پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۲

پایان خامنه ایسم

انقلاب 57 که میتوانست آغازی مبارک و پایانی به دیکتاتوریهای شاهانه
طولانی برای مردم ایران باشد ، با بی تجربگی تازه انقلابیون و عدم
هماهنگی سیاسیون آزادیخواه و خلف وعده های آقای خمینی و از همه مهمتر
دسیسه های زیاده خواهان داخلی و بین المللی به بیراهه رفت و مردم ایران
که تصور میکردند یک مرجع تقلید هیچگاه دروغ نمی گوید به آقای خمینی فرصت
دادند تا سلطۀ خود و دارو دسته اش را بر آنان گسترش داده و دیکتاتوری
جدیدی بسا بدتر از قبلی ایجاد کند . قدرتهای خارجی نیز که منافع خود در
ایران را در وجود چنین حکومتهایی می دیدند در راستای ابقای این حکومت در
ایران عمل کردند و در سایۀ نادانیهای ملاها و انصارشان منافع منطقه ای
خود را تامین نمودند .
آقای خامنه ای هم که منصب جدیدش را هرگز به خواب ندیده بود با همکاری
دستیارش آقای رفسنجانی همان مسیر را ادامه داد و دیوار کجی را که بنا شده
بود به مرحله سقوط رسانید . او که خود با تقلب به مقام رسیده بود با تقلب
ننگین در به اصطلاح انتخابات 88 و سرکوب خونین مردم گور خود را کند و
زندگی مردم ایران را چنان خراب کرد که خودش هم به وحشت افتاد .
قدرتهای سلطه گر هم که اهداف مختلف خود در خاورمیانه را علنا به
اشغال در آورده اند ، خود را به دروازه های ایران نزدیک کرده اند و قصد
دارند در ادامه ویرانسازی کشورهای ثروت خیز در راستای منافع خودشان ایران
را هم به همان سرنوشت گرفتار کنند .
اینجاست که زنگ خطر برای ملاها و انصارشان به صدا در می آید و با علم
به اینکه در میان مردم ایران جایگاهی ندارند و باظهور کوچکترین نشانه های
ضعف جایی برای فرار از دست مردمی که جانشان را بر لب رسانده اند نخواهند
یافت ، عقلای قوم کم عقلشان به هراس افتاده و چاره جویی را در تسلیم در
مقابل سرنوشت شومی که خود بنا نهاده اند دیده اند .
انتخابات امسال این فرصت را به آنان داد تا رنگ عوض کنند و به زعم
خودشان بگونه ای که آبرویشان نزد معدود هوادارانشان نرود راهشان را
تغییر دهند . اینستکه با نمایشی مهندسی شده از انتخابات فردی را که همه
بر روی او به توافق رسیده بودند رئیس جمهور کردند و ظاهرا همه به این
نتیجه رسیده اند که آقای خامنه ای در همین راستا سمت خود را حفظ کند ولی
امور سیاسی مخصوصا سیاست خارجی از طریق دولتی که دستنشاندۀ همه گروههای
حاکمیت است اداره شود و خود خامنه ای هم قبول کرده است که از این پس
فرمانبردار باشد و فقط دیکته بنویسد و بگونه ای شعار طرح کند که راه سازش
با قدرتهای سلطه گر را هموار نماید .
نتیجۀ اینها برای مردم ایران البته چیزی جز کمی فراغت از ترس حمله
بیگانه و گرانتر نشدن زندگی گرانشان نخواهد بود . آنهم بستگی دارد به
اینکه سلطه گران به آنچه این آقایان میتوانند تسلیمشان کنند قانع باشند .
در غیر اینصورت این بازی هم چند صباحی ادامه می یابد و دورانی بس دشوارتر
فرا خواهد رسید .
آنچه میتواند مردم ایران را از این مهلکه نجات دهد جنبشی است همگانی و
کاملا مسالمت آمیز به شرطی که در انتخاب راه جدیدشان اشتباهات گذشته را
تکرار نکنند و جز آزادی و استقلال فکر و عمل در سر نداشته باشند . ایکاش
گروههای سیاسی خارج از رژیم هم در همین راستا به توافقی میرسیدند و
ایرانیان را در به دست گرفتن سرنوشت خودشان امیدوار می کردند .
گروه های حاکم هم باید بدانند که نجات غیر ذلت بارشان در پناه بردن به
مردم و تفویض قدرت به آنانست و تسلیم و یا نرمش قهرمانانه در برابر
بیگانه موجب نجاتشان نخواهد شد .

شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۲

مهندسی و روان درمانی حماسی انتخابات

 

     اینبار هم نمایش انتخاباتی رژیم همانطور که خود مصلحت میدید برگزار شد و نتیجه ای را هم که  میخواست اعلام کرد . برای آنانی که به سیاست حاکم بر ایران و تاثیرات شرائط خارجی و داخلی بر آن اشراف داشتند و با دقت آنرا دنبال می کردند ، از پایان روز چهارشنبه یعنی آخرین روزی که فرصت ائتلافهای ساختگی معمول در ایران پایان یافت و  بازیگران جناح راست که همگی حلقه بگوش آقا بودند به نفع همدیگر کنار نرفتند ، روشن بود که کلیه جناحهای موجود در حاکمیت بر پیروز اعلام کردن آقای روحانی به توافق رسیده اند . آنچه موجب این حرکت رژیم گردید چیزی جز به بن بست رسیدن رژیم در زمینه سیاستهای داخلی و خارجی نیست .

    البته از ورود فردی مانند روحانی به صحنه اجرایی کشور نمیتوان انتظار تغییرات مطلوب مردم را داشت . بلکه او را باید ابزاری برای حاکمیت دانست که میخواهد از نوشیدن جام زهر پرهیز کند . تنها چیزی که آقای خامنه ای به آن تن داده است جایگزینی جام زهر با از دست دادن آبروی نداشته خود میباشد . البته در این شرایط همراهی شخصی مانند رفسنجانی را هم با خود داشته است و هر دو از آبروی خود مایه گذاشته اند . آقای رفسنجانی هم که خود شریک آقای خامنه ای در انحراف انقلاب و بر باد دادن نتایج آن بوده است همانطور که خود گفته است که در زمان نوشاندن جام زهر به آقای خمینی حاضر بوده است خود مسئولیت شکست در جنگ را بعهده بگیرد و بخاطر آن محاکمه هم بشود ، چرا اینبار با زیر پا گذاشتن آبروی خود و پذیرش ننگ باختهای انتخاباتی و عدم تایید صلاحیتش در نجات رژیم از سقوط سهیم نگردد ؟!

    در عین حال مردم ایران باید بدانند که اگر چه ممکن است رژیم موفق شود با مهره روحانی خطرات خارجی و داخلی را برای مدتی تسکین دهد ولی اینگونه کنار آمدن رژیم با قدرتهای جهانی را باید با همکاری صدام حسین با آنها در مقابله با انقلاب مردم ایران مقایسه کرد که بعد از بهره برداری از او او و عراق را هم نابود کردند . و همچنین قابل مقایسه خواهد بود با کوتاه آمدن قذافی در مقابل غرب که او و کشورش هم قربانی نادانیهای خود شد . چنانچه مردم ایران موفق نگردند خود زمام امور خود را در دست گیرند باید منتظر باشند که این رژیم نیزخود و  ایران را  در بازی قدرتهای جهانی نابود کند . مردم ایران باید بدانند که نتیجه این نمایش انتخاباتی را نه شرکت آنان در انتخابات که شرایطی که خود رژیم بوجود آورده رقم زده است . و این رژیم بود که اینبار هم با مهندسی دقیق انتخابات عده ای از مردمی را هم که جانشان از سیستم موجود به لب رسیده بود وادار به شرکت در انتخابات کرد و با روان درمانی آن از طریق چگونگی اعلام نتیجه رای گیری سعی کرد همه چیز را طبیعی جلوه دهد .  در این اقدام احمدی نژاد و دارو دسته او هم وظیفه خود را بخوبی ایفا کردند .   

دوشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۲

سقوط بشار اسد بعد از نمایش انتخاباتی ایران ؟

شکی نیست که مراکز قدرتهای جهانی که خود را متولی مدیریت جهان میدانند
و تامین منافع خود را از طریق اعمال کنترل بر سایر کشورها میسر می
پندارند ، برای نیل به اهدافشان برنامه ریزیهایی دارند که سعی میکنند با
کمک کنترل افکار عمومی به اجرا درآورند . یکی از مناطق فوق العاده مهم
جهان که میتواند تامین کننده منافع این مراکز باشد منطقه ایست که کشور ما
تقریبا در مرکز آن قرار دارد .
با توجه به شرائط سیاسی- فرهنگی حاکم بر افکار عمومی جهان ، بهترین
وسیله موجود برای اعمال قدرت زورمداران در مناطق ثروت خیز وجود و ایجاد
بحرانهای سیاسی- اجتماعی در این مناطق است . متاسفانه ایران ما هم از دیر
باز به علت عدم حضور موثر ملت در صحنه سیاسی و حاکمیت دولتهایی که در
غیاب ملت چاره ای جز کنار آمدن با قدرتهای خارجی نداشته اند همیشه مورد
سوء استفاده این قدرتها بوده است . یکی از مهمترین اهداف مردم ایران در
انقلاب سال 57 تصحیح این روند اداره کشور بود تا خود را از شر بازیهای
این قدرتها رها کنند . این مهم با روی کار آمدن یک دولت عاقل و کارامد و
حضور مردم در صحنه تامین میشد و مردم هم این خواست خود را در اولین
انتخابات رسمی و تقریبا آزاد بعد از انقلاب با رای دادن به کسی که شعارش
آزادی و استقلال بود به صراحت اعلام کردند . آنچه بعد از پیروزی انقلاب و
مخصوصا بعد از اولین انتخابات اتفاق افتاد و کشور را دوباره به سمت
پرتگاهی فرستاد که اکنون در لبه های آن رسیده ایم حاصل فقدان تجربه سیاسی
ملت و کج رویهای رهبری و دسیسه های زورمداران داخلی و خارجی بود . این کج
رویها دوباره کشور را بازیچه قدرتها قرار داد و از آنروز تا کنون روند
حوادث به سود بیگانگان و به ضرر ملت ادامه داشته است .
نجات از پرتگاهی که کشور بر لبه آن قرار گرفته است محتاج به درایتی
است که حاکمیت فعلی نه تنها فاقد آنست بلکه این حاکمیت حاصل همان بازیهای
بحران آفرین است و خود روزبروز بر بحران می افزاید . رهبری فعلی که خود
نیز جز در بحران نمیتواند ادامه حیات دهد در نظر دارد به بحرانسازی ادامه
دهد تا آنجا که ، همانطور که از زبان خودش نقل شده ، مجبور به تسلیم شود
. البته تسلیم شدن در برابر ملت مورد نظرش نیست بلکه تسلیم در برابر
قدرتهای خارجی است که مورد نظر اوست . شاید هنوز متوجه نشده است که تا
کنون هم بازیچه دست آنان بوده است و بسود آنان عمل می کرده است . یکی از
مقاطعی که حاکمیت میتواند از سقوط خود از طریق فشار خارجی ، با کم کردن
بهانه های خارجی ، جلوگیری کند زمان انتخابات ریاست جمهوریست . همانگونه
که در سال 76 با ورود خاتمی از فشارهای خارجی کاسته شد و بقول خودشان خطر
حمله خارجی رفع شد .
مدتی است که شرایط سیاسی بین المللی طوری شکل گرفته است که باور عمومی
و حتی باور خود حاکمیت ایران اینست که پس از سقوط بشار اسد نوبت به ایران
میرسد که همان برنامه هایی را که قدرتهای جهانی در کشورهایی مثل عراق و
افغانستان و لیبی و سوریه و غیره اجرا کردند عملی کنند . درست بهمین علت
است که رژیم نهایت سعی خود را بکار برده و میبرد که بشار سقوط نکند .
غافل از اینکه روند حوادث در سوریه هم برنامه ریزی شده است و این برنامه
در دست رژیم سوریه و یا ایران نیست . قدرتهای بزرگ براحتی میتواند بر سر
کشورها با هم معامله کنند و تکلیف کشوری را که کنترلش از دست مردم و
حکومتش خارج شده تعیین کنند . تصور بر اینست که طولانی شدن روند سقوط
بشار اسد ضمن اینکه فرصتی هست که ساختارهای اقتصادی و نظامی سوریه به نفع
قدرتهای سلطه جو ویران شود ، این توهم را هم برای رژیم ایران ایجاد می
کند که ماندن بشار مساوی ماندن این رژیم در ایران است و در نتیجه رژیم
خود را مجبور نمی بیند که در انتخابات ریاست جمهوری به مخالفین خود در
داخل رژیم امتیازی بدهد که بتواند با تغییر لحنهای دیپلماتیک رفع خطر
خارجی کند . در چنین صورت مراکز قدرت بین المللی فرصت خواهند داشت تا با
سوء استفاده از این رژیم بحرانساز برنامه های خود را در مورد ایران ادامه
دهند .
چنانچه در این نمایش انتخاباتی هریک از گروههای حکومتی چه اصولگرا و
چه باندهای دیگر از جمله باند موسوم به دولتیها ، که سعی می کنند با
شعارهای ضد و نقیض خرافاتی و فوق مدرنی نظر جلب کنند ، بتوانند رای آن ده
پانزده در صد رای دهنده را به نفع خود مهندسی کنند برای حاکمیت چاره ای
جز تسلیم خفت بار در مقابل قدرتهای خارجی و به ویرانی کشاندن ایران نیمه
ویران نخواهد ماند . البته کلید حل مسائل ایران هنوز در دست ملت ایران
است که چنانچه خود را توانا ببیند و وارد صحنه شود میتواند شرایط را به
شرایط پیروزی انقلاب 57 برگرداند و این بار با استفاده ار درس تجربه
بنایی تازه بسازد .

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۱

مذاکره با آمریکا

 موضوع مذاکره با آمریکا که امروزه به روزنامه های به شدت کنترل شدۀ داخل ایران نیز کشیده شده ، به قول همین روزنامه ها دیگر خط قرمزش کم رنگ شده و از حالت تابو خارج شده است . بدیهی است گذر از این معضل هم زیر فشارهای مختلفی که رژیم با دست خودش بر خود تحمیل کرده است میسر شده است . اکنون که رژیم پایگاه داخلی خود حتی در میان وابستگانش را از دست رفته می بیند و در صحنۀ خارجی هم با شکسته شدن شیشه عمرش ، رژیم سوریه ، خود را در معرض خطری می بیند که دیگر نه چماقدارانش و نه فرماندهان سپاه و ارتشی که بدنۀ آنها را ناراضیان خسته از سیاستهای سرکوبگرانه تشکیل داده است میتوانند نجات دهند ، و معدود ساده دلانی هم که بنا بر بعضی عقاید منحرف شدۀ نیم بند مذهبی به رژیم دل بسته بودند بر اثر فشارهای اقتصادی به غلط بودن راه این رژیم پی برده اند ، راه نجات خود را در این دیده است که تابوی خود ساخته مذاکره با آمریکا را بشکند .

    ممکن است ایرانیان هم که از وضعیت موجود بسیار خسته شده اند این ژست رژیم را به فال نیک بپندارند و آنرا دریچه ای بدانند برای رفع گرفتاریهای روز افزونشان . لیکن آنان که کمی با سیاست های حاکم بر جهان آشنایی دارند بخوبی می دانند که مذاکره رژیمی که پایگاهی در میان مردم ندارد با بزرگترین قدرت حاکم بر سیاست جهانی نمیتواند برای مردم ایران دست آورد قابل ملاحظه ای داشته باشد . چرا که اولا بخشی از سیاست حاکم بر آمریکا و سایر قدرتها منافع خود را نه در ایجاد رابطه سیاسی با ایران که در ویران کردن ایران دنبال می کنند . همانند آنچه در عراق و افغانستان و لیبی واقع شد و اکنون هم در سوریه جریان دارد . آنچه بر سر این کشورها آمد نتیجه مصادره جنبش های مردمی آزادیخواهی به نفع گروههای مسلط بر اقتصاد جهانی است که با سوء استفاده از حضور رژیمهای غیر مردمی حاصل شده است . متاسفانه این گروهها که بر بسیاری از مراکز سیاست جهانی هم تسلط دارند منافع خود را در تضعیف دیگران و ویران کردن کشورهای ثروت خیز تعریف کرده اند و ایران را هم یکی از این موقعیتهای ایده ال خود می بینند و برای رسیدن به چنین هدف در امر مذاکره نیز کارشکنی خواهند کرد . ثانیا چنانچه فرض کنیم حاکمیت فعلی آمریکا در مذاکره با ایران بر سر رسیدن به توافقاتی مصمم باشد ، در مذاکره با چنین رژیم ضعیفی در ایران جز با گرفتن امتیازهای زیاد که مساوی خواهد بود با خرید ایران در مقابل تضمین بقای این رژیم راضی نخواهد شد . بنابراین اینگونه مذاکره این رژیم با آمریکا برای ملت ایران منافعی در بر نخواهد داشت .

    در یکی از روزنامه های ایران و در بعضی سایتها با اشاره به در خواست روسیه از ایران برای مذاکره مستقیم با آمریکا در رابطه با مسائل اتمی ، چنین القاء شده است که گویی روسیه به عنوان رقیبی برای آمریکا در رابطه با ایران میتواند در این میان نقشی داشته باشد . اینان از این واقعیت غافلند که رابطه آمریکا و روسیه فعلی دیگر شباهتی به سیاستهای زمان شوروی سابق و جنگ سرد بین دو ابر قدرت ندارد و بعضی از ژستهای جنگ سردی در بین این دو بیشتر شباهت به توافقات نانوشته پنهانی بین آنها دارد که منافع خود را در وجود رقابتهای هدایت شده می بینند . اگر موضوع اتمی ایران یک مشکل بین المللی است ، چرا باید حل آن منوط به مذاکره مستقیم با آمریکا باشد ؟ آیا این خود موید این نظر نیست که اصولا موضوع اتم حاصل روابط غلط ایران و آمریکا و سوءاستفاده آمریکا از نادانیهای رژیم است که از طریق عملیات جاسوسی تحمیل شده است و تا زمانی که بهانه های ناشی از نادانیهای رژیم رفع نشود حل نخواهد شد ؟

      همه آن ایرانیانی که تا کنون به نحوی با این رژیم همراهی داشته اند باید متوجه این حقیقت باشند که تنها راه نجات ایران از وضعیت بسیار خطرناک کنونی استقرار حاکمیت ملی و دولتی داناست که با پشتیبانی اکثریت مردم و همکاری همه گروههای سیاسی معتقد به استقلال و آزادی ایران تشکیل شده باشد . چنین دولتی است که میتواند با حفظ منافع و با تصحیح سیاستهای داخلی و خارجی ، مذاکره با هر کشور خارجی را امری طبیعی و در راستای منافع ملی و بین المللی تلقی کند و در عین حال با برخورداری از پشتیبانی ملت مجبور به باج دهی به گروههای فشار داخلی و خارجی نخواهد بود .

      همه مردم و اطرافیان حاکمیت باید تلاش خود را بر این متمرکز کنند که به صاحبان تصمیم در رژیم ، که حال باید خودشان هم پی به اشتباهات بزرگ خود برده باشند ، بفهمانند که راهی جز تسلیم شدن در مقابل مردم ندارند و از فرصت باقی مانده استفاده کنند و به هر بهانه ای که خود میدانند سایه شوم خود را از سر مردم بردارند . در غیر اینصورت اگر مردم ایران هم راه نجات خود به دست خود را پیدا نکنند ، جهانخواران از موقعیت استفاده و دیگر نه برای رژیم و نه برای ایرانیان فرصتی باقی خواهد ماند .  

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۱

ادیان و سوء استفاده های شیاطین !


 بسیار ساده است که توهین به ادیان مختلف را نتیجۀ دشمنی با آنها قلمداد کرد و با عکس العمل های دشمنانه هم به مقابله با توهین کنندگان پرداخت . ولی زمانیکه اینگونه  توهین ها رسانه ای میشود و موجب رفتارهایی می گردد که میتواند عواقب خطرناکی همراه داشته باشد که نتایجش در کنترل دینداران نیست باید با تامل بیشتر به آن نگریست . اینگونه اهانتها نه به قصد اهانت بلکه به قصد ایجاد عکس العمل منتشر میشوند . و این از جمله رفتارهاییست که به اعمال شیطانی معروفند .
    در کتاب مسلمانان به کرات اشاره به شیطان شده است . گویی صاحب قرآن از توانایی انسانها به ورود به اعمال شیطانی عمیقا آگاه بوده است و بهمین جهت کرارا مسلمانان را نسبت به ورود در قلمرو شیطان هشدار داده است . اعمال شیطانی هم شامل هر عملی است که به شخص و جامعه ضرر وارد کند .
   یک شخص متدین خوب آنست که قدرت ادراک خوب و بد و تمیز دادن این دو از هم را داشته باشد . پس زمانی میتوانیم یک شخص را متدین مثلا به اسلام بدانیم که دارای سواد کافی و قدرت تحلیل و ارزیابی شرایط مختلف باشد تا ناخواسته مورد سوء استفاده شیاطین قرار نگیرد .
    با این تعریف از شخص متدین ، میتوان گفت که در حال حاضر تعداد متدینین بسیار اندک اند و چنانچه هر موجود مضر برای شخص مثلا انواع میکربها و باکتریها را هم شیطان بنامیم متوجه خواهیم شد که جامعه امروزی هم هنوز از جامعه ای که مورد نظر آورندگان ادیان مانند محمد بوده است بسیار فاصله دارد . و در نتیجه پیوسته در قلمرو شیطان عمل می کنند و چه بسا خود شیطان مجسمند . و میتوان نتیجه گرفت که جوهره ادیان فعلی خالی از جوهره دین بانیان آنها هستند و بطور مثال مسلمانان پس از محمد به بیراهه رفته و بجای عمل در قلمرو الله در قلمرو شیطان عمل کردند .
    علت اصلی شاید این باشد که بطور مثال محمد موفق نشد مسلمانان را خداشناس تربیت کند و پس از او به عادت دیرینه خود برگشتند  و خدا پرستی را با بت پرستی مخلوط نمودند . و از آنجا که خداشناسی بسیار دشوارتر است از بت شناسی به همان بت های ساخته در ذهن خود اکتفا نموده و همان را هم به نسلهای بعد منتقل کردند و خدا شناسی مجددا تعطیل شد . حال هم می بینیم که حق طلبان که همان خداجویانند به راحتی تکفیر میشوند و خدا ناشناخته مانده است و آن شیطان است که بر مردم حکم میراند .
         امثال محمد در آنزمان ها مجبور بودند خداپرستی را بجای بت پرستی معرفی کنند تا بجای سجده بر هرگونه بت بر آن سجده کنند که بسیار بزرگتر از تصورات آنان بود .  و این کلمه پرستش در غیاب تعقل معمولا همراه است با تعصب و افراطی گری و دوری از تدبر و حقیقت جویی . نسل امروز را باید به خدا جویی دعوت کرد تا بدنبال حقیقت باشند و شناخت خوب از بد . اگر مردم جویای خدا یعنی آنچه موجب وجودشان و ضامن بقایشان و تامین کننده سعادتشان می باشد ، دیگر جایی برای تعصب و افراطی گری نمی ماند . در آنصورت سلمانرشدیها و کارکاتوریستها و فیلمسازان و غیره آلت بازی های شیطانی نخواهند شد و شیطانها هم عرصه عمل پیدا نخواهند کرد .  

شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۱

همزمانی عملیات ناتو و اسرائیل در ایران با افول اسدیسم در سوریه



    معادلات کنشگران سیاست جهانی در ایران بسوی راه حلهای غربی آن نزدیک میشود ، تا آنجا که باور بسیاری بر اینست که پس از سقوط بشار اسد در سوریه که خنثی شدن حزب الله در لبنان و فلسطینیهای وابسته به حکومت ایران نیز از نتایج آن خواهد بود ، زمینه حملات گسترده ناتو و اسرائیل به ایران فراهم می شود . چنین حملاتی با تخریب و ویرانی کلیه زیرساختهای اقتصادی ایران و کشتار بسیاری از ایرانیان همراه خواهد بود و نتیجۀ نهایی آنهم هر چه باشد نابودی زندگی همۀ ایرانیان و تسلط طولانی مدت غرب بر منابع طبیعی ایران خواهد بود .
    حکومت ایران هم با علم به این موضوع منتهای تلاش خود را بکار خواهد برد تا غرب در سوریه پیروز نشود . این در حالیست که تجربه رفتارهای غرب در اینگونه کشورها نشانگر آنست که مقاومتهای این چنین خود قسمتی از طرحهای طراحان اصلی حرکت غرب بسوی شرق است . چرا که آنان بخشی از منافع خود را در ویران شدن این کشورها می بینند .  آنچه مسلم است زمانی که پای زور در میان باشد آن برنده است که زورش بیشتر است .
    تصمیم حکومت ایران هم بر اینست که تا لحظات آخر مقاومت کند و همانطور که قبلا هم از خامنه ای نقل شده بود اگر قرار باشد تسلیم شود در آخرین فرصت این کار را خواهد کرد . راه حل احتمالی هم اینست که در صورت سقوط بشار اسد ، در یک اقدام سیاسی در ایران مثلا در زمان انتخابات ریاست جمهوری ، با تغییراتی زمینۀ رویدادی مانند انتخابات سال 76 را که خاتمی برنده شد آماده کند تا زمینه مصالحه با غرب فراهم شود .
    آنچه حکومت ایران از درک آن عاجز است و یا کسانی مانع چنین باوری از طرف حکومت می شوند اینست که غرب به دنبال مصالحه با ایران نیست . بلکه آنان بدنبال منافعی هستند که برای خود طراحی کرده اند که وجود چنین حکومتی در ایران هم یکی از همان طرحها بوده است و زمانی که تاریخ مصرف آن تمام شود بگونه ای دیگر عمل می کنند . و به همین دلیل است که غرب فعلا در نظر ندارد فرصت تسلیم شدن را به خامنه ای وشرکایش بدهد . و بهمین علت ممکن است بین پایان کار غرب در سوریه و عملیات نهایی آنان در ایران فاصله ای ایجاد نشود .
    این خطریست که ایرانیان باید نسبت به آن هشیار باشند و اگر به خود و کشور خود علاقه دارند مانع از آن گردند . تنها راه حل آن هم تغییر حکومت در ایران است بگونه ای که هیچکس بهانه ای برای خواست نامشروعش در ایران نداشته باشد . چنین حکومتی هم جز از نوع آزاد و مردمی نخواهد بود که باید با حضور آحاد ملت و مشارکت کلیه گروههای حاضر در صحنه سیاسی شکل پیدا کند . لازمه تشکیل چنین حکومتی هم وجود جو سالم و آزاد رسانه ای برای مدتی است تا آثار شوم سانسورهای دائمی کم شود و مردم بتوانند به حد اقل آگاهی برای انتخاب دست یابند . و این خود مشکل ترین مرحله این گذار می باشد که گذر زمان آنرا مشکل تر می نماید . هم اکنون هم بسیار دیر شده است و گاهی چنین تصور میشود که دیگر امکان چنین گذری فراهم نخواهد شد . مخصوصا با وجود تشتت در صفوف نیروهای اپوزیسیون امید چندانی به آن نیست و بهمین دلیل هم طراحان سیاستهای جهانی از هم اکنون خود را در ایران پیروز می بینند و به ریش و گیسوی ما ایرانیان پوزخند می زنند .
    اکنون سوال اصلی ما ایرانیان باید این باشد که آیا میتوانیم و چگونه باید از این خطر وحشتناک خود را نجات دهیم . من بعنوان شخص خودم هنوز راهی جز آنچه در " طرح 12 ماده ای نجات ایران " عنوان کرده ام نیافته ام . آن طرح هنوز هم با تنظیماتی قابل اجراست و چنانچه نظریه تبدیل دین خدا پرستی به " خدا جویی "  هم مورد توجه قرار گیرد میتواند روزنه امیدی باشد برای نجات از وضعیتی که هر روز بر ابهامات آن افزوده میشود . تمام دلسوزان ، آزادیخواهان ، مصلحین و انساندوستان را به این راه دعوت می کنم .
                                              به امید آزادی  

چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۱

ظلم وارد بر سوریها دامنگیر ایرانیان هم خواهد شد " وجدان عمومی را دریابیم "

      استکبار جهانی که خود را زیر پوسته تمدن غرب پنهان کرده است برای نیل به اهداف خودخواهانه خود از ارتکاب  هر جنایتی ابایی ندارد . آنان که با تمهیدات مزورانه خود را بر مردم غرب تحمیل کرده اند برای تداوم سلطه خود و راضی نگهداشتن رای دهنده گان و تامین مقاصد اقتصادی حاضرند خون هر ملتی از جمله مردم خود را نیز جاری کنند، غافل از اینکه  عاقبت این ظلم و ستمها گریبان خودشان را هم خواهد گرفت ، با هم متحد شده اند تا مراکز ثروت خیز جهان را در کنترل خود در آورند . آنان برای تامین کسری بودجه های خود و ماست مالی کردن بدهی های خود که بر اثر زیاده رویها  بر مردم خود تحمیل کرده اند راهی جز سرکیسه کردن مردم کشورهای ضعیف نیافته اند و با سوء استفاده از رژیمهای فاسد و غیر مردمی حاکم بر جهان سوم که خود در تحمیل آنان به مردم  دخیل بوده اند بزرگترین ظلمها را بر مردم دنیا وارد می کنند . آنان با جو سازیهایی که می کنند مردمان خود را نیز اغفال کرده و اذهان آنان را هم از این حقیقت دور داشته اند که با ادامه وضعیت کنونی حتی با مکیدن خون مردم جهان سوم هم مسائل اقتصادیشان حل نخواهد شد و اینگونه سیاست بازیهای کثیفشان در نهایت گریبان همه مردم دنیا را خواهد گرفت .

     متاسفانه مردم جهان سوم هم با عدم درک سیاست مستکبرین حاکم بر خود و جهان بجای اینکه فکری برای آینده خود و نجات خود از گرفتاریهای ناشی از مدیریتهای غلط داشته باشند مشغول روزمره گی بوده و غافل از سرنوشت فردای خود شده اند . این مردم که شب و روز به دنبال آب و نان خود می دوند نیم نگاهی هم به سیر تحولات جهان اطراف خود  ندارند . اگر مردم عراق می دیدند چه بر سر مردم افغانستان آمد و اگر مردم لیبی می دیدند چه بر سر عراقیها آمد ، اگر مردم حلب تصور می کردند آنچه بر سر بنغازی و سایر شهرها و روستاهای لیبی آمد می توانست بر سر آنان هم بیاید، شاید قبل از اینکه شهر خود را ویران ، خانواده های خود را آواره و خون جوانان و کودکان خود را جاری در خانه و خیابان خود ببینند چاره ای می اندیشیدند .

    نادانان خشک سر و خود خواهی هم که بر اثر غفلت مردم کشورهای جهان سوم و دسیسه های پنهان جهانخواران بر سرنوشت ملتها حاکم شده اند ، از درک این حقیقت غافلند که راه ایستادگی و مبارزه در برابر زیاده خواهان غرب استفاده از زور و رجز خوانیهای احمقانه نیست . اینان از این حقیقت غافلند که قدرت اصلی و کارساز را باید نزد اکثریت مردمان خود و جهان جستجو کرد . اینان نمی فهمند که اعمال و گفتار نابخردانه شان این امکان را برای جهانخواران فراهم کرده است که افکار عمومی کشورهای غربی را هم منحرف و در تضاد با سایرین و منافع دراز مدت خود قرار دهند .

   امروز می بینیم که ویرانی و بدبختی گریبان مردم سوریه را گرفته است و در عین حال حتی حاکمیت ایران هم دیگر این حقیقت را کتمان نمی کند که آنچه بر سر سوریه می آید پیش درآمد آنست که باید بر سر ایران هم بیاید و منابع ثروت ایران است که غربیان را وادار کرده است ابتدا سنگر سوریه را فتح کنند تا با خیال راحت تر به ایران بپردازند ! لیکن هنوز هم فکر می کنند اگر در سوریه مقاومت شود جلو آنان گرفته خواهد شد . غافل از اینکه برای جهانخواران سقوط کشورها بعد از ویرانی بهتر از سقوط آنان قبل از ویرانیست !  این جهانخواران  راه حل مسائل اقتصادی و سرپوش گذاشتن بر رسواییهای خود را در ویران کردن نقاط خاصی از جهان و تسلط بر آن نقاط یافته اند . و با توجه به نیروهای نظامی قدرتمندی که بهمین منظور تدارک دیده اند بر ادامه برنامه های خود مصر هستند .

