دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

آزادی ایرانی یا آزادی آمریکایی؟

چقدر تاسف برانگیز است که حالا بشنویم رئیس جمهور آمریکا حکومت ایران را تهدید می کند که راهی جز قبول استقرار آزادی در كشور خود ندارد! مثل اینکه همین دیروز بود که ملت ایران برای آزادی از دیکتاتوری حکومت مورد حمایت آمریکا، با انقلاب خود و جانفشانی در راه آزادی شگفتی آفرید. ما را چه شده است که حالا همان آمریکا می خواهد با زور برای ما آزادی به ارمغان بیاورد؟! آیا ما به خواب عمیق فرو رفته ایم؟ آیا نخبگان این كشور گرفتار طلسم شده اند؟چرا همه ایستاده ایم و نظاره گر رقم خوردن سر نوشتی شوم برای آینده ی خود شده ایم؟! از یکطرف میدانیم که آزادیی که رئیس جمهور آمریکا از آن صحبت میکند چیزی جز آنچه برای افغانها و عراقیها به ارمغان آورده نخواهد بود و شاید بسیار فاجعه بارتر هم باشد. از اینطرف هم میبینیم گروهی منحرف و نادان زیاده طلب، بساط دیکتاتوری را در كشور گسترده و در همکاری مستقیم و غیر مستقیم با زیاده طلبان جهانی رمینه ی دخالت های ویرانگر آنان در كشور ما را فراهم می نمایند. آیا ما متوجه نیستیم که در حال حاضر بهترین گزینه برای آمریکا و سایر قدرتهای مسلط بر جهان ویرانی ایران است تا پس از آن منافع تجاری آنان برای سالها تضمین شده باشد و تسلط دائمی خود را بر این نقطه ی ثروت خیز جهان بیمه نمایند؟! برای آنها که مهم نیست چه بر سر ملت ما می آید . افکار عمومی کشورهای خود را هم که برای هر اقدامی آماده کرده اند. حتی اگر بعد از ویرانیها هم مواجه با مخالفتهای محلی یا جهانی شوند،حد اکثر کاری که میکنند ، با اعلام اینکه اشتباهی رخ داده است،قدرت را بدست شرکای خود از احزاب دیگر میدهند و خود مشغول استفاده از غنائم جنگی حاصله میشوند.به همان سادگی که اسپانیاییها و ایتالیاییها در عراق عمل میکنند. این كشور ماست که ویران میشودو مردم ما هستند که باید بدبختی های حاصله را تحمل کنند. آیا شعار اینکه تا آخرین قطره خون مقاومت میکنیم برای ایرانی زندگی درست میکند؟!مگر حاصل جنگ با عراق چه شد؟ آیا دست آوردی از آن پیروزی دروغین خود دارند که به مردم ارائه دهند؟ چرا نخبگان سیاسی این كشور در داخل و خارج اقدامی اساسی جهت نجات این كشوراز بحرانهای پی درپی بعمل نمی اورند؟مگر برای رهایی از این اوضاع راهی جز اتحاد تمام نیروهای آزادیخواه مردمی وجود دارد؟ مردم تحت ستم داخل كشور که از آنجا که دیگر با همدیگر انس و گفتگویی ندارند تا مسائل را ریشه یابی کنند،هر یک همدیگر را در بوجود آمدن این اوضاع مقصر میدانند. و همه به همدیگر میگویند "بابا این مردم درست بشو نیستند"!! باید همه متوجه شوند که بابا این مردم خود ما هستیم. ما هستیم که سیاستهای تفرقه افکنانه ی این حکومت و توطئه های حساب شده ی بیگانگان ما را نسبت به همدیگر بیگانه و بدبین کرده است. و در سایه ی همین تفرقه حکومتی دیکتاتور بر ما مسلط شده و شاید طولی نکشد که جهانحواران بیگانه نیز با سوء استفاده از این اوضاع بخاطر منافع خود كشور ما را به ویرانه تبدیل کنند. اگر این ملت دوباره بگونه ای عاقلانه متحد شوند و خود ندای آزادی سر دهند کدام قدرت داخلی و یا خارجی میتواند به او لطمه بزند؟آنجه مورد نیاز این ملت است ایجاد زمینه ی گفتگو با همدیگر بمنظور هم زبان شدن و هماهنگ کردن خواست عمومی یعنی همان آزادی و استقلال است تا در سایه ی آن با ایجاد حکومت مردمی به وضع خود سروسامانی بدهیم. ولی مگر بدون هماهنگی نخبگان این کار عملی میشود؟ چگونه باید از این ملت انتظار داشت که خودبخود تشکل پیدا کنند و به پا خیزند؟ در حالیکه نخبگان سیاسی با همدیگر هماهنگ نیستند!حتی اگر فشارهای اقتصادی و یا مسائلی مانند آنچه در رابطه ترک زبانها پیش آمد موجب حرکتهای مردمی بشود، بدون هماهنگی عالمانه ممکن است به تخریب و تضعیف همدیگر بینجامد و موجب پیچیده تر شدن اوضاع گردد. از این رو باید به تمام کسانی که خود را دلسوز این مملکت میدانند و مدعی تلاش برای رفع خطرات سیاسی نظامی هستند، هشدار داد که وقت ضیق است و فرصت کوتاه! من راهی جز بازگشت به روح انقلاب 57 نمی بینم و هنوز عقیده دارم که "طرح 12 ماده ای " که قبلا پیشنهاد کرده ام میتواند کار ساز باشد. و حالا به گروههای سیاسی داخل کشور هم که خود را اصلاح طلب مینامند اعلام میکنم که دیگر راه حلهایی هم که شماها تاکنون در نظر داشته اید کارآیی ندارند. و برای شما هم فقط یک راه بیشتر نمانده و آن اذعان علنی اشتباهات گذشته ، و تکمیل دعوت آقای خمینی از آقای ابوالحسن بنی صدر به بازگشت به وطن و پذیرش شرایط اوست.تا با استفاده از اصول راهنمای اعلام شده توسط ایشان که مبتنی بر اصول آزادی و تفاسیر واقع بینانه تر ایشان از دین به مثابه آزادی می باشند، و با همکاری همه ی گروههای سیاسی مملکت اداره شود.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۵

نقدی بر مقاله ی هراس از آمریکا

زمانیکه داشتم آن شرح مفصل آقای برقعی تحت عنوان "هراس از آمریکا" را در رابطه با کم مایه بودن اربابان قدرت وصاحبنظران آمریکایی، در روزنامه انقلاب اسلامی می خواندم، مشتاقانه منتظر نتیجه گیری ایشان بودم که ، متاسفانه با تناقضات آشکار بین ادعا و نتیجه گیری مواجه شدم. ایشان ابتدا سعی میکنند سیستم سیاستگزاری و تصمیم گیرندگان آمریکایی را توخالی جلوه دهند ولی در نهایت می فرمایند این ابر قدرت جهانی که در سرنوشت کشور ما نقش بسیار مهمی دارد.ونگرانند که چرا اپوزسیون واقعی ایرانی که سیاستمداران آگاه و مترقی آمریکایی واقعا طالب صدای انها هستند از سر غفلت یا از روی قهر راه گفت وگو با آنها را نیافته اند. اولا این سیاستمداران آگاه و مترقی آمریکایی کجا هستند و تفاوت آنها با سیاستمدارانی که افراد مثل آقای هخا را می پذیرند و به او اهمیت میدهند چیست و چرا اجازه میدهند نا اهلان یکه تاز میدان سیاستشان باشند؟ و ثانیا چرا این افراد طالب شنیدن صدای اپوزسیون واقعی ایران هستند؟ و اگر آنقدر مترقی و آگاه هستند چرا خودشان به سراغ اپوزسیون واقعی نمیروند و از آنها برای اصلاح دیدگاههای حکومت خود نسبت به ایران کمک نمیگیرند؟ انها که دیگر محدودیت سیاستمداران ایرانی را ندارند که اگر با کسی صحبت کنند به جاسوسی و خیانت به وطن متهم شوند. پس قضیه به این سادگی هم که آقای برقعی می فرمایند نیست.وخود ایشان هم درست متوجه شدند که بر او خرده خواهند گرفت .می فرمایند"آنچه مورد نظر من است سیاست خارجی و آنهم در محدوده ی روابط با ایران و تا حدودی خاورمیانه است که میشناسم و قدرت و توانایی یک کشور خکایت دیگری دارد".مگر میشود سیاست خارجی یک کشور را آنهم در رابطه با منطقه ای که انهمه منافع در آن برای آمریکا نهفته است از دیگر سیاستهای آن کشور جدا کرد؟و آن حکایت دیگر کدام است که ربطی به سیاست خارجیش وآنهم در محدوده ی خاورمیانه ندارد؟ اصلا مگر چندین سال نیست که سیاست خارجی آمریکا و سیاست داخلی آن مشغول موضوع خاورمیانه است؟ افغانستان،عراق،اسراییل،ایران،القاعده…؟ مگر در راس اخبار روزانه ی آمریکا چیزی غیر از اینها بوده است؟ بقول خودتان در آنجا این قدرت است که مسیر فکری صاحبنظران را تعیین می کند .با ید دید این قدرت از چه ساخته شده است و چطور عمل می کند.آیا قدرت آنها اقتصادی و مادی است یا مایه های معنوی و غیر مادی دارد؟ آیا قدرت آنها در نهایت غیر از پول است؟ پول از کجا می آید؟ آن پولی که میتواند قدرت شود هم پول کم نیست.پولی بسیار زیاد باید باشد .پول بسیار زیاد از کجا می اید که بدون حساب در دست غیر آگاهان و غیر مترقیها می افتد تا حکومت بزرگترین قدرت جهان رادر دست گیرند؟اینگونه پولها فقط از جاهای بی حساب و کتاب می آید.از کشورهایی که در آنها حساب و کتاب نباشد . و اینگونه کشورها هم آنجاهاست که یا به وسیله ی اعلیحضرتهای دست نشانده اداره می شود یا بدست ملاهای نادان و خرافه پرستان ابله چه از نوع هخایی انها چه از نوع جمکرانی و طالبانی.پس تصادفی نیست که آقای هخا و افراد نا آگاه و کم مایه می توانند در آن نظام راهی پیدا کنند.برای اینکه اینگونه افراد به سادگی ابزار دست سیاستمداران آمریکایی که از همین طرق قدرتمند شده و می شوند واقع می شوند.وآپوزسیون واقعی ایرانی ، اگر منظور افراد فرهیخته وآزادیخواه ایرانی باشد ، بدرد سیاستمداران قدرتمند آمریکایی نمیخورند و تا زمانیکه آزادیخواه واقعی باشند ونخواهند نوکری کنند با استقبال آنها روبرو نمیشوند و بقول شما به گفته هایشان گوش نمیدهند و نظراتشان را تبلیغ نمیکنند.اینگونه افراد را سعی میکنند همانند امیرکبیرها و مصدق ها از جلو راه برداشته شوند. البته این به این معنی نیست که ایرانی باید همیشه در دام سیاستمداران قدرتمند آمریکایی گرفتار بماند.چنانچه سیاستمداران فرهیخته ی ایرانی هم توانمند شوند و موفق شوند جو سانسور حاکم بر جهان را بشکنند .و ارتباط بین سیاستمداران آگاه و مترقی کشورها برقرار شود ، این امکان وجود دارد که با جلب نظر مردم در کشورها ی مختلف ، حتی بتوان از حاکم شدن باندها و افرادی امثال آقای بوش هم جلوگیری نمود.وزمام امور جهان را فرهیختگان بر عهده گیرند تا بجای اینکه از راه فروش اسلحه و کشت و کشتار مردم به پولهای قدرت ساز دست پیدا کنند ، با سعی در آباد کردن جهان ،از دیدن شادی نوع بشریت در اقصی نقاط جهان لذت ببرند. حال باید دید سیاستمداران فرهیخته ی ایرانی چگونه باید توانمند شوند و آن چگونه قدرتی باید باشد که فاسد نشود؟ آن قدرتیست که از پشتیبانی ملتی آگاه برخوردار باشد .آن قدرتیست که از پشتیبانی انبوه فرهیختگان مملکت برخوردار باسد . افسوس که نیرنگ قدرتهای شیطانی حاکم بر جهان و شیطان کوچولوهای حاکم بر افراد این مملکت ،پیوندهای درونی این ملت را از هم گسسته است. و گویی خوابی عمیق همه را در بر گرفته است و همه در کما فرو رفته اند. آیا ما خودمان فعالان سیاسی و آگاه ایرانی را می شناسیم تا بعد آمریکاییها هم آنها را بشناسند؟ لااقل یکی را معرفی کنیدکه اکثریتی از نخبگان این جامعه درمورد او به اجماع برسند.آری اگر چنین عاقلانه رفتار کنیم و اول تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم امکان این هم هست که روند امور را هم به نفع جامعه دگرگون کنیم تا روشنفکران و سیاستمداران واقعی ما فارغ از ماجراجوییها و شعارهای تو خالی با اعتماد بنفس و بهره گیری از پشتیبانی هم میهنان خود مرکب اندیشه را جولان بدهند. بیایید اینگونه افراد را بشناسیم و معرفی کنیم که وقت ظیق است و فرصت کوتاه.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۵

آشتی ملی یا آشتی جهانی؟

اخیرا آقای دکتر یزدی اظهار داشته اند که دولت در مقابل تهدیدات خارجی آشتی ملی اعلام کند . اما آیا با پیوستن افرادی مانند آقای دکتر یزدی به حکومت ولایت فقیه و با خود را دولت آشتی ملی مورد نظر وی خواندن، این دولت صاحب چنان اقتداری می شود که تهدیدهایی را خنثی کند که متوجه ایران شده اند؟ ﺁیا با اعلام ﺁشتی ملی تهدیدهای امریکا رفع می شوند ؟ واقعیت این است که دولت ملا تاریا امنیت ایران را با چنان تهدیدهائی مواجه ساخته است که اگر تمامی افراد کشورهم به پشتبانی از آن برخیزند قادر به رفع تهدیدهای پیش رو نمی شوند. چرا که سیاستهای به کار گرفته شده از سوی دولت - که گویی از طریق شعبه ای از دفتر امور ایران کاخ سفید مستقر در دستگاه ولایت فقیه طرح ریزی می شوند - افکار عمومی جهان را بر ضد ایران برانگیخته اند. اخیرا رسانه های تصویری آمریکایی تصاویر رئیس جمهور ایران را در حالی نشان میدهند که گویی انبوه مردم از او و شعارهایش پشتیبانی می کنند. میخواهند او را کسی نشان دهند که با زبان عوام پسند دارد مردم ایران را بسوی پرتگاه می برد . با چنین دولت و مردم فریب خورده ای ، چاره ای جز جنگ نمی ماند . هرچند موجب کشت و کشتار مردم ایران نیز بشود . این زمینه سازی در افکار عمومی جهانی ، هم بخاطر موجه باوراندن جنگ و محاصره اقتصادی و هم ناگزیر جلوه دادن ویران کردن ایران و کشتار مردم است. هرگاه در این زمینه سازی موفق شود، حکومت آمریکا خود را مستظهر به پشتیبانی کل جهان در مقابل ایران خواهد یافت و بسا با پشتیبانی افکار عمومی جهان ، ایران را به ویرانه ای تبدیل نماید تا منافع خود و همدستان خود را از حالا تا آینده های طولانی تضمین کرده باشد . مقابله با تصمیم آمریکا و رفع تهدید قوای استکباری ، از این پس، فقط با جذب پشتیبانی افکار عمومی جهان ممکن می گردد . و این پشتیبانی هم زمانی می تواند بدست ﺁید که ایرانیان این دولت را که آلوده و مشهور به انواع اقدامات ضد بشری شده است بر کنار و سرنوشت خود را بدست گیرند تا افکار عمومی جهان قانع شود ایرانیان هیچ موافقتی با اعمال ناشایست حکومت ملاتاریا ندارند و مردمی آزاده و صاحب اراده هستند و اجازه نمی دهند نابخردان زمام امورشان را در دست داشته باشند . دیگر از دست افرادی مثل آقای دکتر یزدی هم کاری ساخته نیست . فقط دولت برخاسته از انتخاب واقعی مردم ایران است که می تواند با اتخاذ سیاستی عاقلانه هر گونه تهدید خارجی را خنثی و اسباب رشد ایرانیان را فراهم آورد .

دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۵

استعفای احمدی نژاد و نان و چای شیرین

برقراری گفتگو با افرادی مثل احمدی نژاد و تلاش جهت آگاه کردن آنها از اشتباه بودن تصوراتشان و اعتقاداتشان و آنچه انجام می دهند آنقدر دشوار هست که معمولا کسی به خود زحمت نمی دهد با آنها مشغول مجادلات سیاسی و عقیدتی گردد. چرا که اینگونه افراد به هیچ صراطی مستقیم نمی شوند و شاید بتوان آنانرا در شمار گمراهان روی زمین قلمداد کرد. اینگونه افراد تا سرشان به سنگ نخورد و درد و سرگیجه ی ناشی از آنرا تجربه نکنند حتی وجود سنگ را هم انکار می کنند و اگر بر اثر برخورد شان به سنگ هم دچار ضایعه شوند ، آنرا تقدیر الهی می نامند و باز خدا را شکر می کنند که اینچنین شد و سرشان کلا از بدن جدا نشد. منهم هیچ وقت تصورنمی کردم که روزی بخواهم امثال ایشان را مستقیما مورد موعظه قرار دهم. چرا که اینها مصداق " صم بکم عمی فهم لایرجعون ولاتعقلون" هستند . ولی امروز می خواهم به یک موضوع بسیار ساده بپردازم که شاید برای ایشان هم قابل درک باشد و با این مثال از رفتار و گفتار او ، وی را متوجه کنم که چقدر از مرحله پرت است. و بفهمد که کسی که درک درستی از موضوع به این سادگی ندارد و چنین گمراهانه سخن می گوید نه فقط به در رئیس جمهوری نمی خورد و نه نباید مدعی معلمی باشد، بلکه متوجه بشود که باید از صفر شروع کرده و درسش را از کلاس آمادگی شروع کند. موضوعی که می خواهم به آن اشاره کنم در رابطه با سوالی است که خبر نگاری در حین دومین مصاحبه ی مطبوعاتیش در مقام رئیس جمهوری با خبر نگاران داخلی و خارجی از وی می کند، پیرامون اینکه می گویند سفرهایش به استانها موجب اتلاف هزینه ی زیادی می گردد. که وی جواب می دهد" کجا هزینه بر می دارد؟ما ( یعنی او و هیئت دولت ) که صبحانه مان نان و پنیر و چای شیرین است و آنهم من بعضی اوقات پنیر هم نمی خورم و فقط به نان و چای شیرین اکتفا می کنم . و بعضی شبها هم که وقت نمی کنم شام بخورم و ..." در اینجا اصلا کاری به اینکه این پاسخ اصلا ربطی به سئوال دارد یا نه و اینکه غذا خوردن شامل هزینه ی سفر می شود یا نه ندارم فقط می خواهم توجه وی را به چند اصل مسلم زیر جلب کنم همه قبول دارند که افرادی مانند رئیس جمهورو وزرای یک مملکت -1 باید رفتار و گفتارشان نمونه و سرمشق دیگران باشد همه از نصیحت کلوا و اشربوا و لا تسرفوا آگاهی دارند._2 همه صحبتها ی متخصصین علم تغذیه و بهداشت جامعه را بارها شنیده اند 3 که اغلب ایرانیان بخصوص جوانان و حتی در بین قشر مرفه جامعه از سوء تغذیه رنج می برند. همه می دانند که آثار سوء تغذیه در توانایی فکری و جسمی افراد چقدر4 ویران کننده می باشد. همه شنیده اند که اغلب ایرانیان از نوعی کم خونی ناشی از کمبود آهن5 رنج می برند. شنیده ایم که در چای ماده ای وجود دارد که اگر همراه غذا خورده شود،6 مانع جذب آهن موجود در غذا می شود و توصیه می شود که چای را ساعاتی بعد ازغذا نوشید. باز هم بارها از متخصصین علم تغذیه شنیده ایم که صبحانه مهمترین غذای7 روزانه می باشد و باید سعی شود از نظر مواد غذایی مورد نیاز بدن غنی باشد تا انرژی لازم جهت انجام فعالیت روزانه ی شخصی را تامین نماید. همچنین می دانیم که فرهنگ صبحانه خوردن در ایران دارای مشکلاتی8 هست و زمانیکه در کلاسهای درس به خستگی زود رس دانش آموزان و عدم درک مطالب درسی مواجه می شویم و علت آنرا پی گیری می کنیم در اغلب اوقات به سوء تغذیه و نخوردن صبحانه ی مناسب برخورد می کنیم. البته چای شیرین برای بچه ها و آنانکه بر اثر بد خوردن اشتهای خود را هم از دست داده اند جاذبیت دارد. و پدر و مادرهایی که تربیت و پرورش بچه هایشان برایشان اهمیت دارد و متوجه موضوع هستند، سعی می کنند بچه هایشان را از خوردن چای شیرین با صبحانه بر حذر دارند. ولی حالا با پخش با آب وتاب این قسمت از مصاحبه از رادیو و تلویزیون که استادان این دانشگاه هم آنرا برای دانشجویان ساده دل خود مناسب دیده اند، اینگونه پدر مادرها با مشکل روبرو شده اند. بچه ها می گویند اگر چای شیرین بد است چرا رئیس جمهور و وزرا می خورند و می گویند مگر قرار نبود وزارت بهداشت الگوی تغذیه مناسب ایرانیان را تهیه و ارائه نماید؟ خوب حتما وزیر بهداشت هم در داخل هیئت دولت هست و اگر نان و چای شیرین کافی نباشد حتما گوشزد می کند. ملاحظه می فرمائید که چگونه سنگی را که یک نادان در داخل چاه می اندازد چند نفر عاقل هم نمی توانند آنرا در بیاورند. البته بزرگترها متوجه موضوع شدند و بعضی ها تازه فهمیدند چرا این آقای رئیس جمهور در طول ریاستش یک کار درست حسابی نکرده و یا حرفی منطقی بزبان نیاورده است. حالا می خواهم به آقای احمدی نژاد گوشزد کنم که آقا، شمایی که متوجه موضوع به این سادگی نیستی و نمی توانی عکس العمل ناشی از بیان طرز صبحانه خوردنت را درک کنی ، چگونه فکر می کنی بتوانی از عهده ی اداره ی یک مملکت با آنهمه مشکلاتش برآیی. اگر واقعا به اندازه ی یک جو از نیت خالص نسبت به ممکلت برخوردار باشی ، همین حالا با عذر خواهی از این مردم به خاطر به مخاطره انداختن جان و مال وسلامتشان در طول این چند ماه ریاست، از سمت خود کناره گیری می کردی واین مردم را از شر وجود خود آزاد می نمودی.