آمده بودند و یکی به مسخره میگفت : " افتخارش اینست که سوسک به هوا فرستاده ! لااقل آدم میفرستاد ! " . در نقاطی از طول مسیر افرادی را با بلند گو و تجهیزات گذاشته بودند که آواز میخواندند و عده های کوچکی اطرافشان ایستاده بودند . یکی را هم دیدم که از بلند گو شعار میداد ولی کسی جواب نمیداد . یکبار با حد اکثر قدرت خود شعار مرگ بر آمریکا داد که با کمال تعجب کسی او را همراهی نمیکرد . در این میان یکی از سه جوانی که کمی دورتر در حرکت بودند به حالتی کنایه ای فریاد زد " مرگ بر موسوی " که آقای بلند گو بدست با حالتی متعجبانه گفت " آقا ؟! " که آن جوان دوباره با همان حالت گفت " مرگ بر کروبی " . مردم در حال گذر هم گویی هیچ چیز از کسی نمیشنوند بدون کوچکترین عکس العمل به راه خود ادامه میدادند .
گزارشگر اخبار ساعت دو رادیو رژیم می گفت " با اینکه قرار بود راهپیمایی راس ساعت نه ونیم شروع شود ، مردم از ساعت شش و نیم به خیابانها آمده بودند . آری ظاهرا ساعت شش و نیم افراد مستقر در داخل محوطه جلو جایگاه را با اتو بوس آورده بودند و گروههای طرفداران جنبش سبز هم از ساعت هفت و هشت به قصد پر کردن میدان آمده بودند که با مشاهده اوضاع و وجود سالخوردگان و کودکان در میدان ، محل را ترک میکردند . از محلهای رسمی اعلام شده هم در ساعت مقرر گروههای بسیار کوچکی با ساز و برگ پر طنین براه می افتادند که شعارهای دیکته شده ی خود را میدادند بدون اینکه مردم پاسخی به آنان بدهند . با توجه به آنچه تا ظهر امروز من دیدم ، فکر میکنم این راهپیمایی از بی رمق ترین ودر عین حال پر معنی ترین راهپیمایی تاریخ 22بهمن بوده

چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۸

نکات جدید جنبش سبز در 22بهمن

با توجه به اطلاعات جدید ، علاوه بر نکاتی که قبلا مطرح گردید مطالب زیر نیز قابل توجه میباشند :

1-با توجه به اعلان پلیس راهور تهران تردد خودرو از ساعت 12 شب 22 بهمن در اطراف میدان آزادی حتی برای خودروهای پلیس هم ممنوع است . این میتواند به این معنا باشد که منطقه آزادی از شب قبل در محاصره نیروهای سپاه خواهد بود تا افراد و تجهیزات مورد نظر خود را در این منطقه مستقر کنند . پس کسانی که میخواهند اول صبح 22بهمن خود را به میدان برسانند باید دقت کنند تا قبل از مراسم رسمی نشانه های سبز با خود نداشته باشند تا با برخورد نیروهای حکومت مواجه نشوند .ولی در صورت امکان داخل میدان شوند .
2-سایر سبزها سعی کنند همزمان با شروع رسمی راهپیمایی از مبدا و در طول مسیرهای مختلف به هم بپیوندند و بدون هر گونه شعار و با سکوت خود را به محل تجمع برسانند و سعی کنند به جایگاه سخنرانی نزدیک تا حتی الامکان فقط نظرات منطبق با جنبش آزادیخواه ملت ایران بگوش برسد .
3-با توجه باینکه در روز 22بهمن اقدامات سرکوبگرانه رژیم قابل پیش بینی نیست ، اگر چه در حضور خبرنگاران خارجی و نمایندگان رسمی سایر کشورها در مراسم قادر به انجام حرکات نابخردانه نیستند ، سر دادن ندای آزادی در راس ساعت 10 شب از اهمیت بسیار برخوردار است و باید هرچه پرطنین تر انجام شود . چنانچه رژیم هم از طرفدارانش خواست در همان ساعت الله اکبر بگویند ، سبزها یکساعت بعد اقدام کنند .

4-با توجه به رفتار های نابخردانه سیاسی رژیم که ناشی از نفوذ سرویسهای جاسوسی اجانب در بالاترین مراکز تصمیم گیریهایشان میباشد ، در صورتیکه جنبش آزادیخواه ایران نتواند زمام امور کشور را به مسیر منطقی برگرداند ، بیم آن میرود که زمینه برای اقدامات ویرانگر جهانخواران علیه کشور بزودی فراهم شود و همانطور که صدامیان و طالبان بهانه اشغال عراق و افغانستان شدند ، حکومت ولایت فقیه نادان هم زمینه ی ویرانی و بدبختی بیشتر ما ایرانیان را فراهم نماید . جهانخواران هیچوقت مایل نخواهند بود که حکومت مردمی در کشورهایی مانند ایران بر قرار شود لذا سعی میکنند قبل از تسلط کامل مردم بر امور خود ، راه خود را هموار سازند . اینست که حرکت ملت ایران در این 22 بهمن بسیار سرنوشت ساز است . اگر تفوق قدرت آزادیخواهان بر دیکتاتورها به رخ مردم دنیا کشیده نشود ، عواقب وخیمی میتواند در انتظار ما باشد . پس ملت ایران در صفوف فشرده پیش بسوی آزادی .

دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۸

جنبش سبز در 22 بهمن و پیشنهاد 7 ماده ای

مردم ایران برای رهایی از حکومتی که تمام ارزشهای انسانی را زیر پا گذاشته و دروغ و مکر و حیله را توام با قساوت و شقاوت مبنای رفتار خود در برابر ملت قرار داده است راهی جز مقاومت و تلاش در راستای به تسلیم واداشتن این رژیم ندارد . برای این ملت مانند روز روشن است که ادامه عمر حکومت این آدمکشان و تاراج دهندگان ثروتهای ملی حاصلی جز بدبختی برای آنان و فرزندانشان نخواهد داشت . همچنین بسیار واضح و مبرهن است که کمترین کوتاه آمدن مردم از خواست خودشان که همان آزادی و تشکیل دولتی برخاسته از اراده خود است ، موجب جری تر شدن رژیم در سرکوب بیشتر مردم و تسلیم بیشتر ثروتهای ملی به بیگانگان و جهانخواران خواهد شد . بنابراین بموازات اینکه مردم ایران خود را آماده میکنند تا در روز تاریخی 22 بهمن اراده محکم خود برای کسب آزادی و تضمین استقلال کشور در برابر هر گونه بازیها و توطئه های داخلی و خارجی را به نمایش بگذارند ، رژیم نیز مذبوحانه می کوشد با بلوفهای احمقانه و ایجاد رعب و وحشت ، مردم را در حرکت خود مایوس نماید . هماهنگی مردم در 22 بهمن میتواند حرکتهای سرکوبگرانه حکومت را خنثی و زمینه را برای ابراز اراده ملی فراهم نماید . پیش بینی میشود که حکومت بخواهد مانند روز 13 آبان ، ایادی خود را قبل از تجمع مردم در اطراف جایگاه نمایش رسمی خود مستقر کند و با محاصره نظامی محل سعی در دور نگهداشتن مردم و پراکنده نمودن آنان نماید . از آنجا که 22 بهمن امسال شروع چند روز تعطیلی رسمی پی در پی میباشد ، حکومت امیدوار است که جمعیت کثیری از مردم از شهرهای بزرگ به مسافرت بروند تا بتواند مراسم را مطابق میل خود اداره نماید . پس بعنوان یک ایرانی آزادیخواه و دوستدار استقلال و عظمت کشور و سربلندی زنان و مردان این سرزمین پیشنهادات زیر را تقدیم می نمایم . به امید اینکه به یاری همدیگر بتوانیم در هرچه با شکوه تر اداره کردن این جنبش هماهنگی لازم ایجاد نماییم .

1- اولین اقدام مردم باید این باشد که مسافرت خود را تا روز بعدبهتاخیر بیندازند و مردم شهرهای کوچک هم در صورت امکان خود را به شهرهای بزرگ برسانند .
 2- دومین اقدام مردم میتواند این باشد که از اولین دقایق وقت ، تا نزدیکی محل تجمع ، با صفوف فشرده بدون شعارهای سبز و بدون تکرار شعارهای حکومتی در مسیرهای عمومی حرکت نمایند تا مزدوران بهانه لازم برای وادار کردن نیروی انتظامی به حمله به آنان را پیدا نکنند ، چرا که اکثر پرسنل نیروی انتظامی مایل به حمله به مردم نیستند و زمانی هم که صفوف مردم فشرده شود فرماندهندگانشان قادر نخواهند بود آنان را وادار به خشونت نمایند .
 3- پس از فشرده شدن صفوف در محل تجمع ، شعارهای مردمی شروع و سعی شود صدای بلند گوهای رژیم در میان فریادهای مردمی ناپدید شود . دسته های متشکل مانند دانشجویان باید سعی کنند خود را به بلند گو مجهز کنند و فریادهای مداوم مردم باید بتواند صدای هر سخنران رسمی حکومت را خفه نماید .
 4- تجربه های گذشته نشان داده اشت که دود سیگار که بدون اینکه وارد نای شود در چشم همدیگر دمیده شود آثار گازهای اشک آور را خنثی می کند . پس بهتر است همه سیگار همراه داشته باشند تا مجبور نشوند برای خنثی کردن گاز اشک آور دست به آتش زدن آشغال و کاغذ شوند که رژیم آنرا مورد سوء استفاده قرار دهد . علاوه بر این همه با خود ماسک مناسب نیز داشته باشند .
 5- باید بخاطر داشته باشیم که رژیم خواستار خشونت است ولی مردم باید از خشونت پرهیز کنند لکن باید صفوف خود را فشرده نگهدارند تا به کمک همدیگر از بازداشت افراد جلوگیری شود .
 6- شعارهای زیر بعنوان شعارهای سبز پیشنهاد میشود تا از شعارهایی که میتواند مورد سوء استفاده قرار گیرند خود داری شود .
 7- به منظور اعلام این موضوع که خواسته های ملت ایران همان خواسته های تاریخی ملت است که در حرکت بهمن سال 57 متبلور شد ولی دسیسه های جهانخوران و نادانیهای کوته فکران آنرا به انحراف کشاند ، از 12 بهمن هر شب راس ساعت 10 بمدت 5 دقیقه بر بالای بامها و در هر مکان ممکن ندای آزادی سر دهیم و با فریاد الله اکبر و بوق خودروهای شخصی و عمومی خاطره انقلاب را گرامی داریم .

ضمنا آرزوی قلبی من اینست که رژیم خود قبل از 22 بهمن سر عقل بیاید و متوجه شود که راهی که میرود بیراهه و آب به آسیاب بدخواهان ملت ایران ریختن است و تصمیم بگیرد آنچه را که با عنوان " چه باید کردهای ایرانی و راه برون رفت از بحران " آوردم قبول کند و زمینه را ایجاد کند تا همه ملت خاطره 22 بهمن سال 57 را تجدید ولی این بار با استفاده از تجربه های تلخ پس از آنروز ، با نظر واقعی ملت آزاده ایران ، یک بار برای همیشه پایه های یک کشور با حکومت مردم سالاررا محکم نماییم . افسوس که چنین آرزویی بسیار دور از انتظار است و ما مجبوریم برای تضمین آینده خود و فرزندانمان و کسب ارزشهای انسانیمان با مشقت راهمان را ادامه دهیم . به امید پیروزی .


شعارهای سبز :


استقلال ، آزادی ، پایان دیکتاتوری .... استقلال ، آزادی ، آرای هر ایرانی ....استقلال ، آزادی ، ندای هر ایرانی ...


منحرفین نادان این آخرین پیام است ......ملت خوب ایران خواهان اعتدال است ...


دیکتاتور، دیکتاتور، این آخرین پیام است .....این ملت آزاده آماده قیام است .


جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۸

کفگیر سیاست حکومت به کف دیگ چسبید

آخرین تیر ترکش حکومت هم که ساکت کردن اوضاع با نمایش مناظرات تلویزیونی بود کمانه کرد و به قلب خودشان اصابت کرد . پس از اینکه در برنامه هفته قبل بر خلاف انتظارشان حرفهایی هر چند ضعیف ولی کمی باب میل مردم زده شد ، تصمیم گرفتند که از آن پس فقط ذوب در ولایتی ها را به نمایش بگذارند . ولی معلوم شد که حتی ذوب شدگان هم دیگر نمیتوانند در داخل این دیگ سوراخ جای بگیرند تا آنجا که آقای مشاور رهبر هم نتوانست در کنار سرباز جان برکف او بنشیند . بنا بقول مجری برنامه کسی حاضر نمیشود با شرائط حاکم بر تلویزیون به این برنامه تن دهد و ناچارا دو نفر از اعضاء مجلس فرمایشی را وارد میدان کردند که پوچی و بی خردی خود و حاکمیت را به مردم نشان دادند بطوریکه اگر اهل خجالت باشند باید دیگر دمشان را به دوش بگیرند و فرار کنند . ظاهرا یکی در اطراف این آقای خامنه نیست که به او بگوید آقا با طناب اینگونه افراد جز در قعر جهنم جایی دیگر نخواهی رفت . بقول خودش خواص رژیم هم که در لفافه حرف میزنند و حاضر نیستند صراحت به خرج دهند . بدرستی که همین خواص هستند که موجب ماندن این آقا در گمراهی شده اند . اگر منافق کبیر آقای رفسنجانی که شریک تمام جرمهای او بوده کمی به او کمک کند تا از این منجلاب خارج شود ، اگر آنانی که القاب آیت اللهی را یدک میکشند و از ترس از دست دادن موقعیتهای تو خالی ولی نان وآب دار خود دین و آخرت مورد ادعای خود را نمی فروختند و به او گوشزد می کردند که دیگر به ته خط رسیده است ، او را چنین مبتلا نمیکردند .

جا دارد بار دیگر به آقای خامنه ای و اطرافیان ایشان صادقانه بگوییم که تا خیلی دیر نشده است ، و قبل از اینکه بیش از این هستی مردم ایران را در معرض خطر قرار دهید و بدتر از همه ، قبل از اینکه جهانخواران تو و دولتت را بعنوان وسیله ای برای تحقق امیال خودشان تا ویران کردن ایران به بازی پایانی نگرفته اند ، تسلیم این مردم حق طلب و آزادیخواه شوید تا مورد عنایت آنان قرار گیرید . این مردم دیگر متوجه شده اند که حکومت شما جز بدبختی و فلاکت برایشان چیزی ندارد . و بهمین دلیل هست که تهدیدها و لشکرکشی های شما هم آنانرا از هدف دستیابی به آزادی خود منصرف نخواهد کرد چرا که اگر امروز در مقابل شما نایستند ، بزودی خود را در مقابل هجوم لشکریان جهانخوران خواهند یافت .




پنجشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۸

مشایی شخصیت جالب دولت خرافات ( تجدید نظر در مفاهیم خدا و پیغمبر )

آنچه بسیار تعجب برانگیز است اینستکه این آقا که محبوبترین فرد آقای احمدی نژاد خرافاتی در کابینه اوست، حرفهای فوق مدرن میزند . و عجیب تر اینکه او با این سخنانش بنیان فکری و عقیدتی روحانیت حاکم را هدف قرار داده است ولی با عکس العمل آنان هم مواجه نمیشود ! چندی پیش گفته بود که " خدا نمیتواند محور وحدت انسانها قرار گیرد " . در اینمورد مطلبی تحت عنوان " کدام خدا م محور وحدت انسانها ست " نوشتم . این بار موضوع پیامبران خدا را مطرح کرده است و اینکه مثلا حتی نوح هم که بیشترین فرصت را از نظر طول عمر داشته نتوانسته وظیفه اش را بخوبی انجام دهد و در انجام ماموریتش شکست خورده است . گفته است اگر هر پیغمبر مدیریت درست میکرد عدالت بر قرار میشد .

با این حساب باید گفت اگر نوح وسایر پیامبران برگزیده خدا بوده اند و خدا این ماموریت را به آنان واگذار کرده بوده ، این خدا بوده که یا در انتخابش اشتباه کرده و یا از آن قدرتی برخوردار نیست که مامور خود را چنان حمایت کند که بتواند ماموریتش را بخوبی انجام دهد . البته در جایی گفته تاریخ همواره محروم بوده از اتفاقات مبارکی که خدا برای بشر میخواسته ولی خود بشر نخواسته است . اگر خدا ملاکش خواست بشر بوده است ، پس دیگر آنهمه اجبار کردن انسانها بر اجرای آنچه دستورات الهی مینامید چیست ؟! حتما میخواهید بگویید که خدا اشتباه کرده که خواست مردم را ملاک قرار داده و از همان اول میبایست با زور نظراتش را اعمال میکرد !
وزیر و رئیس دفتر کسی که مدعی است امام زمان باید هرچه زودتر بیاید تا عدالت را برقرار کند ، تکلیف امام زمان را هم روشن کرده است و گفته است که هیچ راهی برای هیچ نبی و مرسلی برای گسترش عدالت جز گسترش علم نیست . و امام زمان هم از این راه به توسعه عدالت موفق میشود .
اینکه گفتم شخصیت جالبیست و حرفهای فوق مدرن میزند برای اینست که از نقطه نظر بسیاری از امروزیها که نو گرا هستند اصلا موضوع خدا و آنچه در ادیان مرسوم از آن بعنوان خالق دنیا یاد میشود غیر از آنست که خیلی از مردم به آن عقیده دارند . و هنوز کسی به مبدا هستی پی نبرده و کسانی هم که خود را پیامبران الهی نامیده اند در اصل مصلحانی بوده اند که برای تاثیر کلامشان بر مردمانی که به نیرویی فوق بشری اعتقاد داشتند خود را پیامبر نامیده اند . نواندیشان عقیده دارند که انسان باید با گسترش علم و شناخت خود و دنیای خود به مبدا هستی پی ببرد .
با توجه به اینگونه نظرات آنچه آقای مشایی گفته است قابل دفاع است و اینکه او از خدا و پیامبر و امام هم حرف میزند برای اینست که اگر خود را معتقد به آنها جلوه ندهد در این دستگاه جایی نخواهد داشت . ولی تعجب در آنست که آنچه عملا توسط این دولت و دستگاه حکومتی در ایران اجرا میشود هیچگونه تجانسی با این حرفها ندارد . آنچه اینها در ایران انجام میدهند بیشتر به آن شبیه است که دستورش را دشمنان این ملت صادر کرده باشند . و اینکه گفته میشود ایشان گاهی به هند میروند و در آنجا ملاقات های خصوصی با افرادی دارند انسان را به این فکر وامیدارد که در این دیدارهای خصوصی چه چیزهایی و از کجا به او الهام میشود . حال نباید مردم ایران به کل این نظام مشکوک باشند و نجات خود از دست آنان را طلب کنند ؟؟


سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

پایان جنگ یا جنگ بی پایان؟! عقلای ایرانی توجه کنند


امروز در سایت رجانیوز مطلبی دیدم با عنوان " آمریکا همیشه به دنبال دشمن بین المللی است " . از اینکه این سایت وابسته به تند روان حکومت ایران چنین مطلبی را منتشر کرده تعجب کردم و در قسمت نظریه خوانندگان چنین نوشتم :
"فقط کافی است متوجه این حقیقت بشویم که آمریکا بدنبال دشمن بین المللی هست تا آنوقت بفهمیم که تندروها در خاور میانه را کی تند رو کرده است . و آنان که همیشه دشمن دشمن میکنند در خدمت کی هستند ! اینکه بگوییم آمریکا در عراق و یا در افغانستان در باطلاق گیر کرده است خیلی ساده اندیشی هست .مگر آمریکا میخواهد زود پیروز شود و جنگ تمام شود ؟!این خود جنگ است که در خدمت آمریکاییهاست . و آمریکا از آدمهای شرور و جنگ طلب پشتیبانی میکند و البته آنها را در کنترل نگه میدارد .برای همین است که هر وقت عاقلان در صحنه سیاسی این کشورها ظاهر شوند با دسایس مختلف آنها را حذف میکنند"
عصر امروز که مجددا این سایت را باز کردم مطلب را حذف کرده بودند و در آرشیو سایت هم وجود نداشت . ظاهرا متوجه شدند که با این مطلب خودشان را لو داده اند . من آن مطلب را کپی و ضبط کرده بودم و آنرا عینا در زیر می آورم و اگر چه ضد و نقیض هایی در آن دیده میشود ولی مخصوصا به حکومتیان و طرفدارانشان توصیه میکنم که آنرا بخوانند . اگرچه اینگونه مطالب قبلا در همین وبلاگ و توسط کسان دیگر هم به روشنی گفته شده است ، ولی شاید از زبان خودیهاشان بهتر متوجه شوند که هدف مستکبرین استفاده از منابع سرشار مناطقی مثل ایران است و بهمین منظور بهانه های لازم بین المللی را با کمک بومیان نادان این کشورها فراهم میکنند . و چون در حال حاضر تسخیر کشورها مانند عهد قدیم امکان ندارد ، با روش جدید مانند آنچه در عراق و افغانستان و یمن و سایر نقاط اتفاق افتاده عمل می کنند . جنگ هشت ساله ایران و عراق نمونه بسیار با صرفه تر از این نوع جنگها بود . و اگر زمانی مصلحت بدانند و شرائط بین المللی هم آماده شود تبدیل ایران به عراق و افغانستان دیگر هم برایشان آسان است . فقط کافیست حکومت نادان و دیکتاتور فعلی در ایران حاکم باشد تا با عملکرد های احمقانه اش منافع مستکبرین را فراهم کند . تنها چیزی که میتواند مستکبرین را در مقابل کشورهایی مثل ایران خلع سلاح کند ، وجود دولت هایی عاقل و متکی بر آرای مردم برخوردار از آزادیهای سیاسی . اگر دولت ایران دولتی مشروع و منتخب در انتخاباتی آزاد بدون شائبه تقلب باشد و کلیه مردم هم از آزادیهای سیاسی بر خوردار باشند . و دولتیان با شعارهای تو خالی و غیر عاقلانه فضای بین المللی را علیه کشور خراب نکنند ، و رفتارهایی دیپلماتیک توام با عزت و وقار ایرانی از خود نشان دهند ، دیگر بهانه ای برای اقدام خصمانه علیه چنین ملتی ایجاد نخواهد شد . و فضای عمومی جهانی به کسی اجازه رفتار خارج از عرف نمیدهد . از بعد از انقلاب تا کنون هم اقدامات خصمانه علیه ما همیشه پس از ایجاد جو لازم انجام گرفته که متاسفانه همیشه خودیها در ایجاد آن کمک کرده اند . اگر حکومتیان کمی عرق ملی داشته باشند و علاقه ای به سربلندی ایران ، هرچه زودتر فضای لازم برای تغییرات اساسی برابر آنچه تحت عنوان " چه باید کردهای ایرانی و راه برون رفت از بحران " آمد را فراهم خواهند کرد . در غیر اینصورت هم مردم ایران چاره ای دیگر جز پیشبرد جنبش خود تا آزادی ندارند .

امریکا همیشه به‌دنبال دشمن بین‌المللی است

"کتاب" آمریکایی آرام" ، مخلوطی از ایده آلیسم و جهالت است ، وتلاش دارد تا دموکراسی و تمامی خوبی ها را برای مردم به ارمغان بیاورد و این را تمام خوشبختی می داند .آمریکا در باتلاق غرق خواهد شد و صدها هزار تن از مردم را به کشتن خواهد داد و این پایان مصیبت است ."
به گزارش رجانيوز به نقل از مديا مانيتورز، "آمریکایی آرام" نام جوان ساده آمریکا یی است که پسر یک پروفسوری است که در یک دانشگاه در هاروارد تحصیل می کند و نسبت به همه چیز بطور ایده آلیست فکر میکند .وقتی وی به جنگ ویتنام فرستاده می شود تلاش می کند که مردم ویتنام را از دو دشمن یکی استعمار فرانسه و دیگری کمونیست نجات دهد . وی چیزی درباره کشوری که قرار است آنرا به اشغال درآورند و یاباعث شده که وی در دردسر بیافتد نمی داند. رمان با قتل عام به پایان می رسد.
تا کنون 54 سال از نوشتن این کتاب می گذرد ولی به نظر می رسد که آمریکا یی آرام کمترین تغییری نکرد ه است .آمریکا هنوز ایده آلیست است(حداقل در نوع نگاه خودش به خودش)،و هنوز قصد دارد که برای خارجی ها که شناختی از آنها ندارد رستگاری به ارمغان بیاورد،و هنوز مشکل مصیبت بار نزدیک است :در عراق،افغانستان ،و حالا هم در یمن .
مثال عراق یکی از ساده ترین آنهاست .
سربازان آمریکایی به عراق اعزام شدند تا رژیم ظالمانه صدام را نابود کنند .البته چند هدف به اصطلاح نوعدوستانه دیگر مانند طرح کنترل ذخایر نفتی عراق و استقرار پادگان نظامی آمریکا در قلب منطقه نفت خیز خاور میانه نیز هدف پشت پرده بود .ولی برای مردم آمریکا چنین تبین شد که آمریکا در یک هدف ایده آلیستی خواهان نابودی دیکتاتوری است که می خواهد جهان را با بمب اتم از بین ببرد.
این اتفاق شش سال پیش اتفاق افتاد و هنوز هم ادامه دارد.باراک اوباما که در ابتدا خود را فردی مخالف جنگ معرفی کرده بود ،به مردم آمریکا قول داد که نظامیان آمریکا را از خاک عراق خارج کند و حالا با وجود آن همه وعده و عید و حرف زدن هیچ نشانه ای از پایان جنگ دیده نمی شود.چرا؟ زیرا تصمیم گیران اصلی در واشنگتن هیچ عقیده ای ندارند که کشوری را که در اختیار دارند هرگز چشم شادی و آرامش را به خود ببیند .طراحان واشنگتنی زیاد توجه ای به تاریخ ندارند و عبرتی از آن نمی گیرند ،نوع مردم وجغرافیا ی یک کشور را نمی شناسند .آنها اول طبق مدل آمریکا یی یک انسیتو دموکراتیک ایجاد کرده ،به اصطلاح انتخاباتی و سپس همه چیز خود بخود سر جایش قرار می گیرد.
آمریکا نه تنها بمبی در عراق پیدا نکرد بلکه به بهانه بمب همه جا را ویران کرد .بعد از سال ها عملیات نظامی و کشت و کشتار درهمه جا با دکترین نظامی همه جا را به جهنم مبدل کردن .
"آمریکایی آرام" طرح و ایده ای برای خروج ندارد.دوسال قبل ازورود به عراق ، آمریکا درباتلاق افغانستان گیر کرده بود .چرا؟ زیرا یک سازمانی به نام آلقاعده ادعا کرده بود که برج های دوقلوی نیویورک را مورد حمله قرار داده است . رهبر القاعده در افغانستان است و نیروهایش را در آنجا اموزش می دهد . از نظر آمریکا همه چیز واضح است هیچ احتیاجی برای فکر کردن نیست .
آمریکا اگر کمترین اطلاعاتی از کشور عراق داشت هرگز دست به این کار نمی زد تا در این باتلاق گرفتار نشود .افغانستان همیشه گورستان اشغالگران بود ه است .امپراطوری های زیادی به آنجا حمله کردند و بعد از مدتی در حالیکه دمشان میان پایشان بود از آنجا فرار کردند.بر عکس عراقی که مسطح است ،افغانستان کوهستانی است و ماوای جنگ جوهای غیر نظامی .افغانستان سرزمین تعداد بیشماری از مردم مختلف با قبایل بیشمار است و هر کدام نیز خود مختار هستند .
سال ها می گذرد و آمریکا همچنان در افغانستان کشته می دهد و هیچ کس هم نمی داند که این جنگ کی به پایان خواهد رسید. و آمریکا از خود می پرسد این چه جهنمی بود که ما وارد آن شدیم ؟
القاعده ساخته دست آمریکا است و اسامه بن لادن نیز توسط شبکه مرکزی هالیوود نقش خود را به خوبی ایفا می کند و این امر بسیار واضح و روشن است.
آمریکا همیشه به دنبال یک دشمن سراسری در جهان می گردد .در گذشته کمونیست جهانی را علم کردند که چنین تبلیغ می کردند که پشت هر درخت و زیر هر سقفی کمونیست ها کمین کرده اند.اما افسوس که شوروری از هم پاشید و آمریکا نیاز مبرمی پیدا کرد که جایگزینی برای آن پیداکند و آمریکا ان را در شکل و شمایل جهاد سراسری القاعده به خورد جهانیان داد .و اینک بهانه " تروریسم جهانی" به بهانه جدید آمریکا تبدیل شد.
این هدف بسیار مزخرفی است .تروریست چیزی جزیک ابزار جنگ نیست . آمریکا در هر جای دنیا به بهانه تروریست قصد دارد به اهداف خود برسد و اهداف مختلف خود را پیگیری می کند. "تروریسم بین المللی " درست به مانند "توپخانه بین المللی " یا "کشتی جنگی بین المللی " است .اسامه بن لادن وجود خارجی ندارد و حالا دیکر القاعده تبدیل به یک بازار جنگجویان غیر نظامی شده است و مانند مک دونالود و در جهان فست فود و فشن جا یی برای نمایش خود پیدا کرده است و بازاری برای کسب درآمد نظامی برای آمریکا.
امروزه تنها برند آن عوض شده است روزگاری "کمونیست " وامروز " تروریست های القاعده ".
هیچ کس نمی داند که بن لادن کجاست ،البته اگر وجود داشته باشد، و هیچ مدرکی دال بر اینکه وی در افغانستان است و جود ندارد.بعضی ها معتقدند که وی د رپاکستان است .یا شاید هم در جایی در افغانستان پنهان شده است وآمریکا همه چیز را با این بیان توجیه می کند ،کشتار هزاران مردم بیگناه به خاطر یک نفر و امروزه آمریکا تمامی کشتار های خود را به بهانه تروریست انجام می دهد.
در طول چند هفته گذشته نام یمن زیاد به گوش می رسد حالا دیگر یمن همان نقش افغانستان و ویتنام را بازی می کند .بازی ویتنام ،عراق ،افغانستان در یمن هم به اجرا در آمده است.


جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸

چه باید کردهای ایرانی و راه برون رفت از بحران


تاریخ پر فراز و نشیب ایران کهنسال ما موقعیتهای بسیار حساس فراوانی را تجربه کرده است و بسیار جای تاسف است که پس از هزاران سال سابقه هنوز نتوانسته است برای اداره کردن عاقلانه امور خود راه کار منطقی ، متمدنانه و مردم پسندی را نهادینه نماید .
در طول صده های اخیرهر گاه ملت ایران موقعیتهای مناسبی برای ایجاد تغییرات اساسی پیدا کرده اند ، شایدبه علت عدم تجربه سردمداران و پاره ای خودخواهیها و سخت سریها و خود بزرگ بینی ها ، تلاشها برای اصلاح امور به شکست انجامیده و هر بار پس از برخوردهایی غیر منصفانه و غیر منطقی دو باره همان دستگاههای قبلی گاهی با شکلی جدید به تخریب ساختار کشور ادامه داده اند . در میانه ی تمام این وقایع ، نقش بازیگران خارجی هم که منافع خود را در وجود فساد در دستگاههای اداری ایران می بینند بسیار برجسته بوده است . شکی نیست که فساد زاییده ی عدم نظارت همگانی میباشد که در نظامهای دیکتاتوری تحقق پیدا می کند . و بهمین دلیل است که اجانب همیشه از استقرار دیکتاتوری در ایران استقبال کرده و در تحکیم چنین نظام هایی تلاش کرده اند . از زمانیکه قدرتهای خارجی از نظر سازماندهی و قدرت نظامی نسبت به ایران برتری داشته اند ، چنین دیکتاتورهایی را در راستای منافع خود مورد سوء استفاده قرار داده اند و هر گاه هم منافعشان ایجاب کرده در سرنگونی آن به امید ایجاد شرائط بهتر برای خود اقدام کرده اند . شرائط موجود کشور هم حاصل همین نوع فعل و انفعالات در گذشته ی تاریخ ما بوده است .
برون رفتن از چنین دایره ی شومی مستلزم ابتکارات مدبرانه از طرف نخبگان و سردمداران صحنه های سیاسی ایران و از همه مهمتر بیداری قاطبه ملت و اگاهی آنان از ترفندهای بدخواهان است . تجربه های گذشته و مخصوصا تجربه انقلاب اخیر به روشنی نشان میدهد که پرداختن به خشونت مهمترین عامل انحرافات و سوء استفاده اجانب بوده است . چرا که اگر قرار باشد مسایل با خشونت تعیین تکلیف شوند ، آنانکه زور بیشتری دارند فائق میگردند . و چون وجود قدرتهای بزرگ بین المللی در منطقه را نمیشود انکار کرد و آنان از زور بیشتری برخوردارند ، در نهایت آنان خواهند بود که اوضاع را به نفع خود کنترل میکنند . شاید کسانی بگویند که اگر زور کافی داشتند که در عراق و در افغانستان راحت تر پیروز میشدند و اینقدر تلفات نمیدادند . ولی اگر به این موضوع واقف شوند که چه جور شرائطی در منطقه بهتر منافع آنان را تامین میکند ، در برداشتهای خود تجدید نظر میکردند .
حال که بار دیگر موقعیتی در ایران بوجود آمده که ملت میخواهد برای نجات خود از شرائط بحرانی موجود تلاشی دوباره بنماید ، باید دید چه باید کرد تا این بار به نتیجه مطلوب دست یابیم . از نظر اکثریت ملت که مخالف حاکمیت فعلی هستند ، فقط با تغییر رژیم و استقرار نظمی نوین میتوان به این مهم دست یافت . اگر چه این خواسته ایست بر حق و هیچ منطقی نمیگوید که کسانیکه با ارتکاب اشتباهات بزرگ موجب بحران شده اند اجازه داشته باشند که بازهم در مناصب تصمیم گیری ابقا شوند ، ولی بهر حال در جایی باید به خشونتها پایان داد و کسانی بزرگوارانه از بعض حقوق خود بگذرند تا اینکه امور در مسیر عاقلانه ای قرار گیرند و مرتکبین اشتباهات و گناهان سیاسی هم فرصتی پیدا کنند تا دیدگاههای خود را اصلاح کنند و چنانچه بتوانند مجددا نظر مردم را بخود جلب نمایند در صحنه فعال بمانند .
فرض کنیم وضعیت کنونی ایران مسیری را که در ماههای اخیر پیموده ادامه دهد و بهمین ترتیب برخوردهای حکومت خشن تر و مقاومت مردم هم مصمم تر و فشرده تر گردد . در خوشبینانه ترین پیش بینی ، داستان انقلاب در سال 57 تکرار میشود و مشخص نیست نتیجه اش بهتر از آن انقلاب شود ، اگر چه معتقدیم که تجربه گذشته باید مانع از شکل گیری دیکتاتوری دیگر گردد . ولی خشونت موجود از طرف هرکس که بخواهد در پیش گرفته شود ، قوانین خود را حاکم میکند و قدرتهای خارج از مجموعه ی دلسوزان ملی فرصت ورود به ماجرا پیدا خواهند کرد و آن خواهند کرد که ما خواهان آن نیستیم . حتی در همین شرایط فعلی هم مشاهده میکنیم که عراق تحت سلطه هم دارد برای ما شاخ و شانه میکشد و البته همه میدانند که از کجا آب میخورد . موقعیت ضعیف فعلی دولت هم هر گونه امتیاز دهی به اجانب را بسیار ممکن نموده و نتیجه اش را هم هر ایرانی بخوبی لمس میکند و میبیند که با وجود تلاش شبانه روزی زن و مرد هر خانواده ، چیزی عائدشان نمیشود . چرا که نتیجه دسترنجها بجای دیگر کانالیزه میشود . و این همان موقعیت مطلوب اجانب است .
اینهم که حاکمیت انتظار داشته باشد مردم تحت فشار و از ترس ضرب و جرح و مرگ عقب نشینی کنند و ساکت شوند بسیار ساده اندیشانه و ابلهانه خواهد بود . و مردم هم دیگر امیدی به این ندارند که حاکمیت سر عقل بیاید و راه حل منطقی ارائه دهد . چرا که همانگونه که طبیعت اینگونه حکومتهاست ، بدخواهان و حتی اجانب آنقدر در آن نفوذ کرده اند که مانع از هرگونه اقدام موثر اصلاح طلبانه شوند . متاسفانه پس از وقایع روز عاشورا گاهی از جوانان شنیده شده است که باید اسلحه بدست بیاورند . ادامه جریحه دار کردن احساسات جوانان میتواند عواقب خطرناکی داشته باشد که باید از آن پرهیز شود .
بنابراین تنها را حل منطقی مسائل موجود در نزد خود مردم و نخبگان سیاسی و آندسته از اطرافیان حکومت است که دخالت مستقیم در ایجاد این مشکلات نداشته اند و راضی هم نیستند اوضاع بدینگونه دچار هرج و مرج گردد . آنچه مردم و نخبگان سیاسی میتوانند انجام دهند این است که توافق کنند که در فکر انتقام نباشند و در صدد باشند که تحول با روشی مسالمت آمیز و از طریق گفتگو با غیر افراطی های حاکمیت پیش برود و اشتباهی که در اول انقلاب با محاکمه های غیرعادلانه و اعدامها صورت گرفت تکرار نگردد . بلکه روشی مشابه آنچه در آفریقای جنوبی در برچیدن حکومت آپارتاید عمل شد در پیش گرفته شود . و دولت آینده در سایه ی جوی آرام و آزاد که بوجود خواهد آمد با انتخاب کاملا آزاد مردم تشکیل شود .
آنچه از دست عقلای اطرافی حاکمیت بر می آید اینست که گروه حاکم را متوجه نمایند که راهی که در پیش گرفته اند بیراهه میباشد و جز در خلاف مصالح کشور و به نفع بیگانگان نخواهد بود . لذا باید اشتباهات خود را بپذیرند و اجازه دهند مردم خود سرنوشت خود را بدست گیرند . آقای خامنه ای باید دیگر خود را بازنشسته نماید . و دولت آقای احمدی نژاد هم باید قبول کند که دیگر قادر نیست کشتیبان این کشور در اقیانوس متلاطم امروزی باشد و باید آماده واگذاری مسئولیت به معتمدین ملت گردد . نیروهای نظامی و انتظامی هم خود متوجه هستند که ارزش آنان در استقلال از هرگونه گرایش تکروانه است و احترام آنها در نزد ملت بعنوان حافظین تمامیت ارضی کشور در گرو انجام وظایفی است که قانون منبعث از اراده ملت بعهده آنها میگذارد و در این راستا ملت هم پشتیبان و قدر دان آنان خواهد بود . بدیهی است اگر کسانی در راس نیروهای نظامی قرار گرفته باشند که وابستگی خاصی به جناحی داشته باشند از سمت های خود بازنشسته خواهند شد .
با توافق بر سر این اصول ، شرائط مناسب برای تشکیل شورایی متشکل از همه گروههای سیاسی فراهم خواهد آمد تا عهده دار هماهنگی های لازم در مسیر انتقال وضعیت موجود به وضعیتی مطلوب باشند . بدیهی است هرگونه توافق و تصمیم گیری در تمام مراحل باید بطور شفاف در مقابل انظار ملت و وسائل ارتباط جمعی آزاد شکل گیرد .