   در این میان مردم جهان سوم باید متوجه شود که تنها راه مبارزه با این مستکبرین مراجعه به وجدان عمومی مردم دنیاست . آگاهی وجدان عمومی ملتهای غربی از ظلمی که حکومتهایشان بر مردم اعمال می کنند همانگونه که به جنگ ویتنام خاتمه داد می تواند خاتمه ای باشد بر آنچه امروز در دنیا می گذرد . برای اینکه ما مردم جهان سوم بتوانیم وجدان عمومی جهانی را به این مشکلات جلب کنیم ابتدا باید صدایمان را از گلوی مردمان با وجدان به آنان برسانیم . با صدای کسانی که مردم دنیا بتوانند به آنان اعتماد کنند . باید مردم دنیا را متوجه نماییم که ما با کسی خصومت نداریم و عقیده داریم که این به سود همه مردم دنیاست که بجای استفاده از زور و تزویر در برابر همدیگر همکاریهای صادقانه را در پیش گیرند .

  برای ما ایرانیان هم چنانچه بخواهیم خود را از گرفتاریهای جاری نجات دهیم راهی جز این نیست که از وجدان عمومی مردم کمک بگیریم . و برای این منظور هم راهی جز داشتن یک حکومت صادق و دانا نیست . حاکمیت فعلی ایران نه در نزد افکار عمومی ملت ایران اعتبار دارد نه در نزد مردمان دیگر مخصوصا غربیان . اگر وجدان ایرانی به این مطالب وقوف پیدا کند ، خود میداند که چه باید کرد تا خطر قریب الوقوع بر خود را دفع نماید . به امید آنروز .

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۱

برای بشار اسد هم دیر شد ، ایران چه می کند؟؟

 رژیمهای خودکامه که زندگی را برای خود و مردم کشورهایشان تلخ می کنند ، شاید از این حقیقت غافلند که بازیچه دست زورمندان و قدرتمداران جهان هستند . سردمداران این رژیمها آنقدر توسط همان جهانخواران اغفال شده اند که از آنچه بر سر همطرازانشان در دنیا می آید هم درس نمی گیرند و همیشه خود را تافته ای جدا بافته می پندارند . اگر به صحبتها و برخوردهای چند ماه اخیر همین آقای اسد توجه شود به روشنی دیده میشود که وی اصلا پیش بینی نمیکرد که در طول چند ماه پایه های حکومتش لرزان خواهد شد و تمام گزینه های قابل تحمل خود را از دست خواهد داد .

     اکنون آقای اسد و رژیمش درمانده و بیچاره خود را در معرض نابودی و کشور خود را مواجه با ویرانی می بینند . از این پس سرنوشت آنها در دست دیگران قرار گرفته و از سایه های خود نیز می ترسند و معلوم نیست که بر اثر ترس از جان خود دست به چه اعمالی بزنند و آیا اصلا کاری از دستشان بر می آید یا نه ! دیگر نه مرزهایش را در اختیار دارد و نه میداند که با چه کسانی در کشورش در حال جنگ است . عملیاتی که در چند روز اخیر در دمشق و سایر شهرها انجام شده نمیتوانسته بدون دخالت سری دولتهای دیگر و ورود نیروهای مخصوص کشورهای خاص صورت گرفته باشد .

     موقعیت فعلی رژیم ایران هم اگر بدتر از موقعیت چند ماه پیش سوریه نباشد بهتر هم نیست .  مرزهای ایران بسیار قابل نفوذ تر از مرزهای سوریه است و اعتبار نظام ایران هم نزد نیروهای نظامی اش کمتر از اعتبار اسد نزد نیروهای نظامی اش می باشد . شکاف بین مردم و حکومت هم در ایران بیشتر از آن در سوریه است . و میزان نفوذ پذیری حکومت ایران در برابر بیگانه هم بیشتر از نظام سوریه است . اختلاف در میان سردمداران حکومت ایران هم بسیار بیشتر از آن در سوریه می باشد . نفرت مخالفین حکومت ایران نسبت به رژیم هم به مراتب بیشتر از نفرت مخالفین نظام اسد نسبت به اوست .  تحمل مردم ایران در برابر بحرانهای اقتصادی هم با توجه به نفرتشان از حکومت بسیار کمتر از تحمل سوریها می باشد . و از همه مهمتر منافع جهانخواران و همه بیگانگان از ایرانی ویران شده بسیار بیشتر از منافع آنان در سوریه است و شاید این درست باشد که بگوییم نظام سوریه هم دارد قربانی وضعیت ایران میشود .  

  خلاصه اینکه حکومت ولایت فقیه اگر کمترین عقلی در سر داشته باشد باید بداند که شیشه عمرش شکسته است و اگر دوران چه کنم چه کنم خود را شروع نکرده باشد یعنی اینکه افسارش در دست همان بیگانگانیست که سی سال است به بیراهه اش برده اند و می خواهند تا جهنم او را کشان کشان ببرند .

    در این میان جای بسیار تاسف است که نیروهای اپوزیسیون هم نتوانسته اند به خود نظام بدهند و بنظر میرسد همانهایی که نظام را به بیراهه برده اند مواظب هستند که اپوزیسیون مستقل و آزادیخواه ایران هم نتواند منسجم شود . بیگانگان می خواهند آینده ایران را هم خود در دست داشته باشند و همه دستگاههای تبلیغاتی – سیاسی خود را بکار می گیرند تا مردم ایران و اپوزیسیون مستقل و آزادیخواه  وارد میدان نشوند .

   اکنون ایران ما یکی از سرنوشت سازترین دوران خود را سپری می کند و در صورت ادامه این وضعیت ، بجای درس گرفتن از تاریخ طولانی خود مخصوصا وقایع صد سال اخیر ، و نجات خود از این دایره بسته حکومت های خود کامه و نفوذ بیگانه ، میرود تا دوران دیگری از بدبختیها و ویرانیها ، و ذلت پذیرش دیکته های جدید از دیگران را تجدید کند . آیا ما ایرانیان قادریم خود را نجات دهیم ؟؟ نگارنده این سطور که عقاید و طرز تفکرش به وضوح و با جملاتی ساده در همین وبلاگ بیان شده است هنوز امیدوارست ایران به دست خود ایرانیان و بدون کوچکترین دخالت بیگانه نجات پیدا کند و نسبت به عملی بودن این نظر هم ایمان دارد . و علیرغم میل باطنی خود به درگیر شدن در امور عملی سیاسی ، آمادگی دارد بعنوان یک ایرانی معمولی که هیچ گروه سیاسی داخلی و یا خارجی نام او را هم نمیداند ولی در خود این توانایی را می بیند که برای خروج ایران از این بحران وارد عمل شود ، با همه گروه های سیاسی تاثیر گذار در داخل یا خارج ، از جمله گروه حاکم در ایران باب مشاورت بگشاید و مخلصانه در اینخصوص عمل نماید . ما ایرانیان باید بدانیم که هرچه هم با هم اختلافات شدید داشته باشیم و با هر درجه از تندی هم با هم برخورد کرده باشیم ، در مواقع اضطرار میتوانیم برای نجات میهن بهتر از هرکس دیگر همدیگر را کمک کنیم تا آثار اشتباهات گذشته را ترمیم نماییم . ارتباط با من تا قبل از اینکه کمی امید پیدا کنم که علنی شدن اسمم کوچکترین کمک به نجات ایران باشد همین ایمیل است .

roozyaznov @ yahoo.com

پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۱

مشایی جالب و جالب تر

اولین بار حدود سه سال قبل بود که در مورد آقای مشایی نوشتم و اشاره کردم که این شخصیت دولت خرافات حرفهای جالب و شبه مدرن می زند و اظهار تعجب کردم که چرا این حرفها که بنیاد فکری روحانیت حاکم را تهدید می کند مورد انتقاد  قرار نمی گیرد . امروزه البته حرف از انتقاد از ایشان گذشته تا آنجا که در جایی دیدم صحبت از اعلام ارتداد ایشان به میان آمده است . معلوم است که منتقدین ایشان در حکومت در برابرش کم آورده اند که ترجیح می دهند او مرتد شناخته شود .

    صحبت اخیر ایشان در جمع سفرای چند کشور ، آنجا که صحبت از زمان تشکیل خانواده جهانی می کند ، دوباره مورد انتقاد ناشیانه قرار گرفته است . تقریبا همزمان با این سخنان ، رئیس ایشان آقای احمدی نژاد هم در جمعی دیگر صحبت از لزوم بیداری همه انسانها کرده است . ظاهرا دولت آقای احمدی نژاد ، که بهتر است دست نشانده ولی فقیه نامیده شود ،  متوجه شده است که با این وضعیت که بسیاری خاموش شده هستند و فقط دستگاه اختصاصی ولایت حکم میراند ، نمیشود کشور اداره کرد . از طرفی  چون در سایه ولی فقیه رشد کرده اند و ملزم به اطاعت از او هستند میدانند که نمیشود در این حکومت گفت که بالای چشم ولی فقیه ابروست ، بنابراین شروع کرده اند به یک سری کلی گوییهایی که اصلا با ادبیات ولایت فقیه سنخیت ندارد .

    در این میان پاسداران فرهنگی ولایت فقیه هم بسیار کم مایه تر از آنند که بتوانند پاسخ قانع کننده به این ادبیات بدهند . و در انتقاد از او کاری که می کنند بیشتر به خود زنی شبیه است و بهمین دلیل هم حکم ارتداد را ترجیح میدهند .  در واقع آقای مشایی حرفهای خود را طوری انتخاب کرده که از طریق منطقی نتوان بر آن خرده گرفت ولی چون کلماتی مانند اسلام و ولی فقیه در آن استفاده نشده به مزاج ولایتیها نمی سازد . او از تقدیر الهی در مورد نزدیک شدن انسانها به یکدیگر سخن می راند ، نه از جمع شدن زیر سایه ولایت . منتقدین نادانش سخنان او در رابطه با لزوم احساس قرابت بین همه انسانها را به بهانه وجود منحرفین در بین انسانها به تمسخر می گیرند . ولایتیها آنچنان خود را ذوب در ولایت می بینند که فراموش کرده اند ولی فقیه شان به بهانه خدایی بودن ولایت پیدا کرده و بیاد نمی آورند که در مکتبی هم که ولایت را بر قامت آن بریده اند همه انسانها از همان خدایند .

   برای ایرانیان باور کردن حرفهای زیبای آقای مشایی وابسته به رژیم حاکم بسیار غیر محتمل است ، همانطور که حرفهای بعضا قشنگ اقای احمدی نژاد در میان حرفهای ولایت زده او گم میشود . چنانچه این آقایان صداقت داشته باشند و مایل باشند کسی به حرفهایشان توجه کند یک راه بیشتر ندارند . و آن اینست که مطمئن باشند در داخل این جمع مزور و مکار راه به جایی نخواهند برد و در نهایت در صورت اصرار بر این روش قربانی ولی فقیه خواهند شد . چنانچه نجات خود و دیگران را می خواهند بهترین انتخاب برای آنان اعلام صریح جدایی خود از حکومت در یک موقعیت حساب شده است توام با افشاگری گسترده در رابطه با تخلفات و جنایاتی که ولایت فقیه مرتکب شد تا کسانی مانند خود اینان  را در استخدام ولایت درآورد . چنین فرصتی را در شرایط موجود می توان فراهم کرد ولی تاخیر در اقدام منجر به یکی دیگر از فرصت سوزیهای رایج خواهد شد .  

شنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۱

ایران آزاد یا تسلیم غرب ؟! هشدار به هر ایرانی

 

ایران خود را آزاد می کند یا تسلیم مکر غرب می شود ؟! اکنون این واقعیت روبروی ایرانیان قرار گرفته است که جز این دو گزینه راهی دیگر در پیش ندارند . گذر وقایع چند سال گذشته باید ناظرین سیاسی-اجتماعی را آگاه کرده باشد که سیاست کثیف حاکم بر دنیای امروز به بهانه های ظاهرا انساندوستانه و عوام پسندانه ، با فریب افکار عمومی کشورهای خود سیاستهای خود را ، که جز تسلط بر جهان سوم در راستای تامین منافع بی حساب و کتاب خود نیست ، بر جهان تحمیل می کنند .

    آنچه موجب موفقیت نقشه های این جهانخواران در کشورهای دیگر می شود جز وجود سیستمهای حکومتی فاسد و دیکتاتور که با روشهای غیر دموکراتیک خود را بر مردم تحمیل می کنند نیست . نگاهی به آنچه در کشورهایی مانند تونس ، مصر ، لیبی و بعضی دیگر از کشورهای آفریقایی گذشت و آنچه هم اکنون در سوریه در حال اجراست دقیقا موید این نظر میباشد .

    امروز یکی دیگر از اینگونه سناریوها در پاریس تحت عنوان تراژیک کنفرانس دوستان سوریه برگزار شد . آنان که گزارش مستقیم بخشهایی از این جلسه را نگاه کرده اند باید متوجه شده باشند که چگونه یک عده شیاد دروغگو با سوء استفاده از واقعیات تلخی که در حکومت اسد می گذرد با کلماتی عوامفریبانه زمینه جهانی برای تسلط بر سوریه و اجرای سایر برنامه های خود را ایجاد می کنند . غم انگیز ترین بخش آن زمانی بود که نمایندگان چند حکومت وابسته هم که در کشورهای خود کلماتی مانند : " دموکراسی " و " مردم "  و " انتخاب " را شاید در کتابهای لغتشان هم نتوان پیدا کرد ، صحبت از این حرفها برای مردم سوریه می کنند . غافل از اینکه شاید خیلی دیر نباشد زمانی که خود همینها هم درست به همان دلایل موضوع برنامه های بعدی اربابان فعلی خود خواهند شد ! ولی متاسفانه آن دغل کاران برنامه های خود را دقیق نوشته اند و خوب سواری می گیرند .

    بزودی رژیم سوریه هم سقوط خواهد کرد و گردانندگان همین کنفرانسهای دوستان سوریه ، سوریه را برای خود لقمه لقمه خواهند کرد و مردم بیچاره سوریه تبعات این برنامه و سهل انگاریهای تاریخی خود را خواهند دید . و بدنبال آن این آخرین خاکریز سست حکومت برادر نا اهلش ولی فقیه حاکم بر ایران هم فرو خواهد ریخت . در خبرها بود که حکومت سوریه با پیشنهاد همین گروه برای تشکیل دولت انتقالی در سوریه هم موافقت کرده است . یعنی خود حکومت سوریه هم حاضر شده است که برود . ولی بنظر میرسد که حتی تسلیم شدن هم برای اسد دیر شده است ! آنان میخواهند به روش خود او را بر کنار کنند تا آینده سوریه را هم همانطور که خود می خواهند رقم بزنند ! سوریه بزودی خواهد فهمید که که نه این کنفراسیون دوستان سوریه هستند و نه تحریم کنندگان این کنفرانس یعنی چین و روسیه ! آنان که روند تاریخ ، لااقل از زمان سقوط شوروی ، را مشاهده کرده اند باید بدانند که حکومت فعلی روسیه چگونه شکل گرفته و آیا قادر به ایستادگی در برابر غرب است یا نه ؟! هم آنان باید بدانند که حکومت چین هم از آنجا که افکار عمومی توده های مردم چین را همراه ندارد بسیار شکننده است و بخاطر هیچکس قادر به ایستادگی در برابر غرب نیست . و چنین نیز نخواهد کرد .  

   آیا آقای بشار اسد چند ماه پیش قادر به پیش بینی این حوادث بود ؟! این واقعیت تلخی است که ایران ما هم متاسفانه در معرض آن قرار دارد و بسیار محتمل است که با سقوط بشار اسد برنامه های جهانخواران در مورد ایران هم مراحل آخر خود را نمایان کند . شواهد موجود در راس حکومت ولی فقیه هم حاکی از ادامه همین روند است . بنظر میرسد جهانخواران چنان در آنان نفوذ کرده اند که آنانرا تا جهنم همراهی خواهند کرد و بهمراهشان مردم ایران هم خواهند سوخت . ولی اگر کمی عقل در تعدادی از افراد حاکمیت وجود داشته باشد ، آنان را آگاه خواهند کرد که چه بهتر جام زهری را که تاکنون هم همان جهانخواران از آنان دریغ داشته اند ، قبل از اینکه با زجر مورد نظر غربیان نوشانیده شود ، خود با دست خود و در برابر مردم ایران بنوشند که بسیار گواراتر خواهد بود . ولی شرط گوارا شدن آن اینست که این بار برعکس آقای خمینی جام را با صداقت بنوشند .  بجای اینکه سعی کنند همانند جام زهری را که شکست در جنگ به آنان خورانید با ژست پیروزی بالا بکشند ، تا دیر نشده است صادقانه در پیشگاه مردم اعتراف کنند که اشتباه رفته اند و طلب عفو نمایند و موانع را از جلو راه مردم ایران بردارند تا خود راهی را که در انقلاب 57 برگزیدند ادامه دهند .

اینکه عاقلی در حاکمیت پیدا شود و چنان کنند که گفتم از جمله افکار واهی است که بهرحال ممکن است در ذهن هر فرد جای بگیرد . ولی کاش مردم ایران نسبت به این احتمال بسیار قریب به یقین آگاهی می یافتند و خود بدون اتلاف وقت سرنوشت خود را در دست می گرفتند و بهانه هر گونه تجاوز از طرف جهانخواران را از آنان صلب می کردند . ولی متاسفانه با برنامه ریزیهایی که جهانخواران کرده اند و همراهی نادانانه ی حکومتیان ایرانی اینهم امکانش بسیار کم است . تنها امید باقیمانده را میتوان در میان سیاسیون و روشنفکران آزادیخواه و مستقل ایرانی یافت که بتوانند با نوعی هماهنگی ، افکار عمومی را در ایران در برابر این برنامه های شوم بسیج کنند و ایران را به حرکت در آورند .  هنوز هم پس از چند سال عقیده دارم برنامه ای همانند " طرح 12 ماده ای نجات ایران " گزینه مناسبی است که با کمی تنظیمات مورد اقدام قرار گیرد .    

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۱

جام زهر در گلو مانده ، کی هلاک می کند ؟!

    جام زهری که در استانبول به سلامتی غرب در دست نماینده ولی فقیه بالا رفت تا در عراق ، همانجا که مقدمات نوشاندن جام اول به خمینی فراهم شد ، به کام خامنه ای ریخته شود ، شاید به خاطر اینکه قرار بود پنهانی باشد ولی بر ملا شد ، فعلا در گلو گیر کرده است تا بلکه بتوانند آنرا بالا بیاورند تا زمانیکه مردم در خواب عمیقتری فرو روند که متوجه نوش آن نشوند . از آنجا که خامنه ای فاقد آن جرات و موقعیتیست که خمینی در نوشیدن زهر داشت ، و افراد حاذقی را هم ندارد که او را در بالا آوردنش کمک کنند ،  این احتمال وجود دارد که با قطراتی از آن خود را هلاک کند و ما بقی را هم طوری از گلویش پرتاب کند که اطرافیان و بسیاری از ایرانیان دیگر را هم به هلاکت برساند .

     شاید به این دلیل که به پادزهر آمریکایی اعتماد نیست ، امیدوارند تا در روسیه پادزهر بهتری تهیه شود که با اتکاء به آن آمادگی فرو بردن و یا بالا آوردن زهر فراهم شود . ولی آنچه مسلم است این واقعیت است که آقای خامنه ای خود و ایران را مهره ای در دست قدرتهای جهانی قرار داده است تا آنان هر جا منافعشان اقتضاء کند با آن بازی و مسائل سیاسی و اقتصادیشان را در این بازیها جابجا کنند .

     آنچه بر سر آن این بازیها ادامه دارد ثروتها و حاصل دسترنج مردمانی مانند ایرانیان و سایر مردم تحت سلطه نظامهای نادان وغیر مردمی است که زندگی اشرافی قدرت طلبان دنیا را تامین می کند . از آنجا که واقعیت این بازیها نباید برای مردم فاش شود ، در گزارشهایی که به افکار عمومی می دهند جز کلی گوییهای تکراری شنیده نمیشود . این بارهم نماینده قدرتهای بزرگ هیچ لازم ندانست که اطلاعاتی از آنچه در گفتگوهای دو روزه مطرح گردیده ارائه دهد و نماینده ولی فقیه هم درمانده از آنکه خواست واقعی قدرتها در مذاکرات را گزارش دهد ، فقط به درخواستهای آنان در زمینه هایی مانند دزدیهای دریایی و مواد مخدر اشاره کرد . از این اشارات هم میتوان این نتیجه را گرفت که آنچه دزدیهای دریایی و قاچاق مواد مخدر نامیده میشود هم بازیهاییست که تامین کننده منافع همین زورگویان است . و شاید حالا بتوان علت نجات چند کشتی ایرانی توسط آمریکاییها و نجات کشتی آمریکایی توسط نیروی دریایی ایران را ردیابی کرد .

     ظاهرا ما ایرانیان هم به تماشای این بازیها خو کرده ایم و تبلیغات داخلی و جهانی و گرفتاریهای روزمره چنان ما را به خود مشغول کرده اند که متوجه نتیجه ای که این بازیها برای ما ببار خواهد آورد نیستیم . آیا نخبگان و سیاستمداران مستقل و آزادیخواه خواهند توانست شرایط همبستگی ملی برای نجات ایران از این بازیهای خطرناک را فراهم آورند ؟

دوشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۱

جام زهر پنهانی و پاد زهر آمریکایی

مذاکرات حکومت ایران با گروه 1+5 در استانبول به پایان رسید و نتیجه آن از هر دو طرف مثبت و سازنده گزارش شد . تحلیلها و گزارشاتی که در آستانه این مذاکرات و پس از آن از رسانه های گروهی غرب و ایران ارائه شد نشانه هایی از یک نوع سازش پنهانی در بر داشتند و بنظر میرسد این سازشها از نوعی باشد که در حال حاضر نه مردم ایران و نه افکار عمومی دنیا می توانند از آن مطلع گردند .

      کل اطلاعاتی که در این زمینه توسط دو طرف و با لحن و زبان یکسان  در اختیار عموم قرار گرفت به جملات زیر خلاصه می شود :

" مذاکرات راجع به بحث های کلی و همکاریهای و شکل همکاریها در آینده بود و به آن معنا وارد بحث های محتوایی نشدیم ." بر پایه رهیافت گام به گام و اصل عمل متقابل ." " بسیار اهمیت دارد که مذاکرات باید طوری باشد که اعتماد ملت ایران جلب شود ." " ما با گروه 1+5 به یک نقطه مشترک رسیده ایم ." " ما اطمینان یافتیم که ایران جدی است . "

     محتوای این جملات از نگاه افراد تحلیل گر آن نیست که توانسته باشد در طول این یازده ساعت مذاکره بدست آمده باشد و گویای زمینه سازیهای دقیق قبلی می باشد . خصوصا که درست قبل از تشکیل این جلسه هم محافل غربی تاکید زیادی داشتند بر اینکه موفقیت در این گفتگوها نیاز به پروسه ای دراز مدت دارد و نمیتواند در یک یا چند جلسه حاصل شود . گویی آنان از نتیجه مذاکرات قبل از تشکیل جلسه اطلاع داشتند.

    از نظر بسیاری از مردم ایران ابراز شادمانی طرفین مذاکرات از نتیجه آن با شعارههایی که قبلا  بگوش میرسید مغایرت کامل دارد و بدون اینکه طرفین امتیازهای بزرگی بهمدیگر داده باشند امکان پذیر نبوده است .

     برای ملت ایران این مهم است که بدانند این امتیازها چه بوده است . تنها امتیازی که حصولش برای گروه ایرانی مذاکره کننده متصور است میتواند در جمله " بسیار اهمیت دارد که اعتماد ملت ایران جلب شود " باشد . همه میدانیم که منظور حاکمیت از ملت همان حکومت است . و اعتماد حکومت به غرب هم مفهومش اینست که آنان در فکر براندازی این حکومت نباشند . برای غرب هم آنچه مهم است حصول اطمینان در جدی بودن ایران در ادامه دراز مدت همکاری با غرب است .

     همکاری حکومت ایران با غرب هم در زمانهایی که صحبت از تفاهم باشد از همان نوع است که در عراق و افغانستان اتفاق افتاد . یعنی عدم مداخله ایران در روند تسلط غرب بر این کشورها و همکاری در صورت لزوم . و سهمی هم که حکومت ایران در این وسط نصیبش شده تا کنون جز هزینه کردن از ثروت  ملت در این کشورها نبوده است . هر گاه هم که خواسته در این زمینه ها پا از گلیمش بیرون بگذارد آنچنان فضاسازی می شود که سیل ثروتهای کشورهای نفت خیز عربی برای خرید اسلحه به غرب جاری می شود . و چه همکاری از این بهتر ؟!

     ظاهرا غرب در حال حاضر همین نوع همکاری ایران را در سوریه  طلب می کند و با توجه به اینکه حکومت ایران هم با توجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی داخلی ، خود را در لبه پرتگاه می بیند حاضر شده است همان تجربه های قبلی را که هیچوقت هم از آنها درس نمی گیرد تکرار کند . و از آنجا که این حکومت برنامه هایش روزمره گی است راهی جز این هم برای خود نمی یابد . یعنی جام زهر را بگونه ای بنوشد که ملت ایران متوجه نشود و پاد زهری هم از آمریکا بگیرد تا مدتی به عمرش ادامه دهد .

     آنچه برای ملت ایران می ماند همین نان بخور و نمیر است . چه در ذیل سایه اعلیحضرت ظل الله باشد و چه در سایه عنایات حضرات آیت الله ! شاید در حال حاضر هم دلخوشی شان این باشد که فعلا حملات نظامی غرب منتفی اعلام میشود . و این همان است که در مقاله " امیدواری تا سقوط " و  " آمریکا محصولات ولی فقیه را درو می کند " و " ایران در انتظار تسلیم یا ویرانی " در همین وبلاگ بیان کرده ام . و این روند ادامه خواهد یافت و ما را با سرنوشتی نا معلوم  همراهی خواهد کرد . مگر اینکه خود ما ایرانیان راهی بیابیم برای نجات خود از این دایره بسته و با کسب آزادی خود سرنوشت خود را بدست گیریم و کشور خود را عاقلانه و عادلانه اداره کنیم . 

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۱

انتخابات فرانسه و نقش ادیان افراطی

یک جوان مسلمان متهم میشود به قتل چند سرباز و چند نفر یهودی فرانسوی .
نیروهای نظامی - انتظامی ابر قدرت فرانسه از دستگیری زنده این جوان ، که
میتوانست کمک کند به ریشه های چنین جنایاتی ، باز می مانند و او در جریان
دستگیری کشته میشود .
این حوادث همزمان است با تبلیغات انتخاباتی در فرانسه در حالیکه
نتیجه نظرسنجیها حاکی از عقب بودن رئیس جمهور حاکم از کاندیدای مخالف است
. همین رئیس جمهور که موقعیت خود در انتخابات را ضعیف می بیند شخصا در
تلویزیون ظاهر میشود و خبر دستگیری های گسترده اسلامگرایان افراطی و
اخراج آنان از فرانسه را اعلام می کند ، اقدامی که موجب خوشحالی بسیاری
از فرانسویان ناسیونالیست میشود که میتواند تاثیر زیادی بر انتخابات
فرانسه داشته باشد .
اگراین ادعای احزاب مخالف در فرانسه درست باشد که اقدام سارکوزی
ترفندی برای تاثیر گذاری بر نتیجه انتخابات است ، چرا این ادعا که کل این
ماجراها توطئه ای است برای پیروزی در انتخابات درست نباشد ؟! همانگونه که
سرویسهای مخفی کشورها افراد خود را داخل حکومتهای کشورهای دیگر نفوذ می
دهند ، بسیار آسانتر از آن ، داخل گروههای سیاسی و گروههایی که آنانرا
تروریست می نامند نفوذ می دهند . البته اگر گروههای تروریستی ساخت دست
خودشان باشند کارشان بسیار آسانتر خواهد بود .
هنوز معامله پنهانی بین دستگاه خمینی و جنگ طلبان آمریکایی در ماجرای
اشغال سفارت آمریکا در تهران بمنظور تاثیرگذاری در انتخابات فراموش نشده
است و اصل ماجرای یازده سپتامبر هم برای مردم توضیح داده نشده است . و
شاید شمار اینگونه ماجراها که موجب سوء استفاده های سیاسی می شود کم
نباشد .
آیا می شود تصور کرد که چه خواهد شد زمانیکه سربازان و متدینین به
ادیان مختلف متوجه گردند که چگونه مورد سوء استفاده قدرتها قرار می گیرند
؟! آیا اگر معتقدین به ادیان و مذاهب دامن خود را ازافراط گرایی پاک کنند
و خداشناسی را پیشه کنند به این نوع بازیها خاتمه داده نخواهد داد؟

پنجشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۰

اولین رئیس جمهورها " احمد بن بلا ، نلسون ماندلا ، ابوالحسن بنی صدر"

چندی پیش خبر درگذشت احمد بن بلا اولین رئیس جمهور الجزایر توسط بعضی خبرگزاریها پخش شد که بعدا تکذیب گردید . ظاهرا بن بلا 95 ساله سخت بیمار است و آنطور که در جایی خواندم مدتی است که حافظه اش را از دست داده است . نگاهم که به عکس بن بلای سالخورده خورد ، بلافاصله تصویر کنونی آقای بنی صدر 85 ساله در برابرم مجسم شد . امروز هم که خبر بیماری نلسون ماندلا و ابراز نگرانی مردم آفریقای جنوبی نسبت به سلامتی او را شنیدم دوباره تصویر آن دو در کنار تصویر این سومی در ذهنم جا گرفت .

    خوشحال از اینکه اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی هنوز در دل مردم کشورش جای دارد ، خاطره ای از چندماه قبل برایم تازه شد که در جمعی از نوجوانان وطن و در میان بحثی در مورد دموکراسی و دیکتاتوری و اینکه چرا نمیتوانند رئیس جمهوری را که در راستای منافع ملی عمل نمیکند برکنار کنند ، از آنان سوال کردم که آیا اولین رئیس جمهور ایران را می شناسند ! معلوم شد که تقریبا تمام جمع سی نفره او را به اسم می شناسند . از آنان علت برکناریش را سوال کردم . دو سه نفر همزمان جواب دادند که چون دیکتاتور بوده ! بلا فاصله پرسیدم اگر دیکتاتور بوده چرا به آن سرعت و به راحتی عزل شد ؟! همه در فکر فرو رفتند و جوابی ندادند . گویی به آنان القا شده بوده که بنی صدر دیکتاتور بوده و حالا با آن سوالی که من مطرح کردم ، که البته مجال ادامه آن بحث هم فراهم نبود ، آنرا هم در کنار دروغهای دیگری گذاشتند که در ایران امروز رایج شده اند .

    بهرحال اولین رئیس جمهور ما هم با کوله باری از علم و تجربه حدود هشتاد سال از عمر پر کار و پربار خود را سپری کرده است . اگر مبارزات سیاسی او علیه دیکتاتوری شاهنشاهی و سلطه خارجی در دوران جوانیش و تلاش او در جلوگیری از انحراف انقلاب هم فراموش شود ، آنچه در نوشته ها و گفتارهایش در اختیار همگان گذاشته است ، سرشار است از دروسی که توجه به آنها بر هر ایرانی که به خود و به تاریخ کشور و آینده آن علاقمند باشد لازم است .

  جای بسیار خوشحالیست که ایشان هنوز تقریبا با همان انرژی و روحیه گذشته به تلاش خود در اعاده آزادی و استقلال به کشورش ادامه می دهد . و این در حالیست که بیشتر عمر خود را از حضور در کشور محروم بوده است و مخصوصا از زمان برکناری از ریاست جمهوری که ناشی از توطئه های خارجی و خیانتهای داخلی بود ، ترور دائمی بر زندگی او و خانواده اش سایه افکن بوده است .

    متاسفانه سلطه طولانی دیکتاتوری بر کشور که مانع از ایجاد تشکلهای مردمی شده است ، ایران ما را هم مانند بسیاری از کشورهای جهان سوم از ناحیه قدرتهای مسلط بر دنیا آسیب پذیر کرده است . سوء استفاده قدرتها از نادانان حاکم بر کشور مانع از پیروزی آزادیخواهان می شود و تجربه عصر اخیر نمایانگر این نظر است که قدرتهای سلطه گر هر زمان که نسل جدیدی در ایران بر سر کار می آید که فاقد تجارب مبارزاتی گذشته و خسته از سیاستهای حاکمین فاسد است ، سعی می کنند از آب گل آلود ماهیانی بگیرند که خوراک طولانی مدت آنانرا فراهم کنند .   

    در ایران کنونی ما ، مدتهاست آب گل آلود مانده است و ماهیگیران هم مشغول و به انتظار نشسته اند که زمانی تجربه دیده ها از فعالیت بازمانند و در این دریای گل آلود نهنگ صید کنند . آیا ممکن است ما ایرانیان بتوانیم سایه دروغ و تزویر را از سر خود دور نماییم و قبل از اینکه تجربه های گرانقدر از خاطره ها بروند زندگی خود و فرزندانمان را از دور باطل دیکتاتوریهای داخلی و سلطه اجنبی رها کنیم ؟! 

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۹۰

انقلاب انسانی ( درