اولین چیزی که در فاصله دو سه کیلومتری از میدان آزادی جلب نظر کرد صف اتوبوسهایی بود که افراد خاصی را در میدان تخلیه کرده بودند . پس از یک کیلومتر راه رفتن در بزرگراهی که از شب قبل توسط حکومت نظامی مسدود بوده و در یک کیلومتری میدان ، صفی از مردم در عرض بزرگراه دیده میشدند که برای تازه رسیده ها چنین بنظر میرسید که تا آنجا از مردم پر شده است . نزدیک که شدم با دیوار آهنی مواجه شدم که پشت آن سربازان قرار گرفته و جلو ورود مردم را گرفته اند . سرباز اعلام میکرد که فقط با کارت شاهد و یا جانباز میشود وارد شد . از سربازی شنیدم که به دیگری گفت : " فلانی برو بپرس با کارت نظامی بازنشسته میتونند برند " که جواب داد : " نه بابا پرسیدم ، سرهنگش را هم نمیذارند !" مجبور شدم فاصله زیادی را برگردم تا از پل عابر پیاده به سمت دیگر بزرگراه به سمت میدان بروم . گروه کوچکی که بیشترشان را زنان و کودکان تشکیل میداد با تجهیزات کامل بلند گویی در حرکت بودند که مشخص بود از یکی از مبادی رسمی راهپیمایی حرکت کرده بودند و انبوهی از مردم هم که انفرادی و یا خانوادگی نیمی به سمت میدان و نیمی در برگشت از میدان . اینکه عده ای در حال برگشت بودند تعجب آور بود . در داخل میدان عده ای در بلندیهای اطراف میدان نشسته بودند که گویی به پیک نیک آمده اند . تازه واردین که عزم داخل میدان میکردند با دیوارهای آهنین اطراف میدان روبرو میشدند که با شاخه های درخت پوشانده شده بودند و در هر قدم یک پلیس گمارده شده بود که از ایستادن مردم روی سکوی نرده ها ونگاه به داخل جلو گیری میکردند و همه را به دروازه ی باریکی که برای ورود و خروج گذاشته بودند راهنمایی میکردند که چون عده ای هم داشتند خارج میشدند موجب ازدحام شده بود . تعجب من از خروج عده ای از میدان و مراجعت به منزل زمانی رفع شد که گشتی در میدان زدم و دیدم گوشه ای از میدان روبروی جایگاه مخصوص هم با نرده های زخیم و بلند آهنین جدا شده و پلیس در پایین و بالای آن صف کشیده و اجازه دخول به کسی نمیدهند . و داخل این محوطه هم با عده ای که اکثرا زنان و مردان سالخورده و کودکان بودند پر شده بود . آن عده از طرفداران جنبش سبز که به تصور جلو گیری از سخنرانی احمدی نژاد خود را به میدان رسانده بودند و میرساندند با مشاهده این وضع متوجه میشدند که با کوچکترین حرکت ، آنهم بدون سازماندهی خاص ، جان تعدادی پیر مرد و زن وکودک به خطر می افتد . لذا ترجیح میدادند میدان را رها کنند و برگردند . گرداننده مراسم رسمی هم آمدن آقای احمدی نژاد را نوید میداد که با هیچ عکس العملی روبرو نمیشد . با اعلام آمدن آقا ، صدای مختصری از شعار مستقبلین توام با چندین سوت معنا دار بلند شد و ایشان شروع به سخن پراکنی کردند بدون اینکه کسی به حرفهای او توجهی کند . از میدان که خارج شده بودم زمانی بود که از بلند گوهای بیشمار تعبیه شده تا چند کیلومتری میدان این حرف احمدی نژاد شنیده شد که میگفت ما چندتا موش و یک کرم و چند تا سوسک را به فضا فرستاده ایم . با شنیدن صدای خنده مسخره آمیز چند جوان نگاهی به عقب کردم دیدم سه چهارتا از بچه های ظاهرا بسیجی بودند که به نظر میرسید از اطراف جنوب شهر آمده بودند و یکی به مسخره میگفت : " افتخارش اینست که سوسک به هوا فرستاده ! لااقل آدم میفرستاد ! " . در نقاطی از طول مسیر افرادی را با بلند گو و تجهیزات گذاشته بودند که آواز میخواندند و عده های کوچکی اطرافشان ایستاده بودند . یکی را هم دیدم که از بلند گو شعار میداد ولی کسی جواب نمیداد . یکبار با حد اکثر قدرت خود شعار مرگ بر آمریکا داد که با کمال تعجب کسی او را همراهی نمیکرد . در این میان یکی از سه جوانی که کمی دورتر در حرکت بودند به حالتی کنایه ای فریاد زد " مرگ بر موسوی " که آقای بلند گو بدست با حالتی متعجبانه گفت " آقا ؟! " که آن جوان دوباره با همان حالت گفت " مرگ بر کروبی " . مردم در حال گذر هم گویی هیچ چیز از کسی نمیشنوند بدون کوچکترین عکس العمل به راه خود ادامه میدادند .
گزارشگر اخبار ساعت دو رادیو رژیم می گفت " با اینکه قرار بود راهپیمایی راس ساعت نه ونیم شروع شود ، مردم از ساعت شش و نیم به خیابانها آمده بودند . آری ظاهرا ساعت شش و نیم افراد مستقر در داخل محوطه جلو جایگاه را با اتو بوس آورده بودند و گروههای طرفداران جنبش سبز هم از ساعت هفت و هشت به قصد پر کردن میدان آمده بودند که با مشاهده اوضاع و وجود سالخوردگان و کودکان در میدان ، محل را ترک میکردند . از محلهای رسمی اعلام شده هم در ساعت مقرر گروههای بسیار کوچکی با ساز و برگ پر طنین براه می افتادند که شعارهای دیکته شده ی خود را میدادند بدون اینکه مردم پاسخی به آنان بدهند . با توجه به آنچه تا ظهر امروز من دیدم ، فکر میکنم این راهپیمایی از بی رمق ترین ودر عین حال پر معنی ترین راهپیمایی تاریخ 22بهمن بوده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر