پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

فتوائی بر فتاوی آ...مکارم شیرازی

اخیرا آ... مکارم شیرازی فرمایشاتی فرموده اند در خصوص مقایسه ی خدا و انسان در امر خلقت ، تلفن همراه ، و کسانیکه به دنبال خانه نشین کردن مراجع اند . از آنجا که اینجانب از بیش از چهل سال قبل به نوشته ها و نظرات ایشان توجه داشته ام و نوشته های ایشان بر ساختار فکری من بسیار تاثیرگذار بوده است لازم دانستم در رابطه با فرمایشات اخیر ایشان مطالبی عرض کنم تا شاید گوشه ای از بازخورد نظرات و تعلیماتشان در سالیان دراز را دریافته و آثار فتاوی جدیدشان را بر بعضی مردم متوجه شوند. اولین بار که با نام ایشان آشنا شدم سالهای اول دبیرستان بودم.زمانیکه مجلات مکتب اسلام و نسل جوان به من معرفی شد و با خواندن آنها مشتری پروپاقرص همیشگی آنها شدم . تا آنجا که به خاطر دارم سرمقالات مجله ی مکتب اسلام از ایشان بود و به محض انتشار هر شماره با علاقه ی خاصی به دقت می خواندم . نمی دانم زمینه ی مخالفت با وضعیت موجود آن زمان چگونه در من به وجود آمد ولی می توانم بگویم که این دو مجله تاثیر زیادی در روحیات و نوع نگاه من به دنیای اطراف گذاشتند و زمینه ی تفکر و تعمق درباره ی مسائل را در من ایجاد کردند . البته انتشار این مجلات در پایان سالهای دبیرستان دیگر منظم نبود و گاهی ظاهرا بر اثر فشار حکومت شاه توقیف می شدند. مطالعات و تفکرات من درمورد مکاتب مختلف بعد از دبیرستان ، در دانشگاه و خارج از کشور حتی المقدور ادامه یافت و هنوز هم عقیده دارم که مکتب توحید در صورتیکه کاملا موحدانه تبیین شود می تواند بهترین راهنما در زندگی بشر باشد . اینها را گفتم که ایشان فکر نکنند از روی خصومت سخن می نگارم . این را هم عرض کنم که سخنان اخیر ایشان را هم از طریق جراید شنیدم که شامل همه ی گفته هایشان نبوده بلکه اصل مطلبشان را تیتر کرده بودند که چون تکذیب هم نشده،فرض بر صحت آنها است. لذا منهم مجبورم از طریق تنها جریده ی در اختیارم یعنی همین وبلاگ فیلتر شده اظهار نظر کنم .امیدوارم ایشان نیز فرصت کنند و با همان دقتی که من مقالات ایشان را میخواندم این مطلب را مطالعه فرمایند . مطلبی که بیشتر نظرم را جلب کرد این بود که فرموده اند:"اگر تمام مخترعان عالم و محافل علمی جمع شوند حتی نمی توانند یک مگس خلق کنند." این نکته که همیشه مورد تاکید آقایان دیگر هم می باشد چه منظوری را میرساند ؟ و چرا آقایانی که خود را خداپرست می دانند همیشه تاکید بر بسیار ضعیف بودن انسانها در برابر خدای انسانها دارند ؟ به نظر من علت این امر این است که هنوز ما نه خدا را شناخته ایم و نه انسانها را و نه هیچ یک از مخلوقات عالم را و اصولا راهی را که انتخاب کرده ایم و طرز نگاهمان به عالم به گونه ای است که به نظر می رسد به دنبال شناخت نباشیم . همینکه ما مگس را یک موجود ناچیز پیش پا افتاده بدانیم یعنی اینکه از خلقت چیزی نمی دانیم . اولا اساس و فرمول خلقت که ما هنوز با شناخت آن فاصله ی بسیار داریم ، به نظرنمیرسد که رابطه ای با بزرگ و کوچک بودن جثه داشته باشد . چه بسا جاندارانی هستند که آنقدر کوچکند که هنوز با استفاده از نانومیکروسکوپهای امروزی هم نتوان دیدشان ، ولی در هر یک از آنها عظمتی نهفته باشد . از آن گذشته در همین مگس هم که ما روزانه جندتاشان را با انواع وسائل قدیمی و مدرن می کشیم دنیایی از علم نهفته است که اگر کمی در مورد آن فکر می کردیم و مثلا تصمیم می گرفتیم بفهمیم بال این مگس چگونه کار می کند آنوقت به این نتیجه می رسیدیم که نباید خودمان را عالم بشماریم و اجازه هم ندهیم کسی کلمه ی عالم را به ما نسبت دهد. مخلوقات خدا همه بزرگ و با عظمتند ولی نه به بزرگی خود خدا. حالا ما که عقیده داریم انسان اشرف مخلوقات است . چرا باید انسان را کوچک بشماریم؟ هر چه ما انسان را کوچکتر فرض کنیم، خدای انسان را هم بهمان نسبت کوچک کرده ایم. اگر عقیده داریم که انسان خلیفه ی خدا بر روی زمین است ، چرا باید او را دست کم بگیریم . مگر معنی خلیفه جانشین نیست؟ جانشین خدا در چه امری؟ اینجاست که درک ما از خدا در طرز نگاه ما به انسان بسیار موثر است؟ اگر خدا را وجودی بپنداریم که صاحب قدرت است و هر کاری بخواهد از دستش بر می آید و هر بازی بخواهد بر سرمخلوقاتش در می آورد و همه باید از ترس او گریه کنیم که مبادا به عذابش گرفتار شویم ، آنوقت انسان را هم موجودی می پنداریم که باید شب و روز استغفار بطلبد و مواظب باشد که کاری نکند که خدا از او برنجد و چنین انسانی البته باید سعی کند که موجب رنجش رسول خدا و جانشینان او و آیات و نشانه های او هم نشود. و چنین انسانی همانست که خسرالدنیا و الاخره می شود. ولی اگر خدا را وجودی خالق بدون عیب و نقص و رحمن و رحیم بدانیم ، جانشین او هم باید سعی کند همینطور باشد. پس خلقت هم می تواند یکی از وظایف خلیفه الله باشد . و فکر نمی کنم انسانرا از خلقت منع کرده باشند. و همین انسان است که زمانی در صدد بر آمد همین بال مگس و امثال آنرا مورد مطالعه قرار دهد و در نتیجه فن پرواز را متوجه شد و در این زمینه به آنجا رسیده که حالا به کرات مختلف هم سر میزند تا بیشتر به اسرار هستی پی ببرد. بدیهی است که هر کسی مخلوق را بیشتر بشناسد ، شناخت بهتری هم نسبت به خالق پیدا می کند. و فقط در سایه ی شناخت کامل است که ایمان کامل هم حاصل می شود. در اینجا اجازه دهید از قرآن استفاده کنم و نظر شما را به سوره ی والعصر جلب کنم." والعصر، ان الانسان لفی خسر. الاالذین آمنو و عملوالصالحات و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر. اگر عصر را زمان ترجمه کنیم که مستقیم ترین مفهوم است و بگوئیم که خدا به زمان قسم یاد کرده ، متوجه میشویم که خدا می خواهد به امر بسیار مهمی اشاره کند ، چرا که زمان چیزیست که همه چیز در آن تعریف می شود و بدون زمان یعنی هیچ . و آن اینکه انسان در زیانکاریست و این، بقول امروزیها ، یعنی آب پاکی را روی دست انسان ریختن . یعنی اینکه زندگی انسان بی فایده است مگر در حالت استثنا که آنهم مابقی سوره است. یعنی ایمان آوردن و عمل خوب و توصیه به درستی و شکیبایی. حال باید بپرسیم این ایمان آوردن چیست که ضرر را به سود تبدیل می کند؟ آیا همینکه شهاده بر زبان جاری کنیم و یا چون پدران ما مثلا مومن بود ه اند و دینشان را ما به ارث برده ایم کافیست که ایمان آورنده محسوب شویم؟ بنظر من این ایمان مورد نظر قرآن همان شناخت علمی خداست و هر چه معلومات ما نسبت به مخلوقات خدا بیشتر شود ایمان ما هم قویتر می شود و خوب و بد را هم بهتر می شناسیم لذا عمل صالح را هم از ناصالح بهتر تشخیص می دهیم و بر همین اساس هم می توانیم توصیه های بهتری به دیگران بکنیم . البته شناخت کامل خدا امر یست که احتیاج به روش توحیدی دارد یعنی اینکه انسانها دست از پندارهای غیر منطقی مانند بت پرستی و انواع آن بکشند و با کمک همدیگر بدنبال شناخت خدا باشند که چون به خود خدا دسترسی ندارند باید از راه شناخت مخلوقات خدا به شناخت او نزدیک شوند . و شعار الله اکبر هم می گوید که خدا همیشه بزرگتر از آنست که تصور کنیم . و این بدان معناست که پروسه ی شناخت هم محدودیت ندارد و هر چه ما از اسرار عالم بیاموزیم باز هم باید ادامه دهیم و زمانی برسد که انسانها خوب و بد را از هم تشخیص می دهند و همه عملا در رفتارشان به وحدت می رسند و می توانند در بهشتی که با علم خداشناسی خود ایجاد می کنند جاودانه زندگی خالی از خسران داشته باشند . و اگر چنین نکنند باید در جهنمی که خود مسبب آنند بسوزند. البته جهنم هم درجاتی دارد که یکی از درجاتش همین است که ما الان در آن هستیم. تا زمانیکه زندگی را در ترس ازخدا و جانشینان و آیات او بسر ببریم و وحدت را اطاعت از قدرت حاکم برخود بدانیم و راههای توصیه به دیگران را هم با انواع سانسورها و شکستن قلمها و مجازاتها مسدود کنیم چگونه ممکن است مردم نسبت به خدای خالق شناخت پیدا کنند؟ حال اگر مانند آنانی که به امر پرواز مگس پی بردند ، دیگرانی هم بدنبال کشف راز کار دست و پا و سرو شکم و سایر اعضا او بروند، چرا نتوانند چیزی مانند مگس ایجاد کنند؟ بنظر شما مگس مهمتر است و یا مثلا هواپیما و فضاپیما؟ پس بهتر نیست ما دامنه ی دید خود از خدا را کمی گسترش دهیم و بخدا تبریک بگوئیم خلق انسانی را که بسیار قادر است و می تواند خدا گونه با یاد گرفتن از خود خدا و استفاده از مخلوقات خدا زندگی برای خود بسازد که بهشتش نامند و نه جهنم ؟ و اینقدر خلق خدا را بخاطر خلق فکر جدید و ابزار جدید در محبس و منگنه قرار ندهیم ؟ و حلال را حرام نپنداریم تا موجبات رشد بشر و رسیدن به ایمان را فراهم کنیم ؟ فرموده اید که " تلفن همراه هم اکنون از مواد مخدر بدتر و مخرب تر شده و وسیله ای برای اشاعه ی فساد تبدیل شده است ." متاسفانه کل سخنان شما را نشنیدم که ببینم شما به کدام جنبه ی فساد آور تلفن همراه اشاره کرده اید. فعلا این نوع دستگاه وسیله ای شده برای ارسال انواع پیامها، تصاویر و قول و قرارها. شاید اینها جنبه های فسادآلود مورد نظر شما باشد. حتما می دانید که اختراع تلفن بوسیله ی انسان و با مطالعه بر روی مخلوقات خدا و کشف اسرار آنچه خدا در وجود اجسام و فضا قرارد داده است عملی شده است و از جمله اختراعاتی است که باید از آن استفاده شود برای تبدیل زندگی جهنمی به زندگی بهشتی. اگر از آن استفاده بد می شود مشابه همانست که مثلا انسان گاهی از دست و پا و مغز و اندام خودش هم استفاده ی بد می کند. پس این تقصیر تلفن نیست، گناه از عدم تشخیص خوب و بد است. اغلب استفاده کنندگان مخصوصا آنهائیکه ممکن است بقول شما استفاده های فساد انگیزی بکنند افراد زیر 30 سال این کشورند یعنی همانهاییکه از روز اول تولد زیر بمباران تبلیغات تحت کنترل روحانیون بوده اند. چرا از این دید به موضوع نگاه نمی کنید؟ باید از خود بپرسید که مرجع این جوانان چه کسانی بوده اند که بجای بهشت بطرف جهنم رهنمود شده اند؟ حال می رسیم به آن مطلب دیگر در مورد کسانیکه دنبال خانه نشین کردن مراجع اند. البته فکر می کنم کسان مورد نظر شما در داخل حاکمیت بوده باشند . ولی فکر نمی کنید اگر کسانی در این آروز بوده اند سالهاست که به آن رسیده اند و نه خانه نشین بلکه کاخ نشین کرده اند که نه لشکرها بلکه سپاه ها در حفاظت از آنها گمارده اند !؟ می خواهم اشاره ای هم به فتوایی دیگر از آیت الهی دیگر بنمایم چرا که مایل نیستم صفحه ای دیگر در این ارتباط بگشایم. چند روز پیش در اخبار آمده بود که آ... سبحانی فرمود ه اند" تبلیغات در مورد کنترل خانواده و محدودیت زادو ولد را برچینند چرا که خدایی که انسانی را می آفریند روزیش را هم می دهد." واقعا ببینید چگونه تنگ نظرانه به موضوع نگاه می کنند ! اولا روزی را فقط در خورد و خوراک خلاصه کردن نتیجه اش همان می شود که گفته می شود جوانان با استفاده از تلفن همراه در حال فسادند. ثانیا اگر خدا روزی را که خورد و خوراک است می دهد چرا خودش جوانها را از فساد باز نمیدارد ؟ مگر غذای فکری کمتر از غذای جسمی ارزش دارد؟ از آنگذشته اگر خدا روزی می دهد مگر خدا خدای اینهمه گرسنه بر روی زمین نیست؟ مگر نمیدانید که روزانه چند هزار کودگ بر اثر گرسنگی از بین میروند؟! اگر خدا روزی بچه را می دهد پس مسئولیت پدرو مادر چیست. مگر مشکل بچه ها فقط سیر کردن شکمشان است ؟ همانطور که قبلا عرض کردم این نظرات بدان جهت ارائه می شود که ما خدا و مخلوقات او را اشتباهی می بینیم . خدای خالق آن خدایی نیست که ما از او صحبت می کنیم. خدای خالق جهان را آفریده است و هر ذره از این جهان را تابع قوانین حاکم بر آنها نموده است . هر عملی در این دنیا عکس العملی را ایجاد می کند که از همان قانون کلی سرچشمه می گیرد. شناخت خدا یعنی در درجه ی اول شناخت این قوانین. اگر عمل ما بر اساس شناخت ما ازعمل و عکس العمل آن قرار داشته باشد، نتیجه ی آنرا می توانیم پیش بینی کنیم . اگر ندانیم داریم چه می کنیم ، نتیجه اش نامشخص است و حتما دچار خسران می شویم. تا پدر و مادر اطمینان حاصل نکنند که فرزندی را که بدنیا می آورند امکان پرورش و تربیتش را دارند ، نباید فرزند بیاورند . وگرنه فرقشان با حیوان در اینمورد چیست ؟ بر همگان است که از خانه نشینی و کاخ نشینی بدرآیند ،دیوارها و حصارهای روحی و فیزیکی را ویران کنند. به الله اکبر توجه داشته باشند. جویندگان حقیقت را با نمرود مقایسه نکنند. و خود نیز در مقام نمرود ننشینند . کمتر از جهنم صحبت کنند و به بنای بهشت بپردازند. بهشت هم جای کسانیست که به قانون خلقت پی ببرند و خوب را از بد تشخیص دهند تا دچار اشتباه نشوند . چرا که بهشت جای اشتباه کردن نیست . وما را که اینهمه در تشخیص دچار اشتباه میشویم کی در بهشت جای میدهند ؟! در پایان مایلم مطلبی دیگر در ارتباط با تلفن همراه عرض کنم تا نگاهی دیگر به آینده را مطرح کنم : بعید نیست یکی از تکنولوژیهای بکار رفته در همین تلفن همراه ، در آینده موجبات حاکمیت توحید را فراهم کند . چطور ؟ : 1 – یکی از تکنولوژیهایی که در گوشیها مورد استفاده است چیزیست بنام بلوتوس که با استفاده از آن اطلاعات ذخیره شده در یک گوشی را میتوان به گوشی دیگر منتقل کرد . 2 –اخیرا توانسته اند بین مغز انسان و کامپیوتر ارتباط بر قرار کنند بطوریکه آنچه مورد نظر فرد است از طریق کامپیوتر تبدیل به عمل مورد نظر آن فرد شود . فرض کنید این تکنولوژی بگونه ای پیشرفت کند که همانطور که دستگاه فکر انسان را میخواند و بر اساس آن عمل میکند ، هر گونه اطلاعات ذخیره شده در کامپیوتر هم بتواند به مغز راه پیدا کند . 3 – ثابت شده است که مغز انسانها در طول زمان رشد پیدا کرده و ظرفیتش بالا رفته و میرود . اخیرا نتیجه پژوهشی را دیدم که بر روی میمونها انجام شده و متوجه شده اند که هر چه اجتماع میمونها بزرگتر شده مغز آنها هم بزرگتر شده . 4 – در صورت تکمیل ارتباط بین مغز و کامپیوتر امکان چندین برابر کردن ظرفیت مغز هم ایجاد میشود . 5 – اگر ارتباط بین مغز و کامپیوتر تکمیل شود ، با استفاده از همین تکنولوژی بلوتوس ،ارتباط بین مغز انسانها هم فراهم میشود 6 –با انتقال علم انسانها به مغز یکدیگر ، معلومات همه بطور شگفت انگیزی بالا میرود . 7 – همه متوجه میشوند که همفکری وانتقال علم از انسانی به انسانی دیگر چقدر به پیشرفتشان کمک میکند لذا رابطه اخوت و برادری در بین انسانها برقرار و تقویت میشود . 8 – حقیقت کشف شده توسط هر فرد به افراد دیگر منتقل میشود ومعلومات همه همیشه به روز است و همه خوب و بد را تشخیص میدهند . 9 - امکان پاک کردن آثار بدیهای قبلی از روی مغز افراد فراهم میشود . 10 – سالهاست که دستگاهی بنام دروغ سنج درست کرده اند و شنیده ام که میشود این دستگاه را در سیستمهای ارتباطی همانند تلفن نصب کرد بطوریکه اگر گوینده دروغ بگوید دستگاه نشان میدهد . اگر شیاطین و دروغ پردازان اجازه دهند این سیستم تکمیل شود و بکار گرفته شود باید منتظر روزی باشیم که دیگر کسی نتواند دروغ بگوید . و خود میدانید نتیجه آن چه میشود . 11 – آنگاه که همه مردم باهم در ارتباط لحظه به لحظه باشند و بهمدیگر هم دروغ نگویند میدانید چه تحولی ایجاد میشود ؟ 12 – چنین پیشرفتهاییست که به انسان امکان میدهد با شناخت بیشتر خدا و مخلوقات او زندگی بهشتی داشته باشد . بدیهی است آنان که در صدد شناخت واقعی خدا نباشند و نسبت به جویندگان حق عناد بورزند ، در جهل خواهند ماند و ماواهم جهنم و فیها خالدون. این داستان 12 ماده ای شاید بسیاری را بیاد فیلمهای علمی تخیلی می اندازد همانطور که آن اظهارات در مورد تلفن همراه مرا به یاد کشفیات گالیله و تکفیر او توسط مقامات مذهبی آن روزگار انداخت . شاید اگر در مورد مضرات تشعشعات حاصل از تلفن همراه صحبت میشد ، موضوع کاملا متفاوت مینمود . به امید روزی که انسانها قدر همدیگر را بدانند و همه خود و دیگران را مخلوق خدا و در نتیجه برادر و خواهر خود بدانند و بجای ظلم کردن به یکدیگر در ارتباط برادرانه با همدیگر باشند ، دیوار سانسورها خراب و اظهار عقیده ها آزاد گردد . وتکنولوژی فیلتر کردن وبلاگها و سایتها هم حرام اعلام شود !

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷

مانیفست تنهایی آقایان گنجی و نوری علا

حدود سه سال پیش بود که مطلبی با عنوان" گنجی تنهاست" در همین وبلاگ نوشتم و آن زمانی بود که او یکه و تنها با اعتصاب غذای خود با رژیم دست و پنجه نرم می کرد. در آن زمان هم تقریبا همه ی اطرافیان و یاران قدیمی اش با روش او مخالفت می کردند. بالاخره او از آن ماجرا زنده خارج شد و بعد جلای وطن کرد و به جای زندان ایران،غربت را برگزید. چرایی و چگونگی خروجش و اقامتش در غرب به خود او مربوط است و شاید درست نباشد دیگران در این خصوص انتظار توضیح از او داشته باشند، چراکه زمانیکه او در زندانهای ایران با مرگ دست و پنجه نرم می کرد هیچکس دیده نشد که بطور جدی از کسانیکه او را در بند کشیده بودند توضیح بخواهد. آنچه موجب شد دوباره مطلبی در مورد او بنویسم مقاله ی اخیر جمعه گردیهای آقای نوری علا تحت عنوان" مانیفست درماندگی " بود در رابطه با مصاحبه ی آقای گنجی با رادیو فردا و نظر وی در خصوص اپوزسیون خارج از کشور. در این مقاله ضمن نقد نظر آقای گنجی در خصوص اپوزسیون،بگونه ای نامهربانانه مطالب نیشداری هم نثار ایشان کرده بودند که مرا وادار کرد به دنبال آن مصاحبه بگردم و آنرا بخوانم. مطالب آقای نوری علا که منعکس کننده ی نقصی بزرگ در بدنه ی گروههای مختلف اپوزسیون می باشد مرا وادار کرد این گاه نامه وبلاگ را که فصلی را در سکوت گذرانده و شاید آثار فیلتر تزریقی آنرا به خواب طولانی برده بود، دوباره بیدار و خود را نیز لحظه ای از تنهایی خارج کنم. ایرادی که آقای نوری علا به اظهارات آقای گنجی مبنی بر انکار وجود اپوزسیون گرفته اند از آن جهت که آقای گنجی به آثار سیاسی-روانی آن بر مردم ایران توجهی نکرده و اینکه ممکن است چنین اظهاراتی مورد سوءاستفاده ی قدرتهای خارجی هم قرار گیرد،کاملا وارد می باشد. ولی خود مطالب نیشدار آقای نوری علا هم که متاسفانه گاهی بصورت عکس و یا نوشته در سایت ایشان هم دیده می شود موید همان است که آقای گنجی در خصوص گروههای اپوزسیون گفته اند. مگر زیر سوال بردن صداقت فردی که تا مرز مرگ در راه اظهار آرمانهای خود رفته است، چیزی جز خنثی کردن همه ی کوششهای اوست. و آیا این همان چیزی نیست که ایشان گفته اند ؟ یعنی گروههای اپوزسیون بجای کمک به یکدیگر،همدیگر را خنثی می کنند. همیشه امکان دارد که هر کس در اظهارات خود اشتباهی مرتکب شود، ولی اینکه عادت کرده ایم در نقد یک اشتباه ، کینه ورزانه نقاط ضعف او را ردیف کنیم و تئوری توطئه را در مورد همه مطرح کنیم اشتباهی بس بزرگتر است . خود آقای گنجی هم شاید متوجه بار منفی این گفتارشان شده بودند ولی به قول خودشان خواسته اند بلکه این تلنگری باشد بر بدنه ی این گروهها تا دست از تفرقه و ضدیت با یکدیگر بر دارند و بسوی همراهی با یکدیگر بروند. که البته در مورد آقای نوری علا نتیجه ی معکوس داده است. هر دو مطلب ممکن است نزد خواننده و یا شنونده حق جانبانه بنظر آید ولی هر دو مصداق تنها به قاضی رفتن اند. اینکه رژیم ایران و قدرتهای جهانی که چشم طمع به ایران دوخته اند سعی کنند در داخل اپوزسیون ایران نفوذ کنند امریست بدیهی،ولی موفقیت آنها زمانیست که همه ی اپوزسیون همدیگر را نفوذی حکومت و یا دیگران بدانند. اینکه انتظار داشته باشیم تمام گروههای اپوزسیون یک صدا و بدون هر گونه قید و شرط زیر پرچم واحدی قرار گیرند و شعارهایشان یکی باشد عاقلانه نیست. ولی چرا نتوانند ضمن اعلام و اعمال استقلال فکری خود ، در یک هدف کلی مانند برچیدن بساط دیکتاتوری و ایجاد نظامی مبتنی بر اصول آزادی با هم هماهنگ عمل نکنند؟! تا زمانیکه نتوانیم نوعی هماهنگی بین گروههای اپوزسیون در داخل و خارج ایجاد کنیم،بطوریکه موجب هماهنگی در ایجاد حرکات و اقدامات ملی شود،همین روند جان همه را خواهد گرفت و مستبدان و زیاده خواهان ثمره ی آن را خواهند برد. شاید مجبور باشیم هوشیارانه احتمال وجود نفوذیها را هم در صفوف خود تحمل کنیم ولی تا اثبات محکمه پسند آن همدیگر را متهم نکنیم. چنانچه روند کنونی ادامه پیدا کند همه برای همیشه تنها خواهند ماند و صحنه ی سیاسی ایران جولانگاه قدرت طلبان نادان داخلی و سوداگران جهانخوار خارجی باقی خواهد ماند و زندگی مردم استبداد زده و غافل از آینده ی شوم خود هم روز به روز اسفناک تر می شود. در حالیکه با یک حرکت هماهنگ از سوی اپوزسیون و مردم،نجات ایران امری ممکن خواهد بود. رد پای تئوری توطئه را باید در زمینه های همین عدم هماهنگی جستجو کرد. چرا که تجربه های گذشته هم مردم را به این باور رسانده است که صحنه ی سیاسی ایران هر پنجاه سال یکبار دستخوش تحول می گردد. این بدان معناست که در طول پنجاه سال تقریبا تمام فرزندان انقلاب قبلی خورده و مرده شده اند و تجربه ها هم که زیر تیغ سانسور و جعل و انحراف به نسل جدید منتقل نشده اند . لذا تاریخ همیشه در صحنه ی سیاسی ایران تکرار می شود. آیا می شود این دوره را کوتاه کرد و تا هنوز فرزندانی از انقلاب 57 کوله بار تجربه های این چند سال را به دوش می کشند در بنای آینده ای امیدبخش به نسل جدید یاری دهند؟ آیا فرزندان انقلاب درس تجربه را خوب آموخته اند؟ من هنوز هم راه حلی را که در طرح 12 ماده ای عنوان نموده ام کارساز می دانم. امیدوارم قبل از آنکه بسیار دیر شود خود را از تنهایی رها و با یاری همدیگر کشور را نجات دهیم .