یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۴

شب بخیر نگفته صبح نزدیک است؟

با ابراز خوشحالی از ادامه ی گفتمان سیاسی حول برنامه ی نجات ملی در بین نخبگان ایرانی وعرض احترام به کسانیکه آخرین بیانیه ی خود را در خصوص جنبش رفراندوم منتشر نموده اند، لازم است به نکات زیر اشاره نمایم: 1- در جایی از این بیانیه آمده است که" پایه های قدرت حکومت نباید در نهادهای غیرمنتخب مثل نهادهای دینی یا موروثی قرار داشته باشد" . در جایی دیگر میگوید " طیف وسیعی از روحانی و دانشگاهی،چپ و راست،جمهوریخواه و مشروطه خواه میتوانند حول یک خواسته ی مشخص با حفظ مواضع خود وحدت بر قرار سازند." واضح است که اشاره به نهاد موروثی یعنی سلطنت شاهنشاهی و اشاره به گروه سیاسی مشروطه طلب هم همان مشروطه سلطنتی را میرساند که یعنی وجود سلطنت. در اینجا روشن نشده است که آیا دیگر کسی در بین گروههای سیاسی موجود سلطنت خواه هست یا نه و با توجه به اینکه گروهی با نام و هدف سلطنت خواهی موجود بوده است اگر از این خواست خود صرفنظر کرده اند چرا اعلام نمیشود؟ و اصولا موضوع سلطنت طلبان در این بیانیه مبهم مانده است و معلوم نیست که آیا آنانرا جزو گروههای سیاسی مخالف قانون اساسی فعلی محسوب نموده اند یا نه . 2- اگر میتوانستیم مردم را به این سادگی فقط به دو دسته ی موافق و مخالف قانون اساسی فعلی تقسیم کنیم شاید رسیدن به یک توافق عملی برای حل مشکلات سیاسی ایران راحت تر از آن بود که فعلا بنظر می آید. البته تا جاییکه موضوع قانون اساسی مطرح باشد شاید این تقسیم بندی درست باشد. ولی مشکل اصلی در صورت قبول تعویض ، انتخاب چارچوب قانون جدید است و اینکه قدرت در قانون جدید در دست چه ارگانهایی از حکومت قرار بگیرد. اگر همه ی این گروهها قلبا قبول کنند که قدرت باید در دست مردم باشد ، کافی است فرمولی پیدا شود که چگونه نمایندگان واقعی مردم عهده دار موقعیتهای سیاسی گردند تا بتوانند از طرف مردم اعمال قدرت نمایند. پیدا کردن چنین فرمولی هم اگر حسن نیت وجود داشته باشد نباید مشکل باشد. مشکل اساسی رسیدن به آن نقطه است که مردم بتوانند قدرت خود را به نمایندگان واقعی خود واگذار کنند و اینکه کدام طرزفکر میتواند اکثریت مردم را به خود جلب نماید. و اینکه بدانیم چه چیزی موجب تصمیم سازی در میان مردم می شود. آیا آن مردمی که ما به واسطه از آنها ازحکومت مردمی دم میزنیم، در حال حاظر چنانچه موقعیت انتخاب پیدا کنند ، میتوانند درست انتخاب کنند و یا بدلایل مختلف از جمله تعصبات مختلف موجود، عدم شناخت گروههای سیاسی، عدم اعتماد، عدم آگاهیهای سیاسی و غیره باز هم دچار یکی از خطاهای گذشته میشوند ؟ بنابراین فرمولی که باید بر سر آن موافقت کرد اینستکه چگونه مردم را قانع کرد تا زیر پرچم یک اتحاد عمومی ابتدا برای نجات خود از دست حکومت مستبد اقدام نمایند و سپس آمادگی لازم را برای یک انتخاب درست پیدا کنند. و چنین اتحادی فقط با یک فراخوان اینترنتی ایجاد نمیشود. حتی اگر تمام ایرانیانیکه در اینترنت بدنبال مسائل سیاسی میگردند موفق به امضای چنین فراخوانی شوند، نمیتوان گفت اتحاد ایجاد شده است و بر اساس آن میتوان عمل کرد. تنها اتحادی در بین گروههای سیاسی مفید واقع میشود که بتواند در بین اقشار مردم نفوذ کرده و ایجاد جنبش نماید. اگر معنی جنبش رفراندوم اینستکه برای شکل حکومت آینده نظر مردم اعمال خواهد شد که در این موضوع شاید اختلافی نباشد. ولی اصولا با وجود حکومت فعلی چگونه میشود از رفراندوم صحبت کرد؟ و چه کسی مجری چنین رفراندومی میشود؟ و چگونه زمینه ی حضور ناظرین بین المللی بدون ایجاد زمینه ی دخالت خارجی فراهم میشود؟ و موضوع رفراندوم چه میتواند باشد؟ پس بهتر است با کلمات بازی نکنیم و راه حلی برای ایجاد اتحاد عمومی جهت رفع موانع موجود بر سر انجام شکلی از رفراندوم که مردم با آگاهی نسبی قبل از دخالت خارجی آینده ی خود را رقم بزنند پیدا کنیم

پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۴

تاملی دیگر درباب ائتلاف

مقاله آقای مهرداد مشایخی تحت عنوان " تاملی بر فراخوان به ائتلاف در یک جبهه ی فراگیر" را در ایران امروز خواندم. نمی دانم اشاره ایشان به نامه های نوشته شده، مطلب مندرج در این وب لاگ را هم شامل می شود یا نه. متاسفانه از بین سه مقاله ی کوتاهی که در این خصوص در این وب لاگ درج شد فقط مطلب" کمای سیاسی ایرانیان" در گوشه ای از سایت های گویا نیوز و ایران امروز جای گرفت و دو مطلب بعدی در جایی منعکس نشد. ای کاش در خصوص آن دو مطلب هم لااقل اظهار نظری می شد تا درسی از آن بر می گرفتم و علت عدم توجه به آنها را در می یافتم. به هر حال با تشکر از ایشان حال که وارد این مقوله شده اند خواهشمندم چنانچه این مطالب را مطالعه نکرده اند، بذل توجه نموده و در صورت فرصت حتی توسط ایمیل اعلام نظر نمایند. ضرورت طرح موضوع ائتلاف مندرج در این وب لاگ از آن جهت احساس شد که با توجه به شرایط موجود ، خطر افغانیزه و یا عراقیزه کردن ایران دور از احتمال نیست و در خوشبینانه ترین پیش بینی، خطر بمباران وسیع مراکز حیاتی اقتصادی در آینده متصور می باشد و اگر ایرانیان هر چه زودتر خود را نجات ندهند ممکن است فرصت از دست برود و اگر بخواهیم صبر کنیم تا عارضه ی تفرقه گرایی ابتدا تخفیف و سپس اقدام جدی تر انجام شود ممکن است شرایطی پیش آید که دیگر از دست ما کاری ساخته نباشد و کنترل اوضاع به دست اجنبی و بد اندیشان بیافتد . آنچه در این وب لاگ پیشنهاد شده ائتلاف نیروهای معتقد به آزادی و استقلال حول محورهای مشترک است و لازمه ی آن نشستن آقای بنی صدر در کنار آقای پهلوی نیست اگر چه چنانچه آقای پهلوی نیز ابطال سیستم استبدادی- شاهنشاهی را اعلام و به جرگه ی آزادیخواهان مستقل بپیوندد، در گستره ی سیاست توحیدی آقای بنی صدر هم باید جای داشته باشد. چرا که آن اندیشه ی راهنمایی که به قول آقای بنی صدر ، فیلسوف آمریکایی گراهام فولر معتقد به ظهور آن از شرق می باشد ، می تواند ایده ی ایجاد دنیایی باشد که در آن بشریت با اندیشه ی خود و استفاده از تکنولوژی حاصل از اندیشه، می سازد که در لذت از زندگی نیکوی ایده آل ، عمری جاودانه می یابد و در مقام خلیفه اللهی ، بهشت موعود را برای خود خلق می کند. و این زمانی میسر می شود که انسانها متوجه شوند که به جای مبارزه بایکدیگر در استفاده از امکانات موجود و ارتقاء منزلت خود، با عشق ورزیدن نسبت به یکدیگر، همکاری با هم را برگزینند. ولی تا آ ن زمان، همراهی و نه پیوستن چنین گروه هایی به ائتلاف می تواند روند ایجاد جنبش مردمی در داخل کشور را یاری نماید. و تصور می شود چنانچه این ائتلاف در بین نیروهای سیاسی خارج از کشور( که هر یک پایه اجتماعی خاصی درداخل دارند) وگروههای تقریباهمسو در داخل، صورت بگیرد و مقدمات اعلان آن طوری فراهم شود که َآن شوک لازم را در داخل ایجاد نماید، زمینه ی پیوستن پایه های اجتماعی درون جامعه نیز که بر اثر وجود جو رعب و سانسور از هم گسسته شده ، ایجاد می شود. roozyaznov@yahoo.com

دوشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۴

ائتلاف بر سر چه ؟

گفتیم برای نجات ایران از شر دیکتاتوری داخلی و خطرهای روز افزون خارجی ، و ایجاد شوکی قوی، جهت خروج ایرانیان از کمای سیاسی و بمنظور امیدوار کردن مردم به نجات خود از طریق جنبش همگانی ، احتیاج به ائتلافی قوی متشکل از تمام نیروهای مردمسالار داریم تا با برنامه ریزی دقیق، همدیگر را در ایجاد این جنبش همگانی یاری نمائیم . حال سئوال اصلی اینست که این چنین ائتلافی حول کدام مسائل سیاسی و بر اساس چه ظوابطی صورت گیرد. بنظر میرسد مشکلی که در میان گروههای سیاسی مخالف استبداد وجود دارد که مانع اتحاد آنان میگردد سوء ظنهایی از جنس همان سوء ظن موجود در میان ملت است که بیشتر ناشی از رفتارهای سیاسی طول انقلاب تاکنون بوده است. ولی با درک موقعیت خطیر فعلی مملکت ، بر گروههای سیاسی است که با تدبیر بر این نقیصه فائق آیند و تجارب گذشته را درسی برای آینده قرار دهند. آنچه مسلم است اختلاف عقیده و داشتن نظرات متفاوت در خصوص چگونگی اداره ی مملکتی که از قومیتهای مختلف تشکیل شده و مورد طمع کلیه ی طمعکاران جهانی نیز میباشد امری طبیعی و گریز ناپذیر می باشد ولی ائتلاف نیروها در این موفقیت مستلزم رفع تمام اختلافات عقیدتی و سیاسی نمیباشد و کافی است حول محورهای مشترک که شامل استقلال و آزادی و ایجاد حکومت مردمسالار می گردد صورت پذیرد. انتخاب مشی سیاسی و روش اداره ی مملکت را باید به انتخاب خود مردم واگذار کرد که پس از استقرار آزادی و ارائه برنامه های گروههای سیاسی، مردم با آزادی کامل به گروههای مورد نظر خود رای میدهند. آنچه باید گروههای موتلف بر سر آن موافقت کنند ساز و کار و چگونگی فراهم نمودن زمینه ی مناسب برای اجرای انتخابات کاملا سالم پس از دوره ای معقول و کافی برای روشن شدن اذهان مردم در مورد گروههای سیاسی موجود در جامعه میباشد. امروزه با توجه به زیر ساختهای سیاسی اجتماعی موجود و امکانات ارتباطی بین مردمی ، چنانچه این تحول اجتماعی بصورتی مسالمت آمیز و بدون تخریب انجام گیرد ایجاد چنین زمینه یی امری ساده و کوتاه مدت می باشد . و یک دولت موقت که متشکل از افرادی معتقد به آزادی کامل و استقلال باشد میتواند چنین زمینه ای را ایجاد نماید. این دولت را باید گروههای سیاسی موتلف از بین خود و یا افراد مستقل توانا که فاقد تعصبات خاص باشند انتخاب و به مردم معرفی کنند. گذشته از آن شاید لازم باشد شورائی متشکل از سران گروهها تشکیل تا هر گونه هماهنگی در رابطه با برنامه های اجرائی جنبش را عهده دار گردد و این شورا از بین خود فردی را که میتواند مقبولیت داخلی و جهانی داشته باشد با عنوانی که متداعی عنوانهای تقدس یافته ی قبلی نباشد و خود نیز موجب مشکلات جدید نگردد، مثلا تحت نام سخنگوی ائتلاف، انتخاب، تا مردم و جهانیان خط مشی واحدی را از زبان او بشنوندو گفته ها و بیانیه های صادره ، میثاقی باشد برای آینده ی کشور چه در رابطه با مسائل داخلی و چه روابط خارجی . با توجه به آنچه گفته شد، چنین ائتلافی میتواند شامل تقریبا همگی گروههای سیاسی موجود باشد. چرا که دیگر هیچ گروه عاقلی نباید وجود داشته باشد که خود را غیر مردمسالار بداند و یا خواهان برقراری اشکالی از حکومت باشد که به نوعی آ لوده به عناوین و مصادری از قبیل امپراطوری ، شاهنشاهی ، ولایی و ایسمهایی مشابه اینها باشد . ایده آل ترین برنامه این بود که حتی گروه حاکم نیز خطرات موجود را درک می کرد و متوچه این وافعیت میشد که دیگر برای آنها هم آینده ای متصور نیست و اگر مردم هم آنها را کنار نزنند چاره ای جز تسلیم در برابر اجنبی نخواهند داشت و در ایجاد تحول مورد نظر، مانع ایجاد نمی کردند. همچنین گروههای منتسب به حکومت استبدادی قبل از انقلاب هم واقعیت را قبول می کردند و با اعلام مخالفت خود با هر گونه سیستم خود کامه، با جنبش مردمی برای نجات میهن همراهی می کردند. من شخصا دلیلی نمی بینم که گروه اخیر چنین کاری را نکند لکن در این که گروه حاکم آلوده به قدرت چنین راهی را پیشه نماید امیدی نیست ولی باید انتظار داشت که لااقل بخش عظیمی از گروههایی که خود را اصلاح طلب می دانند و سایر گروههای سیاسی خارج از حاکمیت در داخل کشور به این ائتلاف بپیوندند. البته از آنجا که حتی زور پرستان را هم نمیشود در جامعه نادیده گرفت، تا زمانی که همه به این باور برسند که حاصل زور لذت آور نیست و زور مدار هیچ وقت آسایش نخواهد داشت، حکومت مردم سالار باید این زور مداران را هم گروهی از مردم خود بداند و امکانات رشد فکری آنان را که از طریق شرکت در مباحثات سیاسی اجتماعی حاصل میشود فراهم آورد . پس باید به همه اطمینان داد که در جامعه ی مورد نظر ائتلاف، همه آزادند در چارچوب قوانین دنیا پسند متکی بر حقوق بشر، خود را در معرض قضاوت عمومی قرار دهند و مورد ظلم قرار نمیگیرند. در اینصورت حتی مخالفین این ائتلاف هم باید ائتلاف را در رسیدن به هدف رهایی از استبداد موجود همراهی کنند. و این به معنای پیوستن به ائتلاف نیست بلکه میشود اینطور تلقی کرد که آنها هم در پی بدست آوردن شرایطی بهتر از وضع موجود هستند. و میتوانند از موقعیت بوجود آمده استفاده کنند. سیاست ائتلاف در مقابل کشورهای دیگر نیز باید سیاست عدم مداخله و احترام به منافع متقابل باشد تا تلاشی برای ایجاد دنیایی امن و صلح آمیز برای کل بشریت صورت گیرد. و چون تحول در جوامع بشری جز با تحول در خود افراد جامعه صورت نمی پذیرد، بر عهده ی هیچ دولتی نیست که کاسه ی داغتراز آش شود و وظیفه ی نجات دیگران را با به مخاطره انداختن ملت خود بعهده بگیرد. لذا با تمام کشورهای عضو سازمان ملل رابطه ی دیپلماسی سالم برقرار می کند. و هدف نهائی خود را ایجاد دنیایی امن، آزاد، آباد و مدرن قرار می دهد تا مردم دنیا بجای ترس از یکدیگر و تلاش برای دست یازیدن به منافع دیگران از لذت همراهی یکدیگربرای ایجاد دنیایی لذت بخش برخوردار گردند. نظر باینکه من از وسیله ی ارتباط همگانی برخوردار نیستم انتظار دارم کسانیکه این مطالب را دریافت می کنند آنرا در معرض دید دیگران قرار دهند تا بلکه موجبات خیر فراهم گردد و در اینصورت در مورد ایجاد برنامه های اجرائی ائتلاف نیز تلاش خواهد شد.

چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

چرا کمای سیاسی ؟

برای اینکه راه حلی برای خروج ایرانیان از کمای سیاسی پیدا کنیم، ابتدا باید علت وجودی آنرا بررسی کنیم. بارها شنیده شده که ایرانیان سیاسی ترین ملت دنیا هستند. باید بگوئیم بودند و هنوز هم فراموش نکرده اند. لیکن آنچه به نام کمای سیاسی تعبیر شده ، همان عدم اعتماد مفرط بین مردم و کسانیست که بعنوان سیاستمدار در صحنه ی ایران ظاهر شده اند. همه بخاطر دارند که در اوائل انقلاب چگونه مردم با شور و شعف فوق العاده ای مسائل مربوط به آینده ی سیاسی مملکت را دنبال می کردند و صفاو صمیمیت خاصی بین مردم بخصوص جوانان آن زمان که میانسالان و زود پیرشدگان امروز را تشکیل می دهند وجود داشت . سپس زمانی که وقت تعیین مناصب حکومتی شد با پیدا شدن اختلاف در میان مدعیان مناصب، این اختلافات به طرفداران هر گروه هم منتقل شد. و با توجه باینکه روابط بین مدعیان سیاست بر اساس قدرت هر یک تنظیم میشد خشونت در بین طرفداران آنها هم شروع شد و آن همبستگی اولیه آلوده به اختلاف از نوع خشونت آمیز آن شد. سپس مدعیان حکومت برای جلب طرفدار بیشتر در بین مردم شروع به تخریب یکدیگر کردند تا جائیکه حتی مقدسات مردم هم زیر سئوال رفت. افرادی با عنوانهای پر طمطراق آیت الله العظمی ای خائن معرفی شدند ( شاید عنوانهای جدید امامت و فقاهت اهمیت آنرا کم کرده بود)، روشنفکران، وابسته به اجنبی معرفی شدند. و در این میان سرویسهای جاسوسی خارجی هم آتش بیار معرکه شدند و با نفوذ در گروهها اختلافات را تشدید و زمینه را برای پیشبرد مقاصد خود فراهم کردند. مردمی هم که از جهان سیاست دور مانده بوده اند و هیچ تجربه ای نداشتند و آنچه هم که از گذشته می دانستند همان تاریخ تحریف شده ی مندرج در کتب کلاسی بود ناآگاهانه بازیچه ی دست شدند. و گاه با اقدامات عجولانه ی خود و گاهی هم با سکوت خود زمینه را برای حاکمیت زورمداران و نااهلان آماده کردند. بزرگترین ضربه به اعتماد و آزادی طلبی مردم زمانی وارد شد که نتیجه ی اولین انتخاب تقریبا آزاد خود را بی نتیجه یافتند و اولین رئیس جمهور خود را که با آن همه شور و امید انتخاب کرده بودند بی اثر و معزول یافتند. و عده ی زیادی از مردم هم تحت تاثیردروغهایی که از زبان افراد ظاهرا موجه آن روز می شنیدند اولین انتخاب خود را اشتباه بزرگ پنداشتند. از آن پس نیز با بستن روزنامه ها و کنترل آزاد اندیشان هیچ حقیقتی به مردم گفته نشد .و در سایه ی جنگ خانمان سوز هر روز جو رعب و وحشت و ترور و فریب و نیرنگ نیز گسترده تر شد . و مردم هم که سر خورده شده بودند روز بروز خود را منزوی تر دیده و از فعالیتهای سیاسی کنار کشیدند. و همه ی انتخابات هم به انتصابات تبدیل شدند. و با وخیم تر شدن وضعیت اقتصادی هم مردم گرفتار نفرین قدیمی « الهی نان بدود و آب بدود و همه به دنبال آن» شدند. زمانی در سال 72 مردم خسته از دست حاکمیت گرفتار سراب امیدوار کننده ای شدند و به امیداینکه خاتمی آنها را نجات دهد بطور غیر منتظره در انتخابات شرکت کردند و اورا رئیس جمهور کردند. ولی بازهم نتیجه ی انتخاب خود را بی اثر یافتند که جز حرف و وعده های سرخرمن چیزی تحویل مردم نداد، وتنها فعالان صحنه ی سیاسی یعنی دانشجویان هم بارها سرکوب شدند و شاید بخاطر روشن نبودن مواضعشان و نیرنگهای تبلیغاتی حاکمیت هیچکس حتی پدرو مادران آنها نیز در دفاع از آنها برنخاستند. آنان هم فرسوده و نا امید دچار یخ زدگی سیاسی شدند. و مردم نا امید هم چنان ضربه ای خوردند که سالهاست در کما فرورفته اند و احتیاج به شوکی قوی دارند تا از حالت کمای سیاسی خارج شوند. چنین شوکی باید توام با آگاه شدن آنان از این واقعیت باشد که اقدامات سیاسی آنان در دوران انقلاب و پس از آن، همه اشتباه نبوده است و اگر هم اشتباهی سرزده باشد باید مایه ی عبرت گردد و متوجه این حقیقت بشوند که چه بخواهند یانخواهند آنچه سیاست نامیده می شود تعیین کننده ی آینده ی آنهاست. و بی توجهی به آن یعنی سپردن سرنوشت خود بدست نا اهلان است. رسالت وارد آوردن این شوک وآگاه و امیدوار کردن مردم بردوش روشنفکران و نخبگان عالم سیاست و آنکسانیست که آلوده به سیاستهای زورمدارانه و گمراه کننده ی حاکمیت فعلی نشده باشند. چرا که مردم دیگر به کسانیکه در دو دهه ی اخیر بر آنها حکومت کرده اند هیچ اعتمادی ندارند و حتی باعناوینی از قبیل اعتماد ملی و اصلاح طلبی نیز قادر به جلب مردم نخواهند شد. و آنکسانی هم که چه در داخل حاکمیت و چه در بین گروههای اپوزسیون کم فعال موجود در داخل کشور وضعیت خطیر فعلی را درک می کنند باید به خیل آزادیخواهان و فعالان سیاسی استقلال خواه بپیوندند تا با یاری همدیگر مردم را آگاه و متحد نمایند و مملکت را از خطر قریب الوقوع نجات دهند . از همه ی فعالان سیاسی انتظار میرود برای ایجاد اتحاد، برنامه ای پیش بینی کنند و در فکر رفع کدورتهای موجود در بین خود باشند تا بعد از آزاد کردن ایران از شر کج اندیشان زندگی سیاسی خود را بدون آلودگی به هر گونه زور ادامه دهند.

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۴

کمای سیاسی ایرانیان

تا پنج شش سال پیش جو خاکم بر کلاسهای درس دانشجویان و دانش آموزان دبیرستانی بگونه ای بود که کوچکترین روزنه ای که در خصوص سیاست باز میشد تقریبا همه از گشودن باب سیاست استقبال میکردند و با اشتیاق به آن میپرداختند و شاید برای استاد و یا دبیری که میخواست به تدریس ادامه دهد آرام کردن آنان آسان نبود. لکن از یکی دو سال پیش تمایل جوانان به ورود در صحبتهای سیاسی سیر نزولی پیدا کرد و فعلا به مرحله ای رسیده است که دانشجوو دانش آموز با تمسخر به سیاست نگاه میکنندو اگر یکی از آنها اشاره ای به مطلبی سیاسی داشته باشد بقول خودشان هو میشود و حتی اگر استادی بخواهد باب بحث سیاسی را بگشاید چپ چپ بهمدیگر نگاه میکنند و جمله هایی مانند "دوباره شروع کرد" و "بابا ولمان کن" بصورتی منزجرانه در بین آنها شنیده میشود. این فقط وضعیت دانشجو و قشر جوان جامعه نیست بلکه بلاییست که بر سر همه ی ایرانیان در داخل کشور آمده است و همه ی ایرانیان را در حال کمای سیاسی فروبرده است. دیگر نه کسی هوای جلال و شوکت ظاهری سلطانی در سر دارد و نه شیفته ی شعارهای رهاییبخشانه ی رادیکالهاست و نه در فکر ایده های توحیدی موحدان مدرن میباشد. این نشانه های نا امیدی که حاصل خیانتها به امیدهای ایرانیان در طول سالهای بعد از انقلاب خصوصا سالهای ریاست جمهوری آقای خاتمی بوده است در میان قشر عظیمی از ایرانیان که اکثریت قشر فرهنگساز جامعه را تشکیل میدهد خطریست بس عظیم که نتیحه ای جز سقوط ایران و ایرانیان نخواهد داشت. این شرایط ایده آل تمام زورگویان است چه مستبدین داخلی و چه جهانخواران بین المللی. چرا که دست ظالمین نادان داخلی را در اجرای برنامه های جنایتبارشان باز و در نتیجه بهانه های لازم را نیز در اختیار جهانخواران قدرتمند خارجی قرار میدهد تا ظالمانه ترین برنامه ها را در مورد ایران پیاده کنند و سلطه ی خود را بر ایران و در نتیجه بر همه ی سرزمینهای ثروتمند خاورمیانه بگسترانند. نادانان مستبد حاکم بر ایران کشور را بطرف پرتگاه هدایت میکنند و بنظر میرسد که نفوذ جاسوسان خارجی در ارکان حکومت آنانرا بسمت دلخواه خود میبرد و در سایه ی شعار مرگ بر دشمن دشمنان واقعی را پرورش میدهند و پایه های استقلال و حاکمیت ملی را سست میکنند.دارند زمینه ی دخالت مستقیم خارجی را در ایران فراهم میکنند و دیگر کمتر شکی وجود دارد در اینکه در آینده ای نه چندان دور ایران نیز مانند افغانستان و عراق دستخوش تهاجم گردد. آنچه مسلم است اگر ایران و ایرانی بخواهد ارزش خود را بازیابد و با رفع خطرات موجود آینده ای امیدوار کننده برای خود تصور کند بایدخود را از از دست حاکمان فعلی برهاند . ولی اگر قرار باشد با فشار خارجیان حکومت تغییر کند دیگر حاکمیت از آن ملت نخواهد شد. دیگر خارجی به صغیر و کبیر رحم نخواهد کرد و کسب استقلال از آنان هزینه ای بس عظیم خواهد برد.از ان پس هر کس بخواهد در ایران حکومت کند باید ابتدا نوکری آنها را قبول کند واین فقط از افراد ذلیل و خود فروش برمی آید لذا کلیه ی افرادی که خود را ذلیل و خود فروش نمیدانند باید در راه نجات ایران از وضعیتی که گرفتار است کوشش کنند تا از این پرتگاه نجات پیدا کند. امروز دیگر آمریکا به انجام یک معامله ی سیاسی با رزیم اکتفا نخواهد کرد و با توجه به اینکه باید تمام قدرتهای مطرح در صحنه ی جهانی راضی شوند همه ی ایران هم برای آنها کم است پس باید بر سر ایران آن بیاورند که در سایه ی آن بتوانند کل ثروت خاورمیانه را در بین خود تقسیم کنند و این فقط در سایه ی تسلیم کامل ایران تحقق پیدا میکند. این زنگ خطریست برای تمام ایرانیان آزاده و استقلال خواه. بهوش باشید که شرف و موجودیت ایرانی در خطر است. دیگر جای هیچ درنگی نیست و کوتاهی در اقدامی رهایی بخش گناهیست جبران ناپذیر به گردن تمام آنکسانی که خود را صاحب فکر سیاسی میدانند. بر تمام ایرانیان صاحب اندیشه است که اگر چه به قیمت تعدیل در ایده آلهای خود نیز شده است برای نجات ایران با همدیگر ائتلاف وجبهه ای واحد تشکیل دهند. چنین جبهه ای میبایست چنان حساب شده و قوی عمل کند که شوک لازم را بر خفتگان و رمیده شده گان از سیاست در داخل کشور وارد و همه را از خواب غفلت بیدار نماید و حرکتی ملی ایجاد نماید تا با هماهنگی یکدیگر و برنامه ریزی جبهه ی نجات ملی خود را از شر شیاطین داخلی و خارجی نجات دهند بر تمام گروههای سیاسی آزادمنش و استقلال خواه است که بخود آیند و فکر اینکه ممکن است روزی ایرانیان به آنهای تنها روی آورند را از سر بدر کنند و آمادگی خود را برای تشکیل جبهه ی نجات ملی اعلام نمایند تا خود مردم ایران خود را از دست این نادانان نجات دهند و با برپایی یک حکومت پاک و عاقل مدبرانه با دنیا تعامل تا جهانخواران بهانه ای برای تحمیل خود بر ما نداشته باشند. در صورت فرصت باز هم به این مهم خواهم پرداخت

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۴

گنجی زنده یا نابود؟

مرگ و یا زندگی یک سیاستمدار و صاحب اندیشه بستگی به میزان تاثیرگذاری او در جامعه ی زنده دارد. و زمانی که این تاثیرگذاری به صفر برسد جامعه در خوابی عمیق فرو می رود. چنانچه صاحب اندیشه قادر به انتقال افکار خود به دیگران نباشد ارزش اندیشه در محدوده ی زندگی شخصی برابراست با غرایضی که میتواند در وجود هر موجودغیر متفکری جلوه گر گردد. حال اگر چنین موجودی هم در بند قرار گیرد و در گوشه ای محبوس تحت فشار دردها و آلام ناشی از این وضعیت قرار بگیرد. در خوش بینانه ترین وضعیت مثال آن اسبی را پیدا می کند که پس از حادثه ای راکبش نمیتواند نظاره گر تحمل درد اسبش باشد و تیر خلاص را در مغزش خالی می کند. جامعه ای هم که نمی تواند از افکار اندیشمندان خود استفاده کند و بدون توجه به آنچه بر صاحبان اندیشه در آن جامعه می گذرد به گذران روزمره زندگی خود می پردازد و جهت ساختن آینده ای بهتر حرکت اندیشمندانه ای نشان نمیدهد، با سایر حیوانات موجود بر روی زمین تفاوتی ندارد. و چه بسا موجوداتی که اگر محکوم به توقف در محدوده ای کوچک باشند آنقدر خود را به دیوارهای قفس خود می زنند تا از احساس وضعیت موجود خود خلاص شوند وبه زندگی خود پایان دهند.ولی در زندگی انسانها بندرت موقعیتی پیش می آید که فردی با دست شستن از د نیا زندگی جاوید پیدا کند. چندی پیش که آقای اکبر گنجی بر اثر اعتصاب غذا در آستانه ی مرگ قرار گرفت جنب و جوشهایی در جامعه ایجاد شد و حرکاتی شروع شد که چه بسا اگر بخوبی رهبری میشد میتوانست نتیجه بخش باشد .ولی در نهایت همه او را تنها گذاشتند. حتی نزدیکترین کسانش هم ارزش او را فقط در نفس کشیدن او خلاصه کردند و فقط به فکر این بودند که نکند بمیرد. و این شد که بالاخره نفسش قطع نشد. و میگویند وضعیتش تثبیت شد و اززندان بیمارستان به زندان اوین برگشت داده شد. سوال اینستکه آیا او در حال حاضر بعنوان یکنفر صاحب اندیشه زنده است یا فنا شده است؟ شاید هیچکس غیر از دربندکشانندگانش نمیدانند بر او چه گذشت و چه چیزی از او باقی مانده است. آیا زمانی که بر اثر ضعف بحال کما رفت مورد اعمال شیمیایی – روانی قرار گرفت و خاصیت اصلی خود را از دست داد؟ چرا هنوز ممنوع الملاقات است؟چرا دیگر کسی در مورد او حرفی نمیزند؟ آیا غیر از زن و بچه هاش که دلشان هوای او را دارد دیگر لازم نیست کسی اسم او رانیز ببرد؟آن دوستانی که به زنده بودن او بسیار علاقمند بودند هم دیگر اسمی از او مطرح نمیکنند. اصولا آیا او و امثال او زنده اند؟جامعه چطور؟ ( متن بالا را حدود یکماه قبل بر صفحه ای نوشتم ولی من را هم خواب برد چرا که خواب آلودگی گیرا و مسری هست و هر گاه همه بخواب باشند کمتر کسی پیدا میشود تا خفتگان را بیدار کند. )

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۴

چرا تقصیر اصلی با ما بود نه استعمار

د ر روزنامه اینترنتی روز بتاریخ سی ام مرداد مصاحبه ای با آقای زیبا کلام را خواندم که درآن وی سوال جالبی راطرح کرده بود و آن اینکه چرا اصولا ایران باید مورد استعمار غربیان قرار بگیرد و چرا مردم ایران در مقابل اقداماتی همانند کودتای 28 مرداد سکوت میکنند و عکس العمل نشان نمیدهند. در مقابل این سوال پاسخی بنظرم خطور کرد که هرچند سطحی و غیر تخصصی است لیکن ممکن است قابل تامل باشد: ما از دورانهای بسیار دور همیشه بر اساس باورهای غلطی که در مورد غربیان داشتیم در باره آنها پیش داوریهای غیر واقعی داشته و فکر میکردیم آنها همه مردمانی لاابالی فاسد و نجس هستند که باید از هرگونه تماس وارتباط با آنها خودداری کنیم. وزمانی که از آنها به ایران می آمدند بر اساس همان باورها تنها بعضیها با اهداف خاص سودجویانه با آنها رابطه تقریبا دوستی بر قرار میکردند. و در حالیکه تصور میشد دارند از آنها استفاده میکنند مورد سوءاستفاده آنها قرار میگرفتند. مثلا بعضی با این تصور که اگر شرق شناسان غربی مارا که پاک و منزه هستیم بخوبی بشناسند به ما میگروند هر گونه همکاری با آنها می کردند. گروهی هم بطمع استفاده از آنچه بعنوان خاصیت بی بندوباری و بی غیرتی آنها نسبت به مسائل ناموسی میدانستند جهت خالی کردن بعضی عقده های درونی به آنها نزدیک می شدند.و از زمانی که با فنون پیشرفته و ماشین خود را به ما رساندند بعضیها با هدف استفاده از این امکانات خود را به آنها فروختند. یعنی ارتباطات قوی ایرانیان با آنها از طریق ساده اندیشان و ضعیف النفسها بوده است که موجبات تسلط آنها را بر ما بوجود آوردند.ولی در مقابل آنها با هدف شناختن و یافتن راههای بهره برداری از آنچه درخارج از دنیای خودشان بود پا به دنیای ما گذاشتند و چون بدون پیشداوری خاصی با دقت برای شناخت ما مطالعه کردند نقاط ضعف و قوت ما را شناختند و در صدد بهره برداری از آنها برآمدند. و درطول زمان با سازماندهی روابطشان و نفوذ در مراکزتصمیم گیری وتصمیم سازی ما برنامه های استعمارگرانه خود را پیاده و اجرا کردند.و با تکمیل و روزآمد کردن روشها بگونه ای برنامه های خود را بدست ما اجرا میکنند که ما فکر میکنیم اینها برنامه های ایده آل و گاها" مقدس تراویده از فکر ما هستند.آنچه بیشتر از هر چیز در تداوم این وضعیت موثر بوده است موفقیت آنها در ایجاد حکومتهای دیکتاتور در مملکت بوده است که با خفه کردن هر ندای خیرخواهانه و منزوی کردن هرآنکس که دغدغه های ملی و میهنی داشته باشدبرنامه های خود را چه توسط حکومتهای مستقیما دستنشانده وچه توسط دیکتاتورهای تحت نفوذ عوامل خود به اجرا درمی آورند.و این برنامه تداوم پیدا میکند. و اگر بندرت بر اساس تصادف کسانی مثل امیرکبیرها و مصدق ها بر سر کار آمدند توسط همان عوامل به آسانی از صحنه خارج می شوند. و چون این برنامه ها با هماهنگی آنکسانی که در نزد ایرانیان بصورتی قداست پیدا کرده اند اجرا میشود مانع از عکس العمل مردم میشود که همیشه در سانسور کامل قرار گرفته اند واز همه جا بی خبرند. و این زنجیر زمانی میگسلد که ما بتوانیم خود را آزاد کنیم .یعنی قداستهای بی اساس را بشکنیم و اجازه بدهیم حرفها هر چه هم تلخ باشند زده شوند و تحمل شنیدن نظرات همدیگر را بدون تکفیر و تهدید و تخفیف یکدیگر پیدا کنیم. و فقط در مقابل مخالف آزادی مقاومت کنیم تا در سایه آزادی از واقعیات دنیای امروزآگاه و برنامه های ملی را هم بر همین اساس طراحی و اجرا کنیم. البته اگرچه با شکسته شدن نسبی دیوارهای سانسور اقدام در اینخصوص تا اندازه ای آسان شده است ولی برای شروع یک قدم تقریبا دشوار باید برداشته شود و آن امیدوار کردن نسلی است که نا امید شده است واعتماد ملی را از دست داده است. و این نا امیدی و بی اعتمادی که دقیقا در راستای منافع استعمار گران بدست حکومتیان پس از انقلاب ایجاد شده است با تاسیس سازمانهایی با نام بی مسمای اعتماد ملی توسط کسانی که خود موجب یاس مردم شده اند بر طرف نمیشود. شاید تنها راه آن اتحاد بین تمام نخبگان روشنفکری باشد که دغدغه ملی داشته باشند وبر اساس یک منشور استوار بر آزادی و استقلال در راستای ایجاد یک حکومت مردمی واقعی اعلام موجودیت کند و برنامه ای برای نجات ملی و جهت ایجاد هماهنگی بین اقشار مختلف جامعه تنظیم تا چنانچه مورد اقبال عموم قرار گیرد زمینه قطع ید از حکومت غیر مردمی و تشکیل حکومت عاقل و سالم ایجاد گردد.و با ایجاد برنامه های مستمر نظارت عمومی بر دستگاههای حکومتی از تکرار فجایع گذشته جلوگیری شود.

شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴

اکبر گنجی تنهاست

گنجی تنهاست او بسیار تنهاست . حتی خانواده و دوستان بسیار نزدیک او هم چنین وانمود می کنند که او در انتخاب راهش در ادامه اعتصاب غذا اشتباه کرده است . حالا که دیگر رمقی بر او نمانده است و جسمش تحلیل رفته ومشخص هم نیست اگر زنده بماند اسمش را بتوان زندگی گذاشت به وی توصیه می کنند که برای زنده ماندن اعتصابش را بشکند. می گویند حفظ اندیشه گنحی مستلزم حفظ حیات اوست . این اقایان معتقد چرا چنین حرفی را در مورد امام حسین نمی زنند ؟ اینها از وی چه می خواهند؟ از زنده ماندن بدنی بیمار و تحلیل رفته چه می خواهند؟ اینها فکر می کنند اگر گنجی با این وضع زنده بماند می توانند با چسباندن خود به او به عنوان دوست توشه ای سیاسی برای خود دست و پا کنند و به شعارهای تو خالی خود ادامه دهند . ولی اگر او بر اثر اعتصاب غذا بمیرد چگونه می توانند دوستی با او را ثابت کنند؟ چون اینها نه جرات مختار دارند که برای خونخواهی او به پا خیزند و نه حال ادامه راه او را در خود می بینند. پس برای اینها بهتراست که کار به جای خیلی باریک نکشد و وی ازمرگی که شهادت وار باشد دست بکشد تا آ قایان مجبور نباشند در مرگش اشک بریزند و فریاد وا مظلوما برآورند . ولی اینها باید بدانند که شکستن اعتصاب غذای وی در حال حاضر بدون رسیدن به هد فش مثل این می ماند که امام حسین در شب عاشورا از کربلا فرار می کرد . و شاید او خود این را می داند ولی عافیت طلبان در لباس دوست به جای اینکه از ایده او حمایت کنند نمک بر زخمش می پاشند. شاید از همسر و فرزندانش این انتظار باشد که آرزوی زنده ماندن او را به هر قیمت داشته باشند ولی دیگران چرا؟و این است که اگر او آنها را عامل اطلاعاتی رژیم بداند حق دارد.

پنجشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۴

خاتمی =نا امیدی و سکوت

آنچه از خاتمی بجا ماند نا امیدی مردم و تثبیت دیکتاتوریست

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴

تنها گنجی زنده است

مرگ و زندگی_ نیستی و مانده گی_ بی هیچ شباهتی_ دارند شباهتی_ آنانکه زنده اند_ آنانکه مرده اند_ ناظر به مردن اند_ با هر شباهتی_ آنانکه زنده اند_ آنانکه مرده اند_ ناظر به مردن اند_ غافل ز زنده اند_ کویند زنده گان؟_ کویند مرده گان ؟_ گویی که مرده اند_ آنان که زنده اند_ آنانکه زنده اند_ آنانکه مرده اند_ دنبال ننگ و نام_ جویای گنج و مال_ آنانکه زنده اند_ آنانکه مرده اند_ دنبال گنج و نان_ گنجی ندیده اند _چشمان بمانده باز_ گوشها نموده باد_ فریادها دگر_ رعشه نیفکنند_ آنانکه با سرند_ آنانکه بی سرند_ جمله بمرده اند_ گنجی ندیده اند_ ماها که مرده ایم_ آنان که مرده اند_ آنکس که زنده است_ گنجی ست که زنده است

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴

انفجار در لندن

آیا باید منتظر حمله جدید به یک کشوردیگر بود؟

پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۴

فردا

شرکت در انتخابات فردا نتیجه ای جز تحقیر نخواهد داشت . ازآن پرهیز کنید.

گنجی

واقعا مسئولیت آنچه بر آقای گنجی میگذرد بر عهده ملت ایران مخصوصا نخبگان جامعه است.

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۴

ازدست نخبگان

شاید جای آن باشد که بنشینیم و به حال اوضاع سیاسی مملکت خودمان زار زار گریه کنیم .نه به خاطر آن که دشمنان آزادی و زورگویان و دزدان و ریا کاران و دروغ گویان و طماعان و مکاران و دغل بازان بر مردم حاکمند و نه به خاطر اینکه در معرض تهدید و دستبرد و غارت ثروت های خود توسط قدرت های خارجی هستیم و نه به خاطر اینکه اکثر مردمان ما از مکر و حیله جباران حاکم بر خود نا آگاهند و سعی هم نمی کنند آگاهیهای سیاسی خود را افزایش دهند بلکه از دست تحصیل کرده ها و جهان دیده ها و آنان که شاید بتوان نخبگان جامعه نامیدشان . آری اینها هستند که باید فرهنگ ساز باشند و جامعه را در مسیر درست راهنمایی کنند . و باید از دست همین گروه خون گریه کرد . اگر بگویند که فضای سیاسی ایران و موضوع انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری قبل از دوره اول انتخابات ابهام آلود بود ولی بعد از برگزاری اولین دور انتخابات و نتایج حاصله و گزارشات مربوط به روند برگزاری آن دیگر جای ابهامی باقی نگذاشته است و فضای بعد از انتخابات دور اول دیگر باید برای همه تقریبا روشن باشد . اولا روشن است که در انتخابات تقلب شده و با حیل مختلف افرادی را که می خواستند به دور دوم بیاورند آورد ه اند . بنابر این عقل سالم چنین حکم می کند که اگر کسی بخواهد در این مرحله در مورد انتخابات حرف بزند باید اولین حرفش موضوع تقلبات و آنچه موجب مخدوش شدن آن است باشد و این که اقدامی شود که رفع تقلب گردد . و چون معلوم است که تقلب از ناحیه قدرت حاکمه شده و قصد ندارد رفع تقلب کند آیا شرم آور نیست که عده ای تقلب را نادیده بگیرند و باز هم بر مشروعیت بخشیدن به انتخابات اسرار بورزند ؟ تاسف بار است زمانی که این عمل مشروعیت بخشی از طرف آنان که خود را اصلاح طلب و آزادیخواه قلمداد می کنند صورت می پذیرد . سر کرده داخلی این گروه نهضت آزادی اعلام می کند که "با دادن رای یک پارچه آن کس را که با سوء استفاده از امکانات ما لی و تشکیلاتی نهادهای نظامی و شبه نظامی به ناحق به این مرحله رسیده است در نیمه راه ریاست جمهوری متوقف سازند " . آیا این آقایان مطمئن شده اند که در دور دوم همین سوء استفاده ها تکرار نخواهد شد؟ جواب این سئوال زمانی مثبت است که خودشان هم در سناریو تنظیم شده برای این انتخابات شریک باشند . و اگر جواب منفی است چرا سعی نمی کنند اول نا حق را به حق تبدیل کنند و از در کنار نا حق نشستن ابایی ندارند ؟ اصلاح طلبان دیگر از جمله مجاهدین انقلاب و مشارکتیها هم که قبل از اینکه اشاره ای به مخدوش بودن انتخابات دور اول بکنند با عجله دست به دامن کسی شدند که مردم با روی آوردن به اینها از او روی گردانده بودند . آیا این غلط کردن گفتن از طرف خود و از طرف آن مردم نیست ؟ آقای خاتمی اعلامیه می دهند که " رئیس جمهوری انتخاب کنید که در شان ملت ایران باشد . اثبات کنیم که در دفاع از حقوق ملت ا راده ای راسخ داریم . منادی حرمت و آزادی باشیم . سلامت روند رای گیری را با جدیت دنبال خواهم کرد . " جل الخا لق عجب موجوداتی هستند اینها ! کدام از این دو در شان ملت ایرانند؟ اگر شما در دفاع از حقوق ملت اراده ای راسخ دارید چرا قبل از هر چیز از حق یار و شریک خود آفای کروبی دفاع نمی کنی ؟ ولی من فکر می کنم شما هم منظورتان از ملت خودتان باشید . مانند آقای کروبی که می گوید " حق من ضایع شد اما مهم نظام است " . آری برای شما ها نظام یعنی خودتان مهم است و مردم اصلا زاده شده اند که بیایند پای صندوق رای و حق شما را به شما بدهند . اگر شما می توانید سلامت روند رای گیری را باجدیت دنبال کنید چرا در مرحله اول نکردید؟ چرا سعی می کنید انتخابات مخدوش را مشروع جلوه دهید ؟ در بین صداهایی که از ایرانیان خارج از ایران می رسد انچه بیشتر مرا آزرده کرد مقاله اخیر آقای سلامتیان بود تحت عنوان دعوای انتخابا ت ریاست جمهوری بر سر چیست . وی بعد از شرح بسیار زیبایی از قسمتی از تاریخچه قانونگزاری در جمهوری اسلامی در نهایت دچار همان اشتباه دیگران شده و توصیه می کند " با مهار احساسا ت و عواطف با قلب هایی سنگین اما گامهایی استوار و آرایی انبوه راه را بر ولایت نظامی ببندند " . آقای سلامتی شما جرا ؟ شما نمی دانید ولایت نظامی هم اکنون بر قرار است و فرمانده اش هم همان است که این بازی های انتخاباتی را تدارک دیده است ؟ شما را که دوست خوبی مثل آقای بنی صدر داشتی چه شده است ؟ آیا از او فاصله گرفته ای ؟ واقعا حیف است . من شخص مشهوری نیستم ولی حدود چهل سال از عمرم را در داخل ایران و مدت کوتاهی در خارج از کشور با دقت اوضاع و افراد را نظاره گر بوده ام و هیچ کس را در بین سیاست مداران و صاحب نظران بهتر از آقای بنی صدر نیافته ام و تا آنجاکه به یاد دارم ایشان هم همیشه از شما به خوبی یاد می کردند و فردی که دارای توانایی های زیاد است . و امروز بیشتر از هر چیز مقاله شما مرا وادار کرد این کلمات را بنویسم . از هموطن دیگری خواندم که نوشته بود" در همه جای دنیا اصولا سیاست یعنی انتخاب بین بد و بد تر و اینکه دموکراسی بهترین نیست بلکه کم خطر ترین و کم ضرر ترین است " . می خواهم به این هموطن عرض کنم انها که می توانند در جامعه حرف بزنند چرا سعی نکنند سیاست را به سوی انتخاب خوب سوق دهند ؟ و به قول بزرگی که گفته بود که " سیاست ما عین دیانت ماست " اگر دین و آیین و روش زندگی ما بر صداقت باشد چرا سیاست نباید بر طریق صداقت باشد ؟ البته در عین حال هستند افرادی که با دقت به واقعیات نگاه می کنند و خوشبختانه امروز مقالا تی هم از آنها خواندم. و توصیه می کنم مقاله آقای دکتر عبدالستار دوشوکی را که من امروز برای اولین بار به اسمشان توجه کردم تحت عنوان " از ترس نیش عقرب چرا به دامان اژدها پناه ببرید " در سایت پیک ایران بخوانید . و همچنین آنچه آقای سروش در رابطه با دور دوم انتخابات در روزنامه روز گفته بود که " دستکم ابتدا با آقای رفسنجانی اتمام حجت می کردند و از او بخواهند دستکم یکی از گلهای گلستان مورد ادعای خود را از امروز بکارد و در احقاق حق آقای کروبی ( شاید منظورشان حق مردمی که به او رای داده اند باشد ) ایستادگی کند " امیدوار کننده بود اگر چه ایشان قبل از مرحله اول تشویق به شرکت در انتخابات می کردند بدون اینکه فلسفه ی انتخابات را تشریح کنند . علیهذا آنچه موجب می شود که این ملت همیشه چشم گریان داشته باشد لااقل در صده اخیر شاید ائتلاف دشمن دانا و دوستان نادان باشد و در همین راستاست که دنیای سیاست ایران از افرادی مثل امیرکبیر- مصدق و بنی صدر خالی می شود و به دست بد و بدتر ها می افتد تا هم قدرت های خارجی به مقاصد خود برسند و هم بد های داخلی به نوایی برسند . و خدا نکند که تحصیلکرده ها و جهان دیده ها و نخبگان ما هم به این ائتلاف بپیوندند که دیگر امیدی باقی نخواهند ماند . باز هم در مورد این انتخابا ت نوشته بودند که " دنیای غرب نتایج انتخابات ایران را خرید ولی ادعای ما مبنی بر تقلب را نه تنها باور بلکه در رسانه های خود منعکس هم نمی کنند " . به این دوست هم باید گفت موضوع این نیست که ادعای ما را باور نمی کنند بلکه مطمئن هستند ولی نمی خواهند آن را منعکس کنند چرا که آگر خود آنها هم در پشت پرده در این بازی شرکت نداشته باشند منافعشان در همین است که انجام گرفته . و به قول خانم شیرین عبادی " تمایل پایان ناپذیر برخی دولت های غربی به معامله با رژیم های دیکتاتور کشور های اسلامی برای کسب منا فع کوتاه مدت اقتصادی و امنیتی اشتباه بزرگی است که بهای آن را نه تنها شهروندان کشورهای اسلامی که شهروندان خود کشورهای غربی نیز پرداخت خواهند کرد " . و در نهایت دوست دارم این گفته های آقای زیدآبادی را هم برای حسن ختام به این مطلب اضافه کنم که " من نه از رئیس جمهور شدن احمدی نژاد می هراسم و نه از ریاست جمهوری رفسنجانی شادمان می شوم . نه احمدی نژاد قادر به تند روی است و نه رفسنجانی امکان اصلاح دارد . آنها هر دو باید در چارچوبی حرکت کنند که ابعاد آن خارج از اراده آنان است و بنابراین هر دو ما را وارد سیاه چاله ای می کنند که حجم و هزینه آن برای معالجه برای من روشن نیست " . و السلام.

انتخابات

بعد از شنیدن اخبار اقبال عمومی در انتخابات اخیر ایران و اعلام ترکیب آراء مردم ! علیرغم عقیده باطنی خودم نسبت به وجدان عمومی! داستان خردجال که در دوران کودکی از مادر بزرگم شنیده بودم تداعی شد. میگفت در آخرالزمان خری معروف به خردجال در کوچه و خیابان راه می افتد و مردم تصور میکنند داره ازش خرما سیاه می ریزه و مردمان زیادی به هوای جمع کردن خرما سیاه بدنبال این خر می دوند . مقصد خر هم جهنم است وهمه را با خود به جهنم میبره.هرچه فکر کردم چه چیزی باعث این حرکت غیر منتظره مردم شد چیزی جمع و جورم نشد. گفتم شاید: طمع- حس رقابت ذهنی- تحقیر- خود کوچک بینی- عدم دقت و نادانی-ترس از رای ندادن و عواقب آن-ترس از بدتر- ترس از حمله خارجی- احساس تکلیف عده ای در برابر آنچه وظیفه شرعی می دانند- بستن چشمها و گوشها در برابر حقایق- ناامید از امکان انتخاب راه درست-سرخوردگی- نداشتن درک سیاسی درست و بلکه مجموعه ای از این امراض که جامعه ما به آنها گرفتار شده است.ولی با شنیدن اخبار جدید که بنظر میرسد خالی از حقیقت نباشد کمی امیدوار شدم که نه مردم ما آنقدر هم ساده نیستند که اکثریتی بدنبال خر دجال بیافتند. اینجور معلوم میشود که تعدادی زیاد از بسیجیان و سپاهیان و همفکران را در یک عملیات محرمانه به جبهه ی انتخابات فرستاده اند و هر یک حدود ده بار به پای صندوق رای رفته اند تا به آقای احمدی نزاد رای دهند. احتمال اینکه بیش از یک میلیون نفر را برای این منظور بسیج کرده باشند وجود دارد ولذا شاید حدود ده الی پانزده میلیون رای قلابی به این شکل درست شده باشد . و بهمین خاطر هم آقای کروبی صدایش بلند شده. البته چون تعداد آرای خود او هم غیر منتظره بوده شاید اضافه شدن تعداد آرای او هم قسمتی از سناریو طراحی شده باشد. چون برابرتجربه شان بهتر است اگر دعوائی بر سر انتخابات در بگیرد طرفشان کروبی باشد که راحت رام میشود. اگر چه این بار مثل اینکه او هم امر برش مشتبه شده و داره یکجور دیگه صحبت میکند. ولی من فکر میکنم کل داستان به این سادگیها هم نباشد ومن دوتا فرضیه را در ذهن دارم که احتمالا این آقایان در طول این چند سال طراحی کرده باشند: 1- فرض اول اینکه اختلافاتی که بنظر میرسد بین جبهه خامنه ای و رفسنجانی بروز کرده ساختگی و برای گول زدن مردم باشد میدانیم که رفسنجانی در ایجاد این دیکتاتوری فعلی نقش بسیار مهمی تاکنون بازی کرده است .ولی در انتخابات قبلی مردم مثل تف دهان بیرونش انداختند و اگر چه هر کس دیگری بود همان زمان دمش را میانداخت روی کولش و میرفت ولی این روباه مکارو منافق اکبر با پرروئی تمام ماند و نقشه کشیده تا روزی مردم بگویند غلط کردیم و باز خودت را میخواهیم. و آن همین است که امروز تحت نامهای ائتلاف ملی وائتلاف بزرگ علیه فاشیسم می خواهد بوقوع بپیوندد. و اگر چنین شود دوباره نظرات او که بعضی نابغه اش دانسته اند دوباره مطرح میشود از جمله این نظر او که خامنه ای انتخاب اصی چاره ی ا ساسی بیندیشیم. والسلاملح است. 2- دوم اینکه اختلاف این دو حقیقت داشته باشد. در چنین صورت عملیات انتخابات در دستگاه خامنه ای طراحی شده و مطمئن هستند هاشمی با آنهمه افتضاحات اقتصادی و غیره تاب مقاومت ندارد. ولی بهر حال هر دو با استفاده از آخرین زورهای خود از طریق معامله با قدرتهای خارجی و تهدید و تحمیق وتطمیع داخلی تلاش می کنند قدرت را در قبظه داشته باشند و با همدیگر هم بشکلی کنار بیایند. حالا ما مانده ایم و این جامعه با آن امراضی که قبلا برشمردم و هنوز نتوانسته ایم برای نجات خود از دست زورگویان داخلی و طماعان خارج

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴

مصلخت ما و مصلحت شما

ا صرا ر این آقایان بر شرکت مردم در دور دوم انتخابات چیزی جز توجه صرف به منافع خودشان ارزیابی نمیشود . آ قای رئیس جمهور میفرمایند صحت برگزاری انتخابات در دور دوم را تضمین میکنم! این حرف بسیار تاسف آور و مضحک است. آ یا شما صحت دور اول را تایید میکنید؟ ا گر جواب مثبت است حد اقلش اینستکه خیلی از مردم ا ز جمله آقای کروبی دروغ میگویند . اگر ایشان دروغ میگویند میتوان فرض کرد که شما آقای رئیس جمهور هم راحت میتوانید دروغ بگوئید. و اگر تایید نمیکنید ا ولا چرا اعلام نمیکنید ثانیا چرا اصرار بر لزوم شرکت در دور دوم دارید؟ اگر دور اول مخدوش است دوردوم چه معنی دارد؟ پس معلوم میشود که دارید به مردم دروغ میگوئید . نکند هر دروغی را مصلحت میدانید ؟ بله شاید به مصلحت شما باشد ولی مصلحت مردم و مملکت در اینها نیست . میفرمائید همه ی ما اکنون سرنوشت مشترک داریم . منظور از همه ی ما کیست؟ فقط میتواند همه ی کسانی باشد که در این چند سال بنام مصلحت به مردم دروغ گفتند و صادقانه عمل نکردند در عین حال خود را صادق و خدمتگزار میدانند . نه خیر آقای رئیس جمهور سرنوشت شما دیگرباسرنوشت این مردم مشترک نیست.

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۴

اصلاح طلبان

اصلاح طلبان خود را اصلاح کنند به این باصطلاح اصلاح طلبان باید گفت که خود را اصلاح کنند و آتش جهنمی این حکومت را که خود نیز در روشن کردن آن دخیل بوده اند شعله ورتر نکنند. آن کسانیکه میپندارند باید از رفسنجانی در مقابل احمدی نزاد حمایت کرد چه می اندیشند؟ آیا فکر میکننداو میتواند و میخواهد جلو اعمال غیر قانونی قوه قضائیه و سایر تشکیلات تحت سلطه رهبری را بگیرد؟ اگر خاتمی توانست امروز ا زتوقیف روزنامه هایی که نامه کروبی را چاپ کرده بودند جلوگیری کند شاید امثال رفسنجانی هم بتوانند از چنین بی حرمتیهایی به ملت جلوگیری کنند . آیا آقایان متوجه نیستند که تا مشکل رهبری حل نشود هیچ مشکلی حل نخواهد شد؟ کسیکه امروز میتواند جلوی انتشار نامه کم محتوای رئیس قبلی مجلس را بگیرد و مردم را آنقدر نامحرم و وحشتناک میداند که نباید یک نامه ای را که همه دنیا دیده اند بخوانند تا زمانیکه در قدرت هست هر غلطی می کند. پس آقایان بس کنید. خود را از دام رفسنجانی و خامنه ای رها کنید تا مردم هم بشما نظر کنند. شما میخواهید از هاشمی رفسنجانی اعاده حیثیت کنید تا در کنار رهبری که خود او ساخته است مملکت را در جهنم سوزان نگهدارند؟! تنها راه ملت و هر کس که به این مملکت و ملت علاقه دارد اینستکه به هر دوی این مفسدین پشت کنند وآنها را تنها بگذارند و آزادی و استقلال را در برنامه خود قرار دهند تا مردم هم تکلیفشان را با آنها معلوم میکنند .

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۴

���? �����

���� �� �?� ���? ����� ��?� ������� ?��

پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۴

����

���� �������� �� ���� ?��

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۴