یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۰

سکولارها ، لائیستها ، دینداران ، بی دینان لطفا توجه فرمایید " خدا جویی = درک حقیقت " دین آینده

در مقاله قبلی عرض کردم که در حال حاضر اکثر مردم دنیا خود را خداپرست
میدانند و مدعی پیروی از خدایی هستند که خالق دنیاست و این مردم ادیانی
دارند که هریک دین خود را مقدس و منتسب به همین خدا می پندارند و بنام
همین ادیان هم جنایت می شود و اغلب هم آنرا تلاش برای تحقق امر الهی می
نامند . البته تعدادی از انسانها هم هستند که با توجه به باورهای دینی
خود بطور انفرادی دست به کارهای خیر هم میزنند و یا لااقل با این نیت
کارهایی می کنند ، اگر چه ممکن است نتیجه نهایی آن بسیار هم مطلوب نباشد
. مردمانی هم هستند که باصطلاح بی دینند و یا پیرو یکی از مکاتب مطرح در
جوامع هستند . این گروه از مردمان هم با توجه به درک خودشان از جهان
پیرامونشان ، هم ممکن است دست به جنایت بزنند و هم ممکن است کار خیر
انجام دهند . هر دو گروه برای کارهای خیر و شرشان توجیهات مخصوص خود را
دارند و چه بسا جنایات خود را جنایت نمی دانند .
اینکه یک عمل ، خوب پنداشته شود و یا بد ، شر محسوب شود و یا خیر ،
بستگی دارد به درک انسان از خود و جهان مرتبط با خود . شاید این درست
باشد که بگوییم نوع انسان از آنجا که صاحب ابزار تفکر است ، فطرتا جویای
درک درستی از خود و جهان پیرامونش میباشد و همین جویندگی است که او را
خالق مکاتب و ادیان و مسالک مختلف نموده است . اینهم درست است که بگوییم
همه انسانها منافعی را که برای شخص خود می بینند ترجیح می دهند به هر
چیزی که نفعی برای خود در آن نبینند . البته درک درست از اینکه کدام چیز
در کوتاه مدت و یا بلند مدت منافع فردی را تشکیل می دهد بستگی به همان
تصور و علم نسبت به خود و جهان پیرامون دارد .
آنچه در گستره علوم انسانی امروز " شناخت " عنوان میشود همان علم یا
تصور ما نسبت به خود و جهانمان هست . مرز بین علم و تصور در خارج از
محیطهای علمی اغلب مخدوش است و چه بسا مردمانی که تصوراتی را که بگونه ای
در ذهنشان جای گرفته علم میدانند و به آنها ایمان دارند . و قضاوتشان در
برابر خوبیها و بدیها بر اساس همین شناخت شکل می گیرد . از آنجا که نیل
به منافع شخصی با شناخت انسان رابطه مستقیم دارد ، هرکس ذاتا دوست دارد
از شناخت درستی برخوردار باشد . اینستکه حقیقت جویی مرامی است که در هر
کس پیدا میشود .
خالقین مکاتب و ادیان و مسالک مختلفی که توانسته اند مردمانی را
مجذوب فکر و عقاید خود کنند حتما مالک محسناتی بوده اند که موجب اقبال
مردم به فکرشان شده اند ضمن اینکه مسلما شناخت آنان نسبت به دنیای با این
عظمت و پیچیده گی نمیتوانسته است کامل باشد .
منافع شخصی زودگذر و تصورات غلط ، بلای جان شناخت انسان است که موجب
انحراف و سرگردانی و چه بسا تخریب خود و اطرافیان می گردد . اینستکه هم
اکنون ما با مردمان مختلفی روبرو هستیم که همه خود را پیرو یک خدا می
دانند ولی به پیروی از همین خدا دست به جنایت می زنند و به تخریب زندگی
همدیگر مشغولند . چرا که همه آنها خدای خود را خالق دنیا و مسلط بر آن و
خود را برخوردار از پشتیبانی چنین خدای مقتدری می دانند و عقاید و تصورات
خود را عین حقیقت و مقدس می پندارند .
اکنون برای همه متفکرین باید روشن باشد که این ادیان و مسالک و
مکاتب با اینهمه تناقضات نمیتوانند اتصال به وجودی داشته باشند که بتوان
آنرا خالقی یکتا و برحق تلقی کرد . و با توجه به میزان تخریبی که ناشی از
این تصور نادرست است ضروریست برای دفع شر و مفاسد ناشی از آنها همه بسیج
شوند . حتی تصور اینکه ممکن است یکی از این ادیان و مذاهب رنگارنگ بر حق
و بدون کاستی باشد خالی از اشکال نیست .
بهمین جهت ضرورت یک انقلاب فکری بنیادین در میان تمام جوامع بشری حس
میشود تا انسانیت را رها کند از شر خرافات و تعصبات بوجود آمده پیرامون
تئوریها و ادیان و مسالکی که شاید روزی حلال پاره ای از مشکلات زمان خود
بوده اند . و منجر شود به انحلال تمام بنیادها و تشکیلات و جمعیتهایی که
با سوء استفاده از ایمان عوام الناس بر زندگی مردم سلطه جسته و مردم را
گمراه می کنند .
جایگزین اینگونه افکار رایج همان نیاز و خواست ذاتی همگانی است به
کشف حقیقت هستی و قوانین حاکم بر این هستی که با مراعات این قوانین ،
آینده ای بهتر در انتظار انسانها قرار می گیرد . اخیرا دانشمندان در مرکز
تحقیقات سرن در نروژ در پی یافتن آنچه آنرا " ذره خدا " میدانند هستند
که عقیده دارند این ذره پس از انفجار بزرگ "بیگ بنگ " بوجود آمده و منشاء
شکل گیری جهان بوده است . بدیهی است در صورت توفیق این تئوری و تحقیقات
مربوطه ، تازه باید به این پرداخت که خود بیگ بنگ چه بوده و قبل از آن
هستی به چه شکل بوده است . همین تئوریها و تحقیقات پیرامون آنهاست که
بشر را در شناخت هرچه بیشتر خود و جهان کمک می کند .
امروزه تئوری پردازی و تحقیق توسط در صد ناچیزی از مردم جهان
انجام میشود. چنانچه این امر وظیفه و اخلاق و اعمال همگانی شود و همه
مردم خود را مسئول کمک به کشف حقیقت بدانند و در این مسیر حرکت کنند ،
پیشرفت بشریت بسیار سریعتر و با اشتباهات کمتر صورت می پذیرد . و این
لازمه اش همان دین " خدا جویی" است که باید آینده بشر را بسازد .
من ایده ی چنین دینی را هر جا در بین جوانان مطرح کرده ام ، اگر چه
امکان طرح واضح و صریح آن نبوده ، مورد توجه قرار گرفته و حتی با معدود
سالمندان هم که اشاراتی داشته ام زمینه طرح آنرا مناسب یافته ام . اینست
که در اینجا از همه فعالین حوزه های فکری چه دیندار و چه بیدین ، چه
سکولار و چه لائیک تقاضا دارم به آن بیاندیشند و در طرح آن کوشا باشند .
سکولاریزم و لائیتیسه ممکن است مرهمی باشند بر زخمهای ناشی از دینداریهای
رایج ، لیکن با خودداری مردم از پرستش بتهایی که در پوشش دینهای مختلف
برای خود ساخته اند ، منشا این زخمها خواهند خشکید .
مقاله قبلی خود را که به مناسبت آنچه این روزها در مصر و کشورهای
دیگر می گذرد ،با عنوان " خدا پرستی یا خدا جویی " نوشتم ، در حد توان کم
خود ، برای بسیاری ارسال کردم ولی تنها نشریه ای که فضایی برای آن تخصیص
داد ، سایت " انقلاب اسلامی " جناب آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر اولین و
شاید تنها منتخب واقعی ملت ایران بود . اگر چه با توجه به سابقه دینی
ایشان و کوششهای فراوان وی در ارائه اسلامی که بیان آزادیش میدانند ، و
اینکه من را هم نمی شناسند ، تردید داشتم موافق درج آن مقاله در آن سایت
باشند. البته من شخصا ایشان را همان شخص خدا جوی می بینم چرا که در هیچیک
از نوشته ها و گفتارهای ایشان نشانی از تعصب ندیده ام و در مدت متاسفانه
کوتاه ریاست جمهوری هم عملی از او مشاهده نشد که نشان از تعصب در افکارش
باشد . او از فکر راهنمایی صحبت می کند که آنرا قابل ارائه و قابل عمل می
داند و اخیرا هم در یکی از مصاحبه ها از او شنیدم که گفتند اگر نسبت به
اسم " اسلامی " آن حساسیت هست ، بدون آن اسم مورد ارزیابی قرار گیرد . و
در جایی دیگر در پاسخ سوالی پیرامون تفاوت سکولاریسم و لائیسیته ، "
آزادی اندیشه " را مطرح کردند . این یعنی آزادی در نقد همه چیز از جمله
اسلامی که بعضیها به او بخاطر دفاع از آن خرده می گیرند . ایشان در
توضیح نام نشریه خود یعنی " انقلاب اسلامی " منظور از انقلاب اسلامی را
انقلاب در اسلام می دانند . لذا ایشان هم لزوم انقلاب در آنچه که بنام
اسلام مطرح میباشد را به روشنی بیان کرده اند . در بین صاحبنظران و
متفکرین مسلمان هستند دیگرانی هم که بر خدایی بودن دین به معنای رایج آن
اصراری ندارند . آقای دکتر سروش دو سال پیش بیانی داشتند در مورد اینکه
قرآن کلام محمد است . البته زمانی که مورد هجوم متعصبین قرار گرفتند
توضیحاتی دادند که موضوع را پیچیده و گنگ کرد .
با توضیحاتی که داده شد چنین استنباط میشود که در حال حاضر احتیاج
است به یک " انقلاب انسانی " در حوزه تمام ادیان و مذاهب و مسالک موجود ،
بگونه ای که تمام تعصبات و هر آنچه زاییده این تعصبات است از بین برود و
بساط سوء استفاده کنندگان از مذاهب برچیده شود . کلیساها، کنیسه ها ،
مساجد و امثال آنها ، ظاهر تقدیس شده و عوامفریب خود را از دست بدهند و
تبدیل به مدارس خدا جویی یعنی مراکز علم و تحقیق گردند . منابر و میزهای
خطابه های یکسویه تبدیل به میز گردها و محل بحث آزاد و تبادل آراء عمومی
شوند . انسانها بجای اینکه خود را پرستشگر خدایی بدانند که جز تصور چیزی
از او نمیدانند ، در فکر جستجوی حقیقت در مورد آنکه او را خدایش می نامند
باشند . زمانی که او را و قوانینی را که بر عالم هستی حاکم هستند شناختند
، متوجه خواهند شد که آیا باید او را پرستید و یا چه؟
بر همین اساس اصول پانزده گانه زیر را که میتوانند بعنوان اصول مشترک
وقابل قبول متفکرین ، زیر بنای تفکری جدید ولی نه بریده از گذشته گردد ،
برشمردم تا دیگران هم در اصلاح و تکمیل آن بکوشند و شروعی باشد بر این
انقلاب فکری در توده های مردم دنیا که بلکه دیگر ابزار دست سوء استفاده
کنندگان نگردند . با اصلاح زیر بنای فکری انسانها ، نجات آنان از دست
آنچه امروز " سیاست کثیف " حاکم بر جهان نامیده میشود آسانتر خواهد شد .
قابل ذکر است که آنچه در این نوشته ها آورده ام از کشفیات من نیست ، بلکه
حاصل آنچه هست که از دیگران آموخته ام و آنچه در گفتگو با دانشجویان در
حین درس ، در فضای سنگین موجود ، یافته ام . اهمیت طرح این فکر در اینست
که سعی شود در میان توده ها و نسل جدید ارائه گردد . این کوششی خواهد
بود بس دشوار ، دشوار تر از مشقاتی که می گویند ابراهیم و موسی وعیسی و
محمد تحمل کردند . لکن چنانچه این کوشش همگانی گردد و از امکانات ارتباطی
روز بخوبی استفاده شود ، رنج قبول ترویج آن کمتر و نتیجه حاصل از آن بهتر
خواهد بود . پس پیش بسوی خداجویی :
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم از جمله خود ما ، بر اساس قواعد
و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی
ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن
نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان
برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و
با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه
هستی تنها راه رسیدن به این هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود
دیده است پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده است و در این راستا در طول
تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در اینخصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی
وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که اغلب
جهشهای عظیمی را در روند زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید متوجه باشیم که در طول تاریخ اکثریت جوامع را افرادی
تشکیل می داده اند که در اصطلاح امروزی عوام الناس بوده اند و ارتباطشان
با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا
بوده است .
7- یک وجه مشترکی در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان
صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار
توانا با قدرتی ، از نظر انسان ، بی منتها . و این هستی بخش به هر شکل و
اسمی که برای مردم مجسم میشده مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است
.
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده
میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت
آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در جایی خواندم
و در خبری هم شنیدم که در یک کشور مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان هم
اسم خدای خودشان را خدا گذاشته اند . چرا که میخواهند برای جذب مردم
مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند . )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان
مختلف گردیده اند همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش
معرفی کرده اند . و هیچیک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه
ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از
دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که همین اکنون هم حتی پیروان یک دین
همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص
با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز
برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از
آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان
از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب
کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم آنرا بعنوان قدرتی عظیم مورد
تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم
میتوان همینگونه تفسیر کرد که البته در زمان خود دارای کاربرد بوده اند .
حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم از همین راه و به نام خدا اعمال نفوذ
میشود .
11- در میان آثار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان مطالب
مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت
استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا
با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع
اولیۀ آن ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان
استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آن بهره برداری شود . ضمنا ،
برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه
یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می
کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود
ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان این امکان فراهم شده است که
تلاش واقعی مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب
فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که
در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین
جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه خود و دیگران را نابود می
کنند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی ، مکتب خدا جویی را بنیان
نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران
که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشا هستی نیستند در این جهاد واقعی شرکت
کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم
دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر
تشویق می کند و میتواند موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای
دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته
باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده
میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی
استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت
" و " جهنم " هستند که فکر میکنم همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند
. بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و
جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و بکرات خود را در آتش
آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است
و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ،
انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه
نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه علم یافتن به همان قواعد و
قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به
مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن خلاقیت خود را تکمیل کند و
بهشت مورد نظرش را خلق نماید .

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۰

خدا پرستی یا خدا جویی ؟ سجده گزاران میادین التحریر و عباسیه کدامین موحدند ؟!

جمعه گذشته در قاهره مصر در دو میدان یکی التحریر و دیگری عباسیه دو
تجمع جداگانه تشکیل شد که یکی در اعتراض به شورای نظامی حاکم و دیگری در
حمایت از آن شورا بود . آنچه موجب ارائه این نوشته شد اینست که هردو این
تجمع را خداپرستانی از یک دین و آیین تشکیل دادند و هر یک با برگزاری یکی
از مراسم نمادین یکتاپرستی با پشتیبان قرار دادن خدای مورد ستایش خود
تقاضاهای خود را اعلام نمودند . یعنی با برپایی نماز جمعه یک گروه
خواستار ماندگاری شورای نظامی و دیگری خواستار کناره گیری آن از قدرت
حاکم بر مصر شدند . قبل از اینکه این نوشته را منتشر کنم دو مطلب موجب
تاخیر در انتشار و تغییراتی در متن آن شد . اولین مطلب اعتراضاتی بود
نسبت به پیام مخصوص روز شکر گزاری از طرف رئیس جمهور آمریکا آقای اوباما
نسبت به این موضوع که برای اولین بار در تاریخ آمریکا نام خدای بزرگ از
متن پیام حذف شده است . و دیگری نوشته آقای مجید محمدی با عنوان " آیا
بدون دین سازمان یافته ، دنیای بهتری نمی داشتیم ؟
قاهره یکی از شهرهای مهم جهان اسلام است که وجود یکی از بزرگترین
مراکز آموزشی دینی یعنی دانشگاه الازهر اهمیت خاصی به آن می بخشد و
انتظار میرود که مردم این شهر درک بهتری از دین و خدای مورد پرستش خود
داشته باشند . نمازهای جمعه در شهرهای مختلف اسلامی نماد تعبد و
یکتاپرستی مسلمانان است و تجمع مردمان در این مراسم به معنی اعتقاد همه
آنان به وجود خدای یکتایی است که عقیده دارند توسط محمد و کتاب منتسب به
او یعنی قرآن که آنرا کلام خدا می دانند آنانرا به راه مستقیم هدایت
نموده است . اینهم که پس از نماز خواستار وقوع یک امر سیاسی میشوند
تاکیدی است بر اینکه خواسته آنان الهام گرفته از دین آنان و خدای مورد
ستایش تک تک آنان است .
جنبشهای سیاسی- اجتماعی با گرایشهای مذهبی اینچنین مختص مسلمانان
نیست و در میان پیروان سایر ادیان هم بسیار رایج است . و تاریخ بشریت هم
پر است از جنگها و خونریزیهای بی رحمانه که به نام دین و مذهب و با شعار
دفاع از ادیان الهی در بین مردم جریان داشته است . جالب اینجاست که
تقریبا تمام این دینداران متخاصم خود را بندگان و پیروان یک خدا می دانند
و همه آنها یکتا پرست هستند .
حال اگر فقط به همین نمونه اخیر که در جلو چشم ما هست و دو گروه از
پیروان یک دین و یک خدا هر کدام تقاضایی مخالف دیگری از خدای خود دارند
توجه کنیم ممکن است از خود بپرسیم درک ما مردم از خدا و دین چیست ؟ مگر
میشود یک خدا در آن واحد تقاضای هر دو این گروه را استجابت کند ؟! البته
که این امریست محال مگر اینکه کشور مصر را تجزیه کنند تا یک قسمت را
شورای نظامی اداره کند و قسمت دیگر را گروه دوم که طبیعتا اینهم مورد
درخواست آنان نیست . تازه کسانی دیگر هم از همین انواع دینداران در مصر
هستند که وارد هیچکدام از این گروهها نشده اند و چه بسا آنان خواسته هایی
متفاوت از این دو گروه داشته باشند . حال تکلیف این خدا در برابر این
درخواستهای متفاوت چیست ؟ آیا ممکن است فقط یکی از این گروهها برحق باشد
و خدا در نهایت دعایشان را مستجاب کند و پیروز گرداند ؟ و یا ممکن است
هیچکدام برحق نباشند و همه از گمراهانند که خدا دعایشان را اجابت نمیکند
؟! اتفاقی مشابه این در لیبی هم افتاد و مسلمانان لیبی تا مدتی دو تیکه
شدند یکی خواستار بقای قذافی و دیگری خواستار نابودی او که در نهایت با
کمک نیروهای ناتو پس از ویرانی بخش عمده ای از لیبی و کشتار زیاد ، خود
قذافی را هم بطور وحشیانه کشتند . آیا میشود گفت گروه فایق برحق بوده و
خدا آنانرا در این روش وحشیگرانه کمک کرد !! اگر هم فرض کنیم که هیچیک
برحق نیستند و کلیه گروههای مثلا مسلمان گمراه شده اند ، موضوع رسالت
پیغمبرشان چه میشود ؟ آیا همه تلاشهای او هدر رفته است ؟ خود خدا در
اینمورد چه برنامه ای دارد ؟ مگر عقیده همه این مسلمانان این نیست که خدا
برای هدایت مردم پیغمبران را مامور کرد ؟ آیا ماموریت پیغمبران به شکست
انجامیده ؟! اصلا این خدایی که قدرت بی انتهاست چرا هدف خود را که هدایت
بشر به راه راست است عملی نکرده است و اجازه می دهد این همه مردم به نام
او در برابر همدیگر صف آرایی کنند و در بسیاری از مواقع همدیگر را قتل
عام کنند و به جنایاتی دست بزنند که از حیوانات درنده هم برنمی آید !
این داستان جنگ دینداران در برابرهم ، داستان تازه ای نیست و تاریخ
بشریت پر است از جنایاتی که بنام دین و توسط دینداران انجام گرفته است .
در این خصوص تفاوت دینداران و بی دینان چیست ؟! شاید لازم باشد یک تحقیق
جهانی بعمل آید تا مشخص شود اصولا دینداری به معنای رایج آن موجب کاهش
جنایات سرزده از انسانها شده است یا نه !؟ لا اقل در دنیای فعلی ما که
میشود گفت کشوری وجود ندارد که مدعی باشد مردمش را بی دینان تشکیل داده
اند ، کم جنایت اتفاق نمی افتد . و در بسیاری از همین موارد دین بعنوان
نیروی محرکه آن قلمداد شده است . حتی جنایاتی که توسط کشورهایی با حکومت
سکولار مرتکب میشود معمولا فعل جنایت توسط افرادی عملی میشود که خود را
متدین به یکی از ادیان می دانند !
پس آیا میتوان گفت ماموریت کلیه ادیان شکست خورده است و یا موفقیتشان
چنان ضعیف بود ه است که فعلا نشانه های بارزی از آن به چشم نمی خورد ؟
حتی اگر بگوییم افرادی از نوع بشر هستند که به پیروی از همین ادیان زندگی
عاری از گناه دارند و دخالتی در گمراهیهای امروز بشریت ندارند ، این را
نمیتوان موفقیت برنامه هایی قلمداد کرد که واضع آن خدایی باشد که او را
قدرت بی انتهایش می نامند .
پس این خدا کجاست و چه می کند که ناظر بر اینهمه بی عدالتی ها و کج
رفتاریها و جنایات است ؟! منتظر چیست ؟ در میان دین باوران متعصب همیشه
راه گریزی وجود دارد . مثلا می گویند خدا مردم را آزمایش می کند ! آخر
آزمایش برای چه ؟ آیا برنامه های تحقیقاتی در سر دارد ؟ و مخلوقات خود
را ابزار تحقیق خود قرار داده است ؟! اینهمه ظلم که بر کودکان و بیگناهان
روا داشته میشود چگونه توجیه میشوند؟!
امر مسلم اینست که در حال حاضر اکثر مردم دنیا خود را خداپرست می
نامند و مدعی پیروی از خدایی هستند که خالق دنیاست و این مردم ادیانی
دارند که هریک دین خود را مقدس و منتسب به همین خدا می پندارد و بنام
همین ادیان هم جنایت می کنند و اغلب هم آنرا تلاش برای تحقق امر الهی می
نامند . و شاید بهمین دلیل هم باشد که نسل جدید انسانها و مخصوصا
تحصیلکرده ها از دین فاصله می گیرند و چنانچه در موقعیتی قرار داشته
باشند که مورد خطاب و دعوت هر دو دینداران و بی دینان مطرح در دنیا قرار
گیرند ، اکثریت بی دینی را بر می گزینند . و شاید آقای اوباما هم که
دولت او و پیشینیان او مدتهاست یکی از طرفهای درگیر در همین جنایات واقع
در دنیا هستند بر همین اساس نام خدا را از پیام خود حذف کرده است ! البته
دیدم که او از کلمه " شانس " استفاده کرده است ( How lucky we are ! ) که
اینهم بحثی جداگانه می طلبد. او به " قدرت گرفتن از توان همدیگر و ایمان
به اینکه فردایشان بهتر از امروز خواهد بود " هم اشاراتی داشته است که
باید به او یاد آور شویم که دنیا را نمیتوان فقط آمریکا در نظر گرفت و
برای بهبود زندگی آمریکاییها و بخصوص طبقه حاکم ، سایر مردم دنیا را تحت
ستم قرار داد . او هم باید با مردم خودش و سایر مردم دنیا صریح و صادقانه
صحبت کند و اگر آینده ای بهتر میخواهد ، بعنوان کسی که نماینده قدرتی
موثر در دنیاست ، باید اندیشه ای جهانی پیشه کند برای نجات همه انسانها
نه اینکه برابر عرف جاری، دنیا را فدای اهداف خود کنند که این راه مسلما
با شکست روبرو خواهد شد .
البته اینکه می گوییم بی دینی ، یعنی اعتقاد نداشتن به اینکه ادیان
مطرح در دنیا الهی هستند و منشاء قدسی دارند . و الا اگر دین را بعنوان
راه و شیوه زندگی بنامیم نمیشود گفت کسی بی دین است . البته شاید بتوان
گفت که چنانچه دنیا به همین مسیر ادامه دهد دین به مفهوم رایج فعلی آن در
آینده جایی در دنیا نخواهد داشت . لیکن فعلا همین ادیان چنان در زندگی
بشریت تار و پود تنیده اند که اگر روزی هم اکثریت مردم را بی دینان تشکیل
دهند ، خروج کامل مردم از دامنه نفوذ اعتقادات متعصبانه معتقدین به این
ادیان هزینه های زیادی را به دینداران و بی دینان هر دو تحمیل خواهد کرد
.
برای خروج از بن بست روابط دینداری و بی دینی رایج و جلو گیری از
تلفات بیشتر ناشی از آنچه به نام دین و دینداری و بی دینی بر مردم تحمیل
می شود ، آیا متفکرین دنیا نمیتوانند راه حلی بیابند ؟! آنچه تحت عناوینی
مختلف از سکولاریسم هم مطرح گردیده اگر چه ممکن است به آن بخش از ضرر و
زیانهای ناشی از حکومتهای دینی خاتمه دهد ولی مردم را از گرفتاریهای ناشی
از اعتقاد به قداست اینهمه ادیان و مذاهب مختلف ، که در عین ادعای پیوند
دینشان به یگانه خالق دنیا مردم را در مقابل هم قرار می دهند ، رها
نخواهد کرد .
پیشنهادی که من به نظرم میرسد اینست که متفکرین دنیا یعنی آنانی که
خود را از کسانی نمی دانند که از دینهای رایج ارتزاق می کنند و در اعمال
ناشایستی که از دینداران و بی دینان سر میزند شریک نیستند ، و علاقه
دارند که زندگی ما انسانها مسیر بهتری را طی کند و هر چه زودتر از
گرفتاری ناشی از اعتقادات مساله ساز تقدیس شده رهایی یابیم ، در تعدادی
اصول مشترک به توافق برسند و زیر بنای تفکری جدید ولی نه بریده از گذشته
را طرح ریزی کنند تا بجای تفکر فعلی حاکم بر جوامع ، در معرض قضاوت و
گفتگوی محافل مردمی قرار گیرد و به نجات نسل بشر از تفکرات زیانبار رایج
کمک نماید . و این موضوع را برای مردم روشن کنند که اکثریت خدا را عوضی
گرفته اند و باید درکشان نسبت به آفرینش را اصلاح کنند . اگر چه به قول
آقای محمدی دنیا را بدون باورهای شخصی دینی و یا غیر دینی نمی توان تصور
کرد ولی تنها با اصلاح درک مردم از خدا و دین است که میتوان به آینده ای
عاری از مشکلات فعلی امیدوار شد .
تعدادی از این اصول را که فکر میکنم توافق بر سر آنان مشکل نیست
در اینجا عرضه میدارم به امید اینکه در بین اندیشمندان راه یابد و به
تکمیل و تعمیم آن بپردازند :
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم از جمله خود ما ، بر اساس قواعد و
قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی
ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن
نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی تنها راه انسان برای
توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و
با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه
هستی تنها راه رسیدن به این هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود
دیده است پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده است و در این راستا در طول
تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در اینخصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی
وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که اغلب
جهشهای عظیمی را در روند زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید متوجه باشیم که در طول تاریخ اکثریت جوامع را افرادی
تشکیل می داده اند که در اصطلاح امروزی عوام الناس بوده اند و ارتباطشان
با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا
بوده است .
7- یک وجه مشترکی در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان
صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار
توانا با قدرتی ، از نظر انسان ، بی منتها . و این هستی بخش به هر شکل و
اسمی که برای مردم مجسم میشده مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است
.
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده
میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت
آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در جایی خواندم
و در خبری هم شنیدم که در یک کشور مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان هم
اسم خدای خودشان را خدا گذاشته اند . چرا که میخواهند برای جذب مردم
مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند . )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان
مختلف گردیده اند همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش
معرفی کرده اند . و هیچیک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه
ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از
دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که همین اکنون هم حتی پیروان یک دین
همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص
با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز
برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از
آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان
از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب
کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم آنرا بعنوان قدرتی عظیم مورد
تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم
میتوان همینگونه تفسیر کرد که البته در زمان خود دارای کاربرد بوده اند .
حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم از همین راه و به نام خدا اعمال نفوذ
میشود .
11- در میان آثار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان مطالب
مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت
استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا
با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع
اولیۀ آن ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان
استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آن بهره برداری شود . ضمنا ،
برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه
یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می
کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود
ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان این امکان فراهم شده است که
تلاش واقعی مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب
فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که
در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین
جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه خود و دیگران را نابود می
کنند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی ، مکتب خدا جویی را بنیان
نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران
که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشا هستی نیستند در این جهاد واقعی شرکت
کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم
دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر
تشویق می کند و میتواند موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای
دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته
باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده
میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی
استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت
" و " جهنم " هستند که فکر میکنم همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند
. بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و
جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و بکرات خود را در آتش
آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است
و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ،
انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه
نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه علم یافتن به همان قواعد و
قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به
مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن خلاقیت خود را تکمیل کند و
بهشت مورد نظرش را خلق نماید .
به امید یاری صاحبان اندیشه .

شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۰

هشدار وزیر دفاع فعلی آمریکا در مورد حمله به ایران همانند هشدار وزیر قبلی در مورد حمله به لیبی است ( بوی باروت می آید )

هشدار دیروز وزیر دفاع آمریکا در مورد پیامدهای حمله به ایران یاد آور هشدار مشابهی بود که چند روز قبل از حمله به لیبی توسط وزیر دفاع قبلی بیان شد . که بعد مشخص شد نوعی زمینه سازی بود در قالب کلماتی فریبنده . در اصل او میخواست بگوید از روی ناچاری و جهت نجات جان مردمی که ممکن است بدست قذافی کشته شوند حملات خود را آغاز می کنند . آقای رابرت گیتس درست قبل از تصویب قطعنامه پرواز ممنوع در لیبی با لحنی که بوی نارضایتی داشت اظهار داشت که چنین برنامه ای مستلزم حمله به نیروهای دفاعی لیبی هست و وانمود می کرد از نظر اوعواقب خوبی در بر ندارد .  لیکن چند روزی نگذشت که نه تنها نیروهای دفاعی لیبی را نابود کردند بلکه شهرها و دهات لیبی را هم با خاک یکسان نمودند و بسیار از مردم بی گناه لیبی هم کشته شدند . با توجه به مشابهات این دو هشدار بعید نیست که این بار حمله ناتو به ایران هم لباس واقعیت بخود بپوشاند و مردم ایران و جهان در عین ناباوری تماشاگر ویرانی ها و کشتارهای مردم بی گناه باشند . آیا کسی به مطلب پریروز من توجه می کند ؟ 

جمعه، آبان ۲۰، ۱۳۹۰

با واقعی شدن این جنگ رسانه ای پانصد سال عقب گرد مبالغه نیست ! غرب در این جنگ منافعی می بیند . ما چه ؟!

     با کامل شدن زمینه سازیهای داخلی و بین المللی برای شروع حملات نیروهای ناتو به ایران ، رجز خوانیهای رهبری فتنه جویان ایرانی این معرکه هم اوج گرفته است . آقای خامنه ای که دیگر به تنهایی بار این رجز خوانی را بدوش می کشد خود را به داخل نظامیان میرساند و در آنجا بر طبل جنگ می کوبد . او که در زمان سان دیدن از قوای نظامی حتی به فرماندهان ارشد هم اطمینانی ندارد ، درحالی در میان مقامات دست چین در جلو صفهای چیده شده قدم برمیدارد که محافظینش در جلو خود او و در کنار مقامات از او محافظت می کنند . چنین کسی که حتی نمیتواند مانند همردیفان غربیش این نمایشها را بصورتی که نشاندهنده قرابت او با ارتشش باشد جلوه دهد آیا لیاقت فرماندهی جنگهای امروزی را دارد ؟!

     او که خود میداند در صورت وقوع جنگ کاری از دست او و بادمجان به شدت چاق نزدیکش برنمی آید غرب را تهدید به تلاشی از درون می کند . گویی این فرماندهان سپاهیان غربی بوده اند که با چمدانهای پر از اطلاعات محرمانه به ایران پناهنده می شدند و اوست که در لشکریان غربی چنان مهره چینی کرده است که با شروع جنگ مانند فرماندهان صدام حسین خود را تسلیم نمایند و قوای مسلحشان از درون متلاشی شود !!

     آری او همانند رئیس جمهور دست پرورده ناخلفش میدانند که چنانچه برنامه های غربیان به اجرا در آیند ایران نه تنها پانصد سال به عقب بر می گردد بلکه دیگر مجال صحبت از استقلال را هم نخواهد یافت . لیکن این موضوع برای این دو با آن افکار کهنه و مندرس اهمیتی ندارد . آنچه برای این دو اهمیت دارد امکان عرض اندام در میان اطرافیانشان و حفظ همین موقعیت پوچی است که در اذهان مالیخولیایی خود متصور هستند .

    ولی اینها هیچکدام مایه تعجب نیست . آنچه مایه تعجب است رفتار خود ما ایرانیان است که چنان خودمان را در این بازی نا جوانمردانه در موقعیت کیش می بینیم که خود را حاضر به هیچ حرکتی نمی بینیم ! گویی متوجه نیستیم که اگر این جنگ به واقعیت بپیوندد چه بر سر ما خواهد آمد . ما نمیخواهیم از آنچه در افغانستان و عراق و لیبی اتفاق افتاد درس بگیریم ! چرا که فکر میکنیم موقعیت ما با دیگران فرق می کند و یا فکر میکنیم بهره کشی غرب و شرق از حکومت ایران برای همیشه بهمین شکل ادامه پیدا می کند .

     حتی اگر احتمال شروع جنگ بین ایران و ناتو کمتر از یک درصد هم باشد ، جا دارد که ایرانیان فریاد بر آورند که چرا؟؟؟!! برای چه ما باید خود را مورد تهدید قدرتهای خونخواری قرار دهیم که اگر مصلحت خود را در آن ببینند و منافعشان ایجاب کند قادر هستند با تسلیحاتی که انباشته اند دنیا را ویران کنند ؟! آخر منفعت ما در این رجز خوانیها چیست ؟! غربیان به طمع تصرف منابع عظیم ثروت ما از جنگ استفاده می کنند . بهره ما از چنین جنگهایی چیست ؟ !

    اگر توده مردم ایران که به سانسور و بی خبری تاریخی مبتلا هستند قادر به تصور نتایج چنین فاجعه ای نباشند ، لا اقل تحصیل کرده ها و نظامیان باید متوجه باشند که چنین جنگی چگونه شروعی و چگونه پایانی میتواند داشته باشد . همانطور که قبلا هم نوشته ام چنانچه ناتو تصمیم به جنگ با ایران بگیرد این جنگ نمیتواند محدود باشد . آنها اگر بخواهند مانند جنگهای دیگری که اخیرا داشته اند با تلفات ناچیز به پیروزی مورد نظرشان دست یابند مجبورند بصورتی رعد آسا و با تمام قوا سرتاسر ایران را مورد هجوم هواپیماها و موشکهای خود قرار دهند . آنان که قبلا با عنوان کردن اینکه ایران مراکز تحقیقات و ساخت سلاح اتمی را در داخل شهرها و در سرتاسر ایران پراکنده کرده است بهانه لازم را بدست آورده اند ، بدون محابا به ویرانی تمام شهرها و مراکز اقتصادی اهتمام خواهند ورزید . آنها به بهانه اینکه نیروی دفاع هوایی ایران را فلج کنند حتی مراکز پر جمعیت شهرهای بزرگ مانند تهران را هم مورد هجوم قرار خواهند داد .

     حاصل چنین جنگی همانست که آقای احمدی نژاد کوته فکر هم پیش بینی نموده است. یعنی ویرانی ایران و کشتار میلیونها ایرانی و تبدیل و تقسیم آن به خان سالاریهای محلی . شاید سازماندهی سپاه پاسداران بصورتی که هر استان در اختیار یک فرماندهی خاص آن استان باشد بدون ربط با نتایج پیش بینی شده چنین جنگی نباشد . شاید ایده اولیه چنین برنامه ای هم از تراوشات مغز کسانی باشد که در ارکان مهم حاکمیت نفوذ داده شده اند و آنان را بسوی هدفشان سوق می دهند .

    در این صورت تسلط قوای زمینی ناتو در مراکز نفت خیز و سایر نقاط استراتژیک ایران هم ممکن خواهد شد و تسلط بر چنین کشور پاره پاره شده و مردم گرفتار نان شب و بدبختی های متعدد هم مشکل نخواهد بود .

     ما ایرانیان باید از خود بپرسیم که آخر برای چه و با چه دلیلی باید در معرض چنین تهدیدهایی باشیم که فقط تصور و حرف آن هم نتیجه ای جز بدبختی و عقب ماندگی برای ما ندارد؟! آیا با این وضعیت نقشه جهانگشایی داریم ؟! و یا نقشه اصلاح امور جهان را با دقت و ذکاوت ترسیم کرده ایم و میخواهیم عملی کنیم ؟! آیا آنچه حاکمیت بعنوان مبارزه با آمریکا و صهیونیزم از آن نام میبرد با این روش که خود را مورد تهدید تمام نیروهای مطرح در دنیا قرار داده ایم امکان پذیر است ؟ آیا ما در چنین مبارزه ای توانسته ایم حتی یک کشور دیگر را هم با خود همراه کنیم که بتواند عملا به ما یاری برساند ؟ آیا کشورهایی چون چین و روسیه منافع خود را در همکاری با ایران می بینند یا همکاری با غربیان ؟ آیا این شکار افتاده در تور به اندازه ای بزرگ نیست که همه این شکارچیان بتوانند سهمی از آن داشته باشند و هر یک از آن خانسالاریها را یکی از این قدرتهای شرق و غرب تصاحب کند ؟!

    در دنیای امروز مبارزه ی کارساز با هرگونه کژی در دنیا راهی جز خشونت و فارغ از هرگونه تهدید متعصبانه دارد . برای همین است که سردمداران خودخواه و بد خوی قدرتها هم بر طبل جنگ می کوبند و در عین حال برای توجیه آن از اقدامات و وسائل فرهنگی بهره می گیرند و از امکانات صلح آمیز برخورد با مشکلات جهان سوم استفاده نمی کنند . و برای همین است که پس از انقلاب برنامه نفوذ به داخل انقلاب و منحرف کردن آن به راهی که فعلا از منافعش برخوردارند را در پیش گرفتند .

    اگر مردم ایران بخود آیند و کمی در مورد عواقب خطرناک چنین وضعیتی که در آن گرفتارند بیاندیشند متوجه خواهند شد که راهی جز تغییر حاکمیت خود ندارند . اگر حاکمیت فعلی دل در گرو زندگی مردم و آینده کشور داشت بی درنگ تغییر رویه می داد و راه تسلط مردم بر سرنوشت خود را باز می گشود . لیکن این دیگر متصور نیست و نتیجه حکومت این آقایان نتیجه ای جز بدبختی برای ایرانیان و تسلط وسیعتر بیگانگان بر کشور نخواهد داشت . بر تمام افراد ایرانی و مخصوصا افراد مطرح در صحنه های فرهنگی- سیاسی است که برای نجات ایران از این موقعیت خطرناک با هم همفکری و هماهنگی نمایند . 

شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۰

سهم فساد مقامات از نظر احمدی نژاد: 10% هاشمی ها،25% سایرآیت الله ها و 60% خامنه ای

     بنا بر گزارش رسانه های نزدیک به احمدی نژاد از جمله سایت دولت ما ،  در نشست اخیر رئیس دولت با طرفدارانش سخنان جالب توجهی را بیان داشته ازجمله اینکه تا کنون فقط 10درصد از حرفهای افشاگرانه اش را زده است و شاید بتواند 25 درصد دیگر را هم در آینده بزند و حدود  60 درصد بقیه را هیچگاه نخواهد زد . همچنین گفته است اگر نیم ساعت اجازه صحبت کردن داشته باشد قیمت سوراخ موش بالا می رود .

    از این گفته ها و آنچه قبلا بعنوان افشاگری گفته بوده چنین بر می آید که آن 10% همانست که در مورد هاشمی رفسنجانی و اطرافیانش گفته بوده  و 25% هم مربوط به سایر آیت الله هاست که شاید در آینده بیان شود . ولی تنها کسی که خط قرمز او محسوب میشود و نمینواند از خطش عبور کند و بدون اجازه اش قدمی بردارد آیت الله خامنه ای و بیت معظم اوست که مشمول 60% فساد مسلط بر ایران است . افشای فساد رهبری را خارج از مصلحت میداند چرا که وجود خود او بعنوان رئیس جمهور هم از جمله مفاسدی است که رهبر پدر گونه اش مرتکب شده است .

    البته هر بند از سخنانی که از قول ایشان گزارش شده است گویای بلایای متعددی است که گروه حاکم  برسر این ملت ستمکش آورده است تا آنجا که خودشان هم از خطرات قریب الوقوعی نام میبرند که هر آن ممکن است بدبختی و ویرانی را برای این ملت به ارمغان بیاورند . حتی اگر آمریکا و سایر همدستانش که برای هر اقدامی علیه ایران هماهنگی کامل دارند دست به حملات ویرانگر هم نزنند ، همین وضعیت حاکم بر سیستم اداره کننده کشور کافیست تا ایران روزبروز ویران تر و مردمش هم روزبروز ضعیف تر و با گرفتار شدن به انواع بیماری جسمی و روانی به مرگ نزدیکتر تا آنچه از ایران می ماند به کام مفسدین داخلی و سوءاستفاده کنندگان خارجی خوش تر آید .

      تفرقه در بین دگراندیشان و بی خبری توام با بی خیالی مردم هم زمینه را برای تداوم کامجویی های بیشتر گرگان داخلی و خارجی فراهم آورده است .   آیا وقت آن نرسیده است که بخود آییم و کشوری را که میتوان بهشتش کرد از دست این مرگ آوران دوزخ ماوا نجات داد ؟!  

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۰

آقای واحدی، رمز گشایی از کمک خارجی یا مغلطه ؟

     گفتار و نوشتار اخیر آقای مجتبی واحدی کمی موجب تعجبم شد و بنظرم رسید ایشان تحمل دیار قربت را ندارند و دیر رفته میخواهند زود هم برگردند ! و با اینکه قبلا شنیده بودم که ایشان بر موضوع استقلال از قدرتهای خارجی اصرار کامل دارند ، حالا صحبت از بد نبودن مذاکرات اپوزیسیون ایرانی با قدرتهای خارجی می کنند ! و همچنین انتقاد از نحوه قتل قذافی در ملا عام را مرثیه سرایی بر او می نامند و خوشحال از این که مردم لیبی با کمک خارجی توانسته اند دیکتاتور 42 ساله را از بین ببرند و آزاد باشند . اگر چه از احتمالات کج رفتن مردم لیبی هم سخن گفته اند ولی جای این سوال باقیست که آیا با این روشی که در لیبی عمل شد اصلا جای امیدواری برای پیاده کردن قانون ، آزادی و عدالت هست ؟ اینکه می گویند می توانند از حاصل دست آوردشان با کمک خارجی کشوری آباد و مسئولیت پذیر بسازند یعنی چه ؟! شما که طاقت چند روز خارج از وطن را ندارید هیچ فکر کرده اید که مردم شهرها و دهات لیبی که همه خانه هایشان تبدیل به تل خاک شده تا کی باید مننتظر بنشینند تا پس از ادای دینشان به یاوران خارجیشان سطح زندگیی مشابه زمان قذافی داشته باشند ؟!

    شما صحبت از مذاکره با قدرتهای خارجی می کنید بعنوان اپوزیسیون ایران که به مثابه دولت مشروع ایرانیست که حکومت نامشروع ایران اجازه شکل گیری آنرا نداده است . با وجود اینهمه گروه مختلف اگر قرار باشد هریک چنین کنند میدانید چه میشود ؟ اصلا مذاکره برای چه ؟ اگر موضوع بیان نظرات خود در مورد دولتی است که شما میخواهید در صورت امکان در ایران تشکیل دهید و نحوه برخوردش با مسائل داخلی و جهانی این مذاکره لازم ندارد ! شما کافیست در همین مصاحبه ها اعلام کنید که مثلا ما سیاستمان دوستی و همکاری با تمام ملل و دولی است که مایل باشند با ما دوستی و همکاری داشته باشند و دوست داریم همه مردم دنیا در کمال صلح و دوستی برای بهبود زندگی خود به همدیگر کمک کنند .  چنین سیاستی  مورد تایید تمام جهانیان است و اگر سعی کنید تمام گروههای اپوزسیون حول چنین سیاستی با هم یکصدا شوند و در فکر ساخت و پاخت های پنهانی با کسی هم نباشند آنوقت در صورت موفق شدن به رساندن چنین پیام به مردم داخل کشور ، همگانی شدن جنبش ممکن و با رفع خطر خارجی برچیدن بساط دیکتاتوری داخلی هم میسر می گردد . ولی اگر هر گروهی به خود اجازه دهد با خارجیان در مورد جایگزین حکومت در ایران وارد مذاکره شود آنوقت انتخاب با قدرتها خواهد شد و باید متوجه باشید که آنان چه کسانی و چه راههایی را انتخاب خواهند کرد ! در ضمن توصیه می کنم مطلب قبلی من در مورد اظهارات خانم کلینتون را هم بخوانید و مطمئن باشید آقای اوباما و حکومتش بدهکار تر از آن هستند که بتوانند بدهیشان به جنبش سبز را بپردازند ! شما مواظب باشید داخل دیگ نیافتید . در ضمن اگر آقای کروبی میدانستند که آقای کارتر شخص خوبی بودند و به انقلاب کمک کردند چرا به آقای خمینی توصیه نکردند با ادامه گروگانگیری موجبات شکست او و تسلط ریگانیسم را فراهم نیاورند ؟

تاسف از 28 مرداد و تعارف بی شرمانه به لیبیاییزه کردن ایران ( آمریکا همان آمریکاست ! تکلیف ما چیست؟؟ )

     وزیر خارجه آمریکا با شدت بخشیدن به دیپلماسی رسانه ای خود در تلویریونهای فارسی زبان انگلیس و آمریکا چه اهدافی را دنبال می کند ؟ او که پس از سفرهای خود به لیبی ویران شده و منطقه خلیج فارس آشوب زده و توجیه اقدامات برون مرزی خود و هم پیمانانشان ترجیح داده است ایرانیانی که خسته و بیزار از رسانه های داخلی به تلویزیونهای ماهواره ای روی آورده اند را مخاطب قرار دهد و هم زمان پیام خود را به حکومت ایران هم ارائه دهد ، بدون برنامه دست به این کار نمیزند .

     با توجه به حرفهای ایشان و آنچه از محافل هم پیمانانشان خصوصا انگلیسیها درز پیدا کرده است ، بنظر میرسد سیاست خارجی آنان از آنچه در طول قرن اخیر بوده تغییری نکرده است و فقط بنا بر اقتضای زمان و شرائط فعلی دنیا اقدامات خود را که هدفی جز تسلط بر منابع ثروت کشورهای دیگر نیست بگونه ای عوامفریبانه توجیه می کنند و زمینه را برای اقدامات آتی خود فراهم می نمایند .

     در این مصاحبه ها هم از یک طرف از کودتای 28 مرداد سال 32  که با کمک همپیمانشان انگلیس و استفاده از مزدوران و ساده لوحان ایرانی آنزمان اجرا کردند اظهار تاسف می کند و آنرا از اشتباهات گذشته می نامد و از طرف دیگر با بی شرمی تمام پیشنهاد می کند که آنچه در لیبی اتفاق افتاد و فجایعی را که در آنجا مرتکب شدند ولی ابعاد وحشتناک آنرا لاپوشی می کنند در ایران نیز تکرار کنند . ولی در بیان این موضوع هم بگونه ای ماهرانه پیامی به حکومت ایران می دهد و آن این است که فعلا برای شما برنامه ای نداریم تا زمانی که از ما درخواست شود و تاکید می کند که جنبش سبز هم چنین درخواستی نداشته و ندارد . این حرفهای او با آنچه از محافل انگلیسی شنیده شد که فعلا برنامه ای برای سرنگونی حکومت ایران ندارند خوانایی دارد .

     با این پیام به دیکتاتور ایران می گوید که فعلا میتواند به اقداماتش ادامه دهد چرا که اغلب در راستای منافع آنان است . اصولا قدرتهای سلطه جو پس از انقلاب 57 از طریق عملیات نفوذی و توطئه های سری نظیر اشغال سفارت آمریکا در تهران موفق شدند انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل و از آن طریق منافعی را که در دوران پهلوی از آن برخوردار بودند چند برابر کنند و ایران را برای منطقه خاورمیانه به مثابه اسرائیلی دوم جلوه گر ساختند تا با تشدید مسابقات تسلیحاتی منافع خود را تامین کنند . و ایران ولایت فقیه بهترین گزینه ای بوده و میباشد که با مستمسک قرار دادن آن برنامه های خود را اجرا کنند و هرگاه هم بخواهند میتوانند هرگونه عملیات خرابکاری در دنیا را از داخل رژیم اجرایی نمایند ! از سوی دیگر چنانچه مصالح این قدرتها در سرنگونی دیکتاتورها باشد چنان عمل می کنند که فرصت تسلیم کردن خود را هم نداشته باشند . بهترین نمونه های غلامان حلقه بگوششان که دیگر دفاع از آنان برایشان مقرون بصرفه نبوده کسانی مانند محمدرضا شاه و مبارک و بن علی بودند که دیدیم چگونه خود و خانواده هایشان از طرف همان قدرتها مورد تحقیر قرار گرفتند . کسانی مانند صدام و قذافی را هم که گاهگاه برایشان کرکری هم میخواندند پس از بهره برداریهای لازم از آنان به یکباره خفه کردند .

    اکنون نیز می خواهند به این رژیم فرصت دهند تا هرچه بیشتر بر طبل اختلافات داخلی بکوبد و سرکوبی اصلاح طلبان حکومتی را هم ادامه دهد . چرا که اگر احساس کند که از خارج مورد تهدید جدی هست انتخابات پیش روی میتواند فرصت مناسبی باشد برای یک سری اصلاحات سیاسی و برچیدن فضای امنیتی که در آنصورت میتواند از میزان بهره دهی رژیم به قدرتها بکاهد . و این همان است که مورد پسند قدرتها نیست . در ضمن نباید فراموش شود که گرفتاریهای اقتصادی غرب ممکن است آنانرا مجبور کند دیکتاتوری ایران را به کشورهایی چون چین بفروشند .

    آری قدرتهای بزرگ همانند آمریکا فقط در فکر منافع خود بوده و هستند و این بسیار ساده لوحانه خواهد بود که تصور شود کسانی مانند خانم کلینتون مشتاق به برقراری روابط بهتر با ایران اند و یا مایلند به ایرانیان در برچیدن نظام دیکتاتوری کمک کنند ! آنکه احتیاج دارد با سایر کشورهای جهان روابط حسنه داشته باشد ملتها هستند از جمله ملت ایران که نمیخواهد اسباب بازی قدرتهای سلطه جو و اسیر امیال ظالمانه آنان باشد . تنها راه ملت ایران برای نجات از خطراتی که ایران را تهدید می کند اصلاح آهنگ صداییست که به نام کشور ایران در دنیا منعکس میشود و این ممکن نخواهد شد جز با تشکیل دولتی عاقل منبعث از آراء واقعی ملتی که همیشه خواهان دوستی و همکاری با سایر ملل بوده است . فقط در سایه برخورداری ملت از آزادیهای مدنی و امکان بهره برداری از تبادل آراء صاحبان اندیشه های نوین است که موجب بیداری و هشیاری آنان و در نتیجه جلوگیری از افتادن به دام زیاده خواهان داخلی و خارجی می گردد .  و این وظیفه آگاهان و اندیشمندان ایرانیست که برای روشن کردن ملت ایران از این موضوعات و هماهنگ کردن آنان برای یک جنبش همگانی ضد استبدادی بطور هماهنگ و فعالانه عمل کنند . در غیر اینصورت باید همین طور منتظر بمانیم تا طمعکاران داخلی و قدرتهای خارجی به استثمار خود ادامه دهند و در نهایت ویرانی و بدبختی بیشتر را نصیبمان کنند . 

جمعه، مهر ۲۹، ۱۳۹۰

آدمخواران دنیا خوردند قذافی آدمخوار را ( انسانیت را چه میشود؟! )

     در مقابل چشم دنیا که از طریق شبکه های ماهواره ای نظاره گر وقایع لیبی بودند، قذافی که پس از درگیریهای یکساله و ویرانی لیبی به اسارت در آمده بود به شیوه ای وحشیانه کشته میشود . رهبران قدرتهای حاکم بر دنیا که سالها نظاره گر دیوانه بازیهای او بودند ولی برای سوء استفاده از او به شیوه های مورد پسند او از او پذیرایی می کردند سعی می کنند در تبریک این پیروزی وشاید بخاطر از بین رفتن یکی از ناقضین حقوق بشر در دنیا از هم سبقت بگیرند و هر یک با بازی با کلمات به شیوه خود ، خود را شریک این قتل  قلمداد می کنند . واتیکان هم پس از این قتل، مخالفین او را که با افتخار اعلام می کنند قذافی بدست سربازانشان اسیر و کشته شده است به رسمیت می شناسد . سخنگوی وزارت امور خارجه دولت ولایت فقیه ایران هم که خود را مسلمانترین حکومت می داند کشته شدن قذافی را تبریک می گوید . عکس العملهای سایر کشورها از هر دین و مذهب هم جز این نبوده است .

     جا دارد از عیسی مسیح و محمد مصطفی دعوت کرد تا برخیزند و ببینند مدعیان پیروی از آنان چگونه در زمین فساد می کنند . شاید کسانی بگویند مثله کردن قذافی   پس ار اسارت او عکس العمل طبیعی است در مقابل ظلمهایی که او مرتکب شده بوده ولی نتیجه درسهای عیسی و محمد چه شد ؟! این رزمندگانی که بعضی دوست دارند آنانرا مسلمان معرفی کنند بویی از اخلاقیاتی که به محمد و عیسی مسیح نسبت داده می شود نبرده اند ؟!

     در این میان هیچ شنیده نمیشود که کسی در جایی این سوال را مطرح کند که آیا این تنها راه مقابله با قذافی بود ؟! آیا آنان که به بهانه جلوگیری از کشته شدن مردم لیبی بدست قذافی به جنگ او رفتند، بیشتر از مردم لیبی کشتند و یا قذافی ؟! آیا اگر قذافی تا آخر عمرش هم بر لیبی حکومت می کرد قادر بود اینهمه از مردم لیبی را بکشد که در این جنگ کشته شدند ؟! آیا کسانی که خانه به خانه شهرهای لیبی را با توپ تانک و موشک و بمب ویران کردند تا او را از بین ببرند حالا می توانند آزادی و رفاه و سعادت برای باقیمانده مردم لیبی به ارمغان بیاورند ؟! آیا مردم لیبی میتوانند کمپانیهای همه چیز خوار غربی را که سراسیمه وارد لیبی می شوند مهار کنند که منابع سرشار از ثروتشان را غارت نکنند ؟!

     آنچه بر لیبی گذشت، گذشت و آینده نا معلوم لیبی هم می آید و می گذرد . همین داستان در سایر نقاط دنیا هم به شکلهایی متفاوت جاری هست . و این سوال باقیست که انسانیت را چه میشود ؟!! این سوالیست که متفکرین کنونی جهان باید به آن پاسخ دهند .

یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۰

از کارتلهای مواد مخدر تا آیت الله های حکومتی

   بنا بر ادعای اخیر آمریکا مبنی بر دست داشتن دولت ایران در توطئه ترور و بمب گذاری در خاک آمریکا ، طرف ایرانی برای عملیاتی کردن برنامه خود با یکی از افراد یک کارتل مواد مخدر در مکزیک تماس برقرار می کند که این فرد یکی از خبرچین های آمریکا بوده است .

    اخیرا یکی از رسانه های آمریکایی با تعدادی از آشنایان این فرد ایرانی مقیم آمریکا مصاحبه هایی انجام داده که همگی آنها در اینکه چنین شخص بی نظم و فراموشکاری اینکاره باشد ابراز تردید کرده اند . و دولت آمریکا هم هنوز مدرک قابل قبولی ارائه نداده است و ظاهرا همه منتظر شروع محاکمه این شخص هستند تا از شواهد با خبر شوند . مفسرین سیاسی هم معتقدند که حکومت ایران هیچگونه نفعی در چنین اقداماتی نخواهد داشت و در اینکه مقامات بلند پایه حکومت ایران در آن دست داشته باشند با تردید می نگرند .

    از طرف دیگر تصور عمومی هم بر اینست که همانگونه که خود آقای اوباما هم گفته است اگر مدارک کافی در دست نداشتند با چنین شدت و اطمینان آنرا اعلام نمی کردند . حال اگر چنین باشد و آمریکاییها دلایل چنین اقدامی را به جامعه جهانی ارائه دهند و اهداف مورد نظر خود را به اجرا در آورند ، چگونه میشود در میان آنهمه ناباوری دلایل چنین اقدامی را پیدا کرد ؟

    برای کسانی که از ابتدای انقلاب سال 57 ایران با دقت به رویدادهای مربوطه توجه داشته اند درک چنین مواردی دشوار نیست چرا که این اولین مورد از این دست صحنه سازیها نیست . عملیات ضد انقلابی سرویسهای اطلاعاتی خارجی درست از زمان کوتاهی پس از پیروزی انقلاب شروع به خودنمایی کردند که در آنزمان هم نظر بعضی از ناظرین را بخود جلب می کرد و گاهی هم دلسوزان تذکر می دادند که تحت پوشش اقدامات انقلابی دام گستری می شود . ولی نهادهای انقلابی که در کنترل عمامه بسران در قبا پیچیده قرار گرفته بودند یا نمیخواستند و یا نمی توانستند آنرا درک کنند .

    تا آنجا که خاطره من یاری می دهد اولین مورد از اینگونه اقدامات پر سر و صدا  باز داشت انقلابی عده ای کشیش انگلیسی در ایران بود که جنجال آفرید و با آن عمل خاطره جنگهای صلیبی را برای غربیان زنده کردند و زمینه اقدامات ضد ایرانی در جامعه اروپایی را که در زمان انقلاب با مردم ایران ابراز همدلی می کردند فراهم نمود و دیری نپایید که مشخص شد نهاد انقلابی اقدام کننده فریب خورده بود .

    اما آغاز نفوذ جدی آمریکاییان و کسانی که نمیخواستند آنهمه نعمت را که سالها در ایران از آن بهره مند بودند از دست بدهند با عملیات اشغال سفارت آمریکا در ایران شروع شد که یکی از اهداف آن کنار زدن همه انقلابیون با تدبیر از صحنه انقلاب ایران و تبدیل انقلاب به ضد انقلاب بود . در سالهای اخیر مدارک دخالت خود آمریکاییها در اشغال سفارتشان در تهران فاش شد و بسیاری از دانشجویانی هم که ساده دلانه در آن اقدام دست داشتند و بقول خودشان آنچه اتفاق افتاد مورد نظر آنان نبود اکنون یا در زندانند و یا در انزوای کامل . این ماجرا با معامله پنهانی خمینی و اطرافیانش با ریگانیستها در آمریکا ادامه پیدا کرد که در مرحله اول موجب افتخار خمینی به ساقط کردن رئیس جمهور کارتر شد که بقول خودش افتخار می کند در زمان ریاست جمهوریش یک موشک و یا یک بمب از آمریکا به جایی اصابت نکرد و جایش را ریگان جنگ طلب گرفت که روحیه جنگ طلبی را جایگزین روحیه ضد جنگی کرد که مخصوصا بعد از جنگ ویتنام در آمریکا رشد کرده بود . که البته در همه اینها منافعی برای سرمایه داران و جهانخواران بود که هنوز ادامه دارد . و در ایران هم موجب تقویت پایه های حکومت آخوندها یی شد که از خود تدبیر کشور داری نداشتند و در غیاب مدیران دانای ایرانی ، مجری خواسته های جهانخواران در ایران شدند .

    چنین شد که اکنون هم همانطور که فرد مورد مراجعه آن ایرانی در کارتل مواد مخدر خبرچین آمریکا در می آید ، میتوان به جرات هم گفت که فرد پیشنهاد دهنده این عملیات در ایران هم یکی دیگر از عوامل آمریکا یا همپیمانان  آنها بوده باشد . و میتوانستند مقامات ایرانی را هم قانع کرده باشند که با استفاده از کارتلهای مواد مخدر هیچکس به حکومت ایران مشکوک نمیشود . حال باید منتظر بمانیم و ببینیم چگونه از این ماجرا بهره برداری می کنند .

    و چنین شده است که حکومتهایی مانند ملاها در ایران و دیگر دیکتاتورها در سایر نقاط جهان تداوم پیدا می کنند و تسلط جهانخوران هم علیرغم قولهای تغییر توسط اوباما ادامه دارد. و همانند تیغه های یک قیچی مردم ایران و جهان را در بر گرفته اند .

   اکنون هم که اقتصاد غرب بر اثر زیاده خواهیهای وارثان ریگانیسم با بحران مواجه شده است ، باز هم جهانخواران راه حل را در ویران کردن و غارت کردن کشورهای ضعیف ولی غنی از منابع می بینند و برای راضی  کردن مردم به پا خواسته خود راهی جز غارت کشورهایی مانند عراق و لیبی و ایران و سایر کشورهای ثروتمند خاورمیانه نمی بینند و برای ایجاد زمینه های آن دست به هر کاری خواهند زد .

   آیا میشود به جنبش های مردمی در کشورهای مختلف امیدوار بود که بتوانند مدیریت کشورهای خود را به دست افراد عاقل و کاردان بسپارند و تیغه های آن قیچی را بگونه ای از هم جدا کنند که دیگر نتوانند به بریدن اندام زندگی مردم ادامه دهند ؟ 

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۰

عوامل خامنه ای و آمریکا آماده آتش زدن ایران

       خبری که با جنجال فراوان امشب توسط بالاترین مقامات امنیتی و دولت آمریکا در دنیا منتشر شد مبنی بر دست داشتن دولت ایران در طرحهای خرابکاری در آمریکا، و خبرگزاریها نیز با آب و تاب فراوان به آن پرداختند ، حامل این پیام است که ویران کردن ایران هم مانند کشورهایی چون عراق و افغانستان و لیبی میتواند نقشه بعدی جنگ افروزان آمریکا و همدستانشان باشد و با توجه به ماهیت حکومت ایران و نفوذ عمیق سازمانهای اطلاعاتی بیگانگان در آن این نقشه با کمک عوامل خامنه ای به آسانی امکانپذیر خواهد شد .

    همانطور که در مقاله قبل نوشتم جهانخوارانی که اقتصاد غرب را هم با مخاطره روبرو کرده اند برای ادامه تسلط خود بر جهان و به تاراج بردن ثروت کشورهای طعمه دست به هر جنایتی خواهند زد و افرادی مانند خامنه ای و قذافی به راحتی ابزار دست و پل پیروزی آنان می شوند .

    سیر تحولات در ایران و جهان بگونه ای پیش می رود که بنظر میرسد ایرانیان فرصت بسیار کمی برای نجات خود دارند و باتوجه به اینکه جنبش مردم ایران فعلا از حرکت افتاده است ، توطئه گران از این موقعیت برای اجرای نقشه های خود استفاده خواهند کرد .

     نظر به اینکه تنها راه نجات ایرانیان آزاد کردن خود از سلطه حکومت ولایت فقیه و سپردن امور خود به منتخبین عاقل است ، چنانچه هرچه زودتر چنین نشود باید منتظر فجایعی از نوع آنچه در کشورهای فوق الذکر واقع شد باشیم .

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

قذافی ها و خامنه ای ها پل پیروزیهای جهانخواران

همانطور که در نوشته های پیشین پیش بینی کرده بودم ، حکومت قذافی پس از ویران شدن شهرها و زیربناهای اقتصادی لیبی و کشته شدن هزاران لیبیایی به سرنوشت محتوم همه دیکتاتورها گرفتار شد . سران اعضاء اصلی ناتو ، یعنی همانهایی که تا یکسال قبل با وسواس فراوان و با روشهایی که خوشایند دیکتاتور لیبی بود در پایتختها و شهرهای خود از او پذیرایی های بسیار رسمی بعمل می آوردند ، سقوط ترابلس را جشن گرفته اند و سر خوش از آنند که با پولهای بجا مانده از قذافی و منابع نفتی لیبی گوشه ای از اقتصاد های همیشه بدهکار خود را ساماندهی می کنند .

     از مردم لیبی هم آنان که در مقابل حکومت قذافی بپا خواستند و غربیان آنانرا درگیر  جنگ داخلی نمودند سرمست از سقوط قذافی به جشن و پایکوبی مشغول شده اند و غافل از آنند که اعضاء ناتو چه برای آنان به ارمغان خواهند آورد . حتما خود می دانند که چنانچه پشتیبانیهای ناتو نبود هرگز نمیتوانستند از راه جنگ بر قذافی پیروز شوند و حال باید ببینند در ازای این کمکها چه بهایی را باید بپردازند ، چند نفر دیگر از سرانشان باید مانند جنرال یونس تصفیه شوند تا در نهایت افراد دلخواه در مصدر امور قرار گیرند !

    مردم دنیا هم با بی تفاوتی و شاید بی چاره گی نظاره گر این اوضاع اسفبار جهانی هستند و شاید اصلا متوجه نیستند که چگونه شطرنج بازان جهانی مهره های خود را به بازی می گیرند تا عده ای معدود در ناز و نعمت زندگی کنند و اکثریتی از مردم دنیا در آتش دسیسه های بازیگران و نادانیهای خود بسوزند .

    آنچه این وقایع را در صحنه جهانی ممکن می سازد نوعی از سیاست حاکم بر جهان است که گاهی خود سیاستمدارانش آنرا سیاست کثیف می نامند . برابر این نوع سیاست ، در یک طرف سیاستمداران اکثرا غربی قرار دارند که با حرفهای آراسته و تلطیف شده و با پشتیبانی نیروهای تا بدندان مسلح مجرب و مجهز، همراه با شبکه های وسیع تبلیغاتی جهانی و از همه مهمتر سیستم جاسوسی بسیار پیچیده و استفاده از افراد نفوذ داده شده در داخل حکومتهای دیکتاتور برنامه های خود را اجرا می کنند . و در طرف دیگر سران دیکتاتور نادان کشورهای عقب مانده قرار دارند که اغلب خود را بهترین می پندارند و با حرفهای آتشین و عوام فریب خود در پناه نیروهای نظامی و انتظامی خود که با داشتن فرماندهانی سرسپرده و کم سواد که در روز حساب شبحی بیش نخواهند بود ، با زور بر مردم خود حکومت می کنند و بهانه های لازم را  برای هر گونه اقدام تجاوزگرانه از طرف جهانخواران فراهم می کنند . آنچه در سالهای اخیر در کشورهایی همانند عراق و افغانستان و لیبی گذشته است و برنامه هایی که در پیش روی کشورهای دیگری مانند سوریه و ایران و سایرین است نمونه هایی از این نوعند . آنچه در کشورهایی مانند تونس و مصر و بحرین و یمن هم می گذرد قسمتی از همین نوع سیاست است که بنا بر موقعیت خاص آنان قوانین بازی در آنها کمی متفاوت است .

     در این میان فقط مردمانی که بتوانند خود را بگونه ای از این بازی ها رها کنند و با ذکاوت و هوشیاری اجازه ندهند مورد سوء استفاده دیگران قرار گیرند قادر خواهند بود با کسب مقبولیت و مشروعیت در مقابل افکار عمومی جهانی به زندگی خالی از اینگونه مسائل ادامه دهند .  و این ممکن نخواهد شد جز با روی کار آمدن دولتی عاقل ، متکی بر آراء آزاد مردم که با نظارت شفاف عمومی و در سایه قوانین مترقی و سیستم دادگستری مستقل و آزاد  زمینه بروز خلاقیت مردم در اداره هرچه بهتر کشور فراهم شود .

     مردم ایران هم باید بدانند که درست در داخل این بازی جهانی قرار دارند . در طول بیش از یک قرن اخیر بارها سعی کردند که خود را از این بازی رها کنند ولی هر بار بر اثر هوشیاری دشمن و بی تجربگی و اشتباهات ناشی از ساده اندیشی ها و عدم تحمل همدیگر آنچه را از در بیرون کرده بودند از پنجره برگرداندند . و حال باید بدانند که راهی جز کسب آزادی خود فقط با اراده خود و تحمل هرگونه نظر مخالف در اجتماع ندارند تا با استفاده از نظرات همدیگر از ارتکاب اشتباهات گذشته جلوگیری شود .

    آیا چنین اراده ای در مردم و اندیشمندان ایران وجود دارد ؟ و یا در انتظار دیدن صحنه هایی مانند عراق و لیبی در کشور خود می نشینند ؟! 

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

صحبت از انتخابات خجالت دارد

در حالیکه هنوز خون شهدای اعتراضات به تقلب بزرگ در باصطلاح انتخابات
اخیر از جوشش نیافتاده و زندانیان بی گناه هم یا زیر شکنجه اند و یا در
اعتراض به کشتار بی رحمانه بی گناهان و شرایط غیر انسانی زندانها با
اعتصاب غذا فریاد مظلومانه خود را به گوش آن که شنواست میرسانند ، در
داخل رژیم در کمال بی شرمی صحبت از انتخابات مجلس میشود و از هم اکنون
گرگان حاکم برای تسلط خود بر مجلس در حال حذف رقبایی هستند که میتوانند
بر سر این سفره بنشینند که به قیمت ویرانی کشور و بد بختی مردم رنگین شده
است .
این در حالیست که مردم از اسم انتخابات در این رژیم نفرت دارند و حتی
رغبت صحبت از آنرا هم به دل راه نمیدهند . مردم بخوبی متوجه شده اند که
انتخابات در این رژیم وسیله ای بوده است برای تسلط گروههای خاص بر منابع
ملی و تقسیم آن با حامیان اجنبی خود .
جای تاسف است که بعضی از سردمداران گروه موسوم به اصلاح طلب هم گاهی
اشاراتی به انتخابات آتی دارند و فکر میکنند هنوز میتوانند با چانه زدن
با رژیم به زندگی سیاسی اسفبار خود ادامه دهند . اینان که نمیتوانند
رفقای خود را که بدون دلیل موجه به زندان افتاده اند رها نمایند چگونه
انتظار دارند که با این روش بتوانند در رفع بلایی که کشور به آن مبتلا
شده کارساز باشند ؟!
گروههای سیاسی مختلف باید بدانند که ادامه این روند جز با مشکلات
بیشتر و سوء استفاده های بیشتر قدرتهای خارجی روبرو نخواهد شد . انتخابات
فقط زمانی معنی پیدا میکند که این رژیم بطور علنی از عملکرد گذشته خود از
ملت پوزش بطلبد و با توبه به درگاه ملت کناره گیری خود از قدرت را اعلام
نماید و شورایی مورد قبول ملت متشکل از تمام گروههای سیاسی که بعد از
انقلاب و خصوصا بعد از اولین انتخابات رئیس جمهوری با دسیسه ها و
دروغپردازیهای رژیم از صحنه سیاسی در داخل کشور به کنار زده شدند اداره
انتخابات را تقبل نماید و قبل از آن نیروهای نظامی مسئولیتهای غیر حرفه
ای خود را رها کنند و با انتصاب فرماندهان مردمی از عدم دخالت آنان در
امور سیاسی اطمینان حاصل شود . چنین انتظاری هم از این رژیم تقریبا
غیرممکن است و ملت باید بداند که جز با فشار خود امورشان اصلاح نخواهد شد
و راهی جز کنار زدن این رژیم ندارند .

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

! وضعیت تکاندهنده دروازه غار تهران و دروازه غارهایی به گستره ایران

( قابل توجه هر آنکه می اندیشد )

    چند صباحی است که دیگر دستم به قلم نمیرود . گویی طلسمی دستهای قلم بدست و چشم و گوشهای مخاطبین را چنان تحت تاثیر قرار داده است که تحرک و هشیاری را از همه گرفته است . این نه فقط من بلکه بسیاری را شامل شده است . تا همین چند ماه پیش روزانه دهها ایمیل که حاوی و یا معرف نوشته های فعالین سیاسی و روشنفکران بود دریافت می کردم ولی اکنون دیگر در ماه هم ده فقره از آن ایمیلها  مبادله نمیشود .

    فعلا دور در دست شیطان صفتان و غارتگران ثروت کشورها افتاده است که بی محابا آدم می کشند ، شکنجه می کنند ،ویران می کنند و جنایت بر جنایت می افزایند .انقلابهای به ظاهر موفق هم گویی انقلاب نبوده اند . بلکه با هدایت ارتشها و آنان که در ارتشها مهره چینی می کنند مسیر خود را طی می کنند . آنجا که لازم بدانند قدرت جابجا میشود و هر جا را منافعشان اقتضا کند ویران کنند جنگ راه می اندازند و مردم را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند تا با دست خود به ویرانی کشور خود کمک کنند .

    مردم آنجا که باید در مقابل کج رویها عکس العمل نشان دهند عمل نمی کنند ، چرا که هماهنگ نیستند و کانالهای هماهنگ کننده را بخوبی نمی شناسند . فعلا موفق آنانی هستند که بابرنامه های دقیق توطئه گرانه عمل می کنند و وابسته به گروههای متصل به قدرتهای جبار هستند !

    روشنفکران و سیاسیون مستقل هم از آنجا که هریک بدنبال ایده آلهای خود هستند و توانایی مالی و تکنیکی تاثیر گذاری بر مردم را ندارند و قادر به ایجاد شبکه های هماهنگ کننده مردمی هم نیستند یا از صحنه اصلی بدور می مانند و یا تمایلاتشان مورد سوء استفاده گروههای جبار قرارمی گیرد . در این میان عامه مردم هستند که عذاب ندانم کاریهای خود و نا توانیهای روشنفکران و سیاسیون مستقل را تحمل می کنند .

    آنچه مرا تکانی داد تا دوباره بنویسم مطلبی بود در شماره 324 نشریه سلامت که هفتگی در ایران منتشر می شود با عنوان " گزارشی تکان دهنده از وضعیت دروازه غار تهران " آنچه در لابلای خطوط از سانسور گذشته این مطلب دیده می شود داستان سیل کودکان و مردمان نگون بختی است در سیاه چاله های مرگ و ذلت که امواج آن زندگی همه مردم را تحت تاثیر قرار داده و چه بسا بزودی همه را در خود غرق کند .

    این داستان فقط منحصر به دروازه غار تهران نیست . بیکاری و اعتیاد و محصول آن که دزدی و جنایت می باشد نه تنها شهرها بلکه سالم ترین محیطهای سابق روستایی را هم در بر گرفته است . تنها همین گزارش کافی بود تا اگر وجدان بیداری در میان مسئولین و صاحب نفوذان وجود داشت به خود آیند و چاره ای بیندیشند برای گشایش راهی که سکان مدیریت کشور در دست مدیرانی قرار گیرد که قبل از سقوط در تباهی مردم فرصت پیدا کنند در رفع اینگونه مسائل اجتماعی اقدام کنند .

    البته بیکاری و اعتیاد فقط گوشه ای از سفره زهرآگینی است که در جلو مردم گسترده شده است . در همین شماره از این هفته نامه از نایب رئیس کمیسیون مجلس قلابی نقل شده است که سونامی سرطان در راه است همانطور که قبلا هم وزیر بهداشتشان اعلام کرده بود . وی می گوید " هیچ عزم و اراده جدی از سوی دولتمردان برای کاهش آلودگی هوا صورت نمیگیرد ." به گفته وی سرطان از رتبه سوم کشنده های مردم ایران به دوم ارتقاء پیدا کرده است . یعنی از بیماریهای قلبی که بدلایل مشابه با سرعت روز افزون حتی جوانان زیر سی سال را هم از پای در می آورد جلو زده است . البته می بایست اضافه می کردند که خوراک مردم از نان و برنج و گوشت و میوه و سبزیجات نیز با برنامه ریزیهای همین دولتمردان به انواع سموم و مواد شیمیایی کشنده آغشته هستند که برنامه ریزان برای تبلیغ و پر کردن شکم مردم و خفه کردن صدای آنان ، و تولید کنندگان بخاطر در آمد بیشتر اغلب نا آگاهانه ازاین سموم نباتی و کودهای شیمیایی مضر که در بسیاری از کشورها ممنوع شده است استفاده می کنند . آمارها هم که دروغ می گویند . بیچاره رئیس قبلی بهشت زهرای تهران که سال قبل گفت میانگین سن مرگ و میر تهران در سال ماضی 49 سالگی بوده فورا بر کنار شد .  

    و این است چشم انداز آینده و اکنون ما مردم که خود و زندگی خود و فرزندانمان را به بازی بازیگران زورمدار صحنه سیاست سپرده ایم و خود را بیچاره می پنداریم و بیچاره می کنیم . منهم که در تلاشم این نوشته را هرچه کوتاهتر به پایان برسانم تا بلکه در این عصر انفجار اطلاعات که معدود خواننده ها هم دیگر حوصله خواندن مطالب طولانی را ندارند چند خواننده پیدا کنم با خود می گویم اینهم فقط درد دلی است بر روی یک صفحه اینترنتی که در میان صفحات فراوان شده گم میشود و آنان هم که امکانش را دارند صفحات را برجسته کنند اشتیاقی به برجسته کردن این صفحه نشان نخواهند داد و همینطور ما مردم دست روی دست می گذاریم تا مرگ و بدبختی به زندگیمان خاتمه دهد . دیروز وقتی داشتم به کاسب محل مضرات اینگونه اجناس مضر شده اش را توضیح میدادم در پاسخ گفت بگذار زود بمیریم ، اینکه زندگی نیست ! وقتی گفتمش مرگ زود هنگام من و شما مسائل را برای فرزندان و اطرافیان چند برابر میکند ، ظاهرا اهمیتی در آن نمیدید .

    به امید روزی که هدایت و اداره وسائل ارتباط جمعی و اداره کشورها در دست کسانی قرار گیرد که در فکر حل مشکلات زندگی خود و دیگران هستند و در این کار توانا 

شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰

توبه و کناره گیری بهترین گزینه خامنه ای و احمدی نژاد

همانطور که در مطلب قبل بیان کردم برای آقای خامنه ای توبه بهترین گزینه ایست که میتواند دنیای او را و اگر به آخرتی  هم اعتقاد داشته باشد آخرت او را نجات دهد . برای آقای احمدی نژاد هم گزینه ای بهتر از این وجود ندارد . او که با تسلیم شدن در برابر خامنه ای در مورد تنها اختیاری که برای خود قائل بود و پس از آن همه زخم زبان از طرف همانهایی که او را به این روز و حال انداختند، باید از بی ارزشی و آلت دست بودن خودش آگاه شده باشد و متوجه شده باشد که دیگر مقام تشریفاتی ریاست جمهوری هیچ ارزشی جز پذیرش خواری و ذلت برایش ندارد .

    امروز اطلاعیه ای از دفتر ریاست جمهوری صادر شده مبنی بر اینکه او میخواهد یکشنبه شب از طریق تلویزیون با مردم صحبت کند . البته خود او هم میداند که مقامات بالاتر از او تا از محتوای صحبتهایش اطمینان حاصل نکنند به او چنین اجازه ای را نخواهند داد . و اگر هم بدانند میخواهد حرفهایی بزند که دلخواه آنان نباشد فقط ممکن است بخواهند بعنوان سوژه ای برای کله پا کردنش از آن استفاده کنند .

    بعنوان فردی که جز مشاهده اصلاح امور ایران و جهان دغدغه ای دیگر ندارم مایلم یک نصیحت خیرخواهانه برای ایشان و اطرافیانش ارائه دهم و آن اینکه تصمیم بگیرد در همین برنامه تلویزیونی از ملت ایران عذرخواهی کند و پس از اذعان به تخلفات و تقلباتی که آنها هم با توصیه و صلاحدید همین رهبر نا اهل انجام گرفته ، توبه خود را تسلیم ملت و خدای ملت نماید و خود و ملت را از شر شیاطینی که او را گمراه کرده اند خلاصی دهد . اطمینان دارم که اگر فقط بارقه ای از اخلاق انسانی در وجود او باشد ، پس از این عمل احساس فراغت و آسودگی به او دست خواهد داد که تا بحال در عمرش تجربه نکرده است .

    با بیان اینکه در تمام این مراحل مطابق اوامر آقای خامنه ای عمل کرده است ، برای وی هم جز کناره گیری و سپردن امور به دست ملت راهی باقی نخواهد ماند . و این بهترین روش گذر از این اوضاع بحرانی برای کشور و ملت است . به شرطی که دیگر همراهان جریانهای حاکمیت هم هوای ماندن در قدرت بی حساب را از سر بیرون کنند و فقط در این فکر باشند که بگونه ای مسالمت آمیز اداره امور کشور را به دست مردم و انتخاب آزاد آنان بسپارند .

    اکنون باید برای همه روشن شده باشد که با اتخاذ روش حذف همدیگر که درست از روزهای اول پس از انقلاب شروع شد ، انقلاب از مسیرش منحرف شد . و در آنچه اتفاق افتاد ، گذشته از وسوسه های شیاطین خارجی ، تقریبا همه ایرانیان از خمینی تا  افراد معمولی مقصر بوده اند و حال مهمتر از اینکه مشخص کنیم چه کسی تقصیرش بیشتر بوده است ، درس گرفتن از این تجربه های تلخ پیش و پس از انقلاب است که اگر زمینه تشریح حقایق برای نسل امروزی فراهم شود و مردم این فرصت را پیدا کنند که با دقت به حرفهای همدیگر و صاحبنظران مختلف توجه کنند خواهند آموخت که راهی  بهتر نخواهند داشت جز گوش کردن به سخنان و انتخاب آنچه خود صحیح می یابند در فضایی عاری از هر گونه خشونت. کافیست به آنچه در حال حاضر در کشورهایی چون لیبی و یمن و بحرین و سوریه و مصر و تونس و افغانستان و پاکستان میگذرد توجه کنیم و بدانیم که شیاطین در پی این هستند که ما هم با ادامه همین مسیر فعلی چنین وضعیتهایی را پیدا کنیم تا منافع آنان بهتر تامین شود .

            چنانچه آقایان بپذیرند که چنین کنند ، راههای گذر از این مرحله را در نوشته های قبلی در سالهای گذشته پیشنهاد کرده ام که البته با تغییراتی که در اوضاع داخلی و بین المللی بوجود آمده احتیاج به تنظیماتی دارد که اگر چه بدلایلی مایل به ورود در صحنه عملی سیاست نیستم لیکن برای کمک به نجات کشور و ملت آماده همکاری هستم . البته فعلا وسیله ارتباطی من فقط همین وبلاگ است و آدرس الکترونیکی زیر:

roozyaznov@yahoo.com   

جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰

خامنه ای و تنها چاره باقیمانده

 

   بدون شک اکنون دیگر آقای خامنه ای متوجه اشتباهات بزرگ خود در دوران زمامداریش شده است وعلی القاعده باید به دنبال راه حلی برای برون رفت از این  بحرانی باشد که خود ایجاد کرده است . تنها کاری که از دست او بر می آید و می تواند به شکلی تقریبا آبرومندانه خود را رها کند یک کلمه است و آن توبه می باشد . اگر به خدایی که از او صحبت می کند اعتقاد دارد باید به درگاه او و در مقابل مردم ایران توبه کند و به خاطر  اشتباهاتش عذرخواهی کند . اگر توبه واقعی کند خدا از گناهانش می گذرد و مردم ایران هم اگر ببینند صادقانه رفتار می کند و با سپردن اداره کشور به گروهی معتمد ملت، راه بر سر کار آمدن یک دولت مردمی متکی به آرای ملت را هموار می کند و تمام موانع بر سر آزادی و حقوق ملت را از سر راه بر می دارد او را خواهند بخشید .

    آنچه مسلم است وضعیت موجود کشور دوام چندانی نخواهد یافت و مشکلات ناشی از سوء مدیریت ها و ظلم هایی که به مردم شده گریبانگیر همه ی مسئولین خواهد شد و زندگی مردم و کشور هم در مخاطره قرار خواهد گرفت. جهانخواران بین المللی هم که تاکنون نظام را فریب داده و مورد سوء استفاده های فراوان قرار داده اند به کار خود ادامه می دهند تا اوضاع کشور به جایی برسد که زمینه ی دخالت مستقیم آنان فراهم شود و همان طور که برنامه دارند پدیده ای به نام انقلاب اسلامی را به لجن بکشند . این آقایان نادانی که اطراف خامنه ای را گرفته اند او را جز به جهنم جایی نمی برند . نمونه اش همین آقای خاتمی امام جمعه این هفته تهران است که هنوز هم چسبیده به این حربه ی کهنه و احمقانه و برای توجیه جنگ قدرتی که بین خودشان و دولت تقلبی شان ایجاد شده و مغلوب کردن طرف می گوید:  " ما یک معیار را از امام راحل گرفته ایم و آن این است که دوست و دشمن را با رفتار دشمن می شناسیم . اگر دشمن از شخصی و یا جریانی حمایت کرد ما می فهمیم عیبی در این جریان پیدا شده است ." ظاهرا در این دستگاه کسی هم عاقل تر از این آقا پیدا نمی شود که بگوید اینگونه استدلال شما کار را برای دشمن خیلی آسان می کند . و اصلا با همین روش از اول انقلاب با دشمن همکاری کردید تا نخبگان و دلسوزان و باسوادان صحنه سیاسی ایران را حذف کردید . حالا همه چیز در اختیار شما و احمدی نژاد نادان تر از شما قرار گرفته و دارید راه تسلیم همه به دشمن را طی می کنید .

    تنها راهی که می تواند امید اجنبیان به مداخله و راه های سوء استفاده ی آنان را قطع کند برقراری حکومتی واقعا مردمی و آزاد است تا دست غارتگران و سوء استفاده گران داخلی هم در سایه ی برقراری نظم و قانون قطع و با مدیریت هوشمندانه راه تعالی ملت و کشور هموار گردد .
 آیا خامنه ای حاضر میشود توبه کند و یا خودش و اطرافیانش راهی جهنم میشوند ؟ ملت ایران هم باید بداند که اگر خود را از دست این گروه نادان رها نکند گرفتار همان جهنم خواهند شد .  

سه‌شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۰

بنی صدریسم یا اسلام واقعی ؟

    تمام ادیانی که معروف به ادیان الهی شده اند بعد از درگذشت مؤسسین آنها دچار انشعاب شده اند و هر یک از شعبات دینها مدعی واقعی بودن آن میباشند . در اسلام نیز گذشته از شعبات چندگانه  شیعه و سنی هریک از این شعبات نیز به مرور زمان مفسرین مختلف با تفسیرهای گوناگون پیدا شده اند و گاهی تفاسیر آنان کمترین شباهتی با هم ندارند .

    اینکه کدام یک از این برداشتها دارای طرفداران بیشتر هستند بستگی به عوامل مختلف از جمله دسترسی مردم به آن مفسر خاص و امکانات مفسر در گسترش طرز تفکر خود نسبت به دین داشته است . در دنیای قدیم و در میان عوام ، مبلغین هریک از این گرایشات ، برای جذب مردم به خود با مشکلات زیادی روبرو نبوده و نیستند . ولی در دنیای مدرن و در میان تحصیل کرده ها و روشنفکران و مخصوصا کسانی که مایل اند با تحقیق دینی را بعنوان راهنمای زندگی برگزینند ، گرایش به این ادیان به سادگی صورت نمیگیرد .

   برای انسان امروزی معیارهایی مطرح است که تعاریف متداول از ادیان و مکاتب موجود آنانرا قانع نمی کنند . مخصوصا پس از اینکه اسلامی که در انقلاب ایران با تعاریف ارائه شده توسط رهبران انقلاب مدعی توانایی حل مشکلات ناشی از حکومت بی دینان بود به نا امیدی مردم انجامید و عملکرد حکومت دینی منجر به انزجار مردم از آنان شده است .      در این میان محققین و متدینینی مانند آقای ابوالحسن بنی صدر که مدعی هستند با اجرای برنامه ای که ایشان با برداشتهای خود از اسلام ارائه میدهند پاسخ بسیاری از مسائل امروزی داده میشود ، اسلام و قرآن را بگونه ای تفسیر می کنند که با معیارهای امروزی مردم هم میتواند مطابقت داشته باشد . با این وجود با توجه به اینکه امروزیها ایمان خود نسبت به ادیان را از دست داده اند ، ادعای امثال آقای بنی صدر را هم بعنوان اصل دین اسلام به راحتی باور نمی کنند .

   این موضوع را میتوان به روشنی در مقاله ای که با عنوان " بحث آزاد در باره آیه 34 سوره نساء " در بعضی جراید اینترنتی منتشر شد مشاهده کرد . موضوع  نگاه ادیان به زن و مرد یکی از مهمترین مسائل مطرح در بین مردم در رابطه با ادیان است . دراین مباحثه بانوی دانشگاهی سوئدی بعنوان فردی که میخواهد نگاه اسلام به زن را بداند ظاهرا مشکلی با تفسیر آقای بنی صدر ندارد ولی هنوز مطمئن نیست که آیا تعریف آقای بنی صدر اسلام واقعی است یا اینکه او دارد سعی میکند با انعکاس نظر خودش در قالب برداشتش از قرآن ، دامن اسلام را از بدیها پاک کند .

    کمی توجه به همین مباحثه ما را متوجه خواهد کرد که در حال حاضر درک اینکه کدامیک از تفاسیر اغلب متضاد از دین به واقعیت نزدیک است مشکل و چقدر برای جستجو گران سخت است تا نسبت به حقانیت یک دین ایمان پیدا کنند . در اینجا معانی مختلفی از همان آیه مورد بحث را که در آن مقاله بیان شده می آورم تا مورد قضاوت قرار گیرد :

    1-  مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آن که مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند پس زنان شايسته و مطيع آنهايند که در غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا بحفظ آن امر فرموده نگهدارند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزينيد. ديگربارچنانچه مطيع نشدند آنها را بزدن تنبيه کنيد. چنانچه اطاعت کردند حق هيچگونه ستم نداريد که همانا خدا بزرگوار و عظيم الشان است .

    2-  فولادوند: مردان سرپرست زنانند به دليل آنکه خدا برخی از ايشان را بر برخی برتری داده و [نيز] به دليل آنکه از اموالشان خرج می‏کنند. پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ می‏کنند و زنانی را که از نافرمانی آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دوری کنيد و [اگر تاثير نکرد] آنان را ترک کنيد پس اگر شما را اطاعت کردند [ديگر] بر آنها هيچ راهی [برای سرزنش] مجوييد که خدا والای بزرگ است.

    3-   مکارم شيرازی در تفسير نمونه، جلد سوم، صفحه ۳۶۹: مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتريهايی که (از نظر نظام اجتماع) خداوند برای بعضی نسبت به بعضی ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند، و زنان صالح، آنها هستند که متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می‏کنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! و (اگر مؤ ثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نماييد! و (اگر آنهم مؤ ثر نشد و هيچ راهی برای وادارکردن آنها به انجام وظايفشان جز شدت عمل، برای وادارکردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را ترک کنيد! و اگر از شما پيروی کردند به آنها تعدی نکنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست.).

    4-  تصحيح ترجمه: مردان بانی ثبات زندگی زنانند (قوام بنا بر معنی که مفردات الفاظ قرآن بدست می دهد)، بخاطر فضل ( بيشی) که خداوند به بعضی نسبت بعضی (مردان را نسبت به زنان و زنان را نسبت به مردان فضلها (بيشی ها) است) (۱) داده است. و به آنچه از اموال خود انفاق (وجوب نفقه بر مرد) می کنند. و زنان صالح آنانند که فروتنند و حافظ غيبی هستند که خداوند حفظش را مقرر فرموده است (در غياب شوهر، حافظ حقوق خانواده اند) و هرگاه از نشوز (عدم تمکين جنسی) آنان ترسيديد، پندشان دهيد، از همبستری اجتناب کنيد و آنها « را » به تحرک آوريد (چنانکه ميل مرده زنده شود، معنای يازدهم ضرب در قرآن) و هرگاه رغبت کردند، (بنا بر مفردات، فعل طوع به فتح ط خودانگيخته به کاری رغبت کردن معنی می دهد)زياده روی (در برانگيختن) نکنيد. همانا خداوند علی و بزرگ است

    همانطور که ملاحظه میشود تفاوت در ترجمه ها فراوانند . از آنجا که کلمه ضرب در آیه مورد ایراد قرار گرفته در ترجمه (2) به معنای ترک کردن آمده و در ترجمه (3) هم ترک کردن پس از اینکه شدت عمل کارایی نداشت . بدون اینکه مفهوم شدت عمل مشخص شود . در ترجمه آقای بنی صدر (4) کلمه " ضرب " معنی زدن ندارد و به قول خودش از بین چهارده معنی که برای این کلمه در قرآن دیده " بر انگیختن " را مناسب یافته و با تفسیر خودش ایرادهایی را که بر این آیه وارد میکنند  رفع کرده اند .  با این وجود من خواننده هم هنوز در ترجمه  آقای بنی صدر تناقض می بینم چرا که چنانچه مشکل نشوزی باشد که احتیاج به برانگیختن داشته باشد و هدف هم درمان این مشکل باشد اجتناب از همبستری چگونه میتواند مشکل را حل کند ؟ و یا اینکه در امر برانگیختن زیاده روی چه معنایی دارد و آیا در آن موقعیت مرد فرصت زیاده روی دارد ؟

    آ قای بنی صدر با اتکا به این نظر که در قرآن تناقض وجود ندارد آیه هایی از قرآن را که به نظر امروزیها نا پسند جلوه گر شده طوری معنا و تفسیر کرده اند که مورد پسند قرار گیرند و شائبه خشونت و یا بی عدالتی در دین اسلام رفع شود .

   مقاومتهایی که از طرف مخالفین در برابر این روش ایشان میشود شاید بی دلیل نباشد . چرا که در طول تاریخ کسی را نمیشناسند که مانند ایشان با اینگونه موضوعها برخورد کرده باشد و حتی اگر هم مدعی باشند که انحرافات در اسلام از همان اوائل زمان پس از محمد شروع شد باز هم مردم حق دارند که در حقانیت این دین و الهی بودنش شک کنند .مخصوصا که در همین قرآن اشاره شده که خدا خودش دینش را حفظ می کند . مردم میتوانند بپرسند که آخر این چه حفظ کردنی هست که بعد از محمد مسیرش کاملا عوض شد و حالا کار بجایی رسیده که مدعیان اسلامهای رایج بعنوان منحرفین شناخته میشوند و بعضا مورد تنفر بسیاری از مردم دنیا از جمله خود مسلمانانند ! مردم حق دارند بپرسند که اگر این دین خدایی هست چرا خدا اجازه سوء استفاده از آنرا می دهد و بالاخره کی این دین میخواهد بکار مردم بیاید و چرا اگر به زبان روشن بیان شده اینقدر تفاوت در برداشتها وجود دارد ؟!  

    شاید باید این نظر بعضیها را پذیرفت که قرآن حاصل درک محمد از دنیای آنروز و راهی برای برون رفت و اصلاح زندگی نابسامان مردم آن زمان بوده که البته بسیاری از اصول اخلاقی ارائه شده در آن با سرشت انسان هماهنگی دارد و میتوانند همیشه کاربرد داشته باشند . ولی این دلیل نمیشود که هر چه گفته شده ( که البته بعدها به رشته تحریر در آمده ) عینا همین حالا هم کاربرد داشته باشد . این وظیفه مصلحین و مردم هر زمان است که اصلاحات لازم بر پندارهای گذشتگان وارد کنند و تئوریهای نا صحیح را تصحیح نمایند . و شاید این همانکاریست که افرادی مانند آقای بنی صدر انجام میدهند . و همانطور که در نوشته ای دیگر هم اشاره کرده بودم اسلامی که ایشان تعریف می کنند اسلام ایشان است و حاصل زحمات فکری ایشان و شاید حالتی مانند شکسته نفسی باشد که این را بیان نمیکنند و یا بخاطر استمرار حالت تقدس دین که پذیرش آنرا در بین عوام تسهیل میکند . ولی مشکل اینست که امروزه مردم با سواد به تقدس چیزی اعتقاد ندارند و میخواهند به حقیقت پی ببرند . و کم سوادان و بی سوادان هم که امکان شنیدن و درک حرفهای ایشان را ندارند . اگر ایشان بتوانند نظر باسوادان را جلب کنند راه انتقال حاصل زحماتشان به سایر مردم هم آسانتر خواهد شد . البته در مورد کلمه با سواد نباید سختگیری کرد و الا میشود گفت هنوز همه بیسوادیم . در این رابطه همکاری و همفکری بین افراد همطراز و شناخته شده بسیار لازم است و از آنجا که در دنیای امروزی که اعتماد مردم نسبت به همه مدعیان راه راست ، چه دینی و چه غیر دینی  ، با مکاتب و ایسم های مختلف ، سلب شده است اینگونه همکاریها بین روشنفکرهایی که توانسته اند خود را از قدرت مخرب پاک نگهدارند ضروریست تا بلکه راهی برای نجات اخلاقی مردم زمین پیدا شود و مردم خود را از دست دروغگویان و حیله گران نجات دهند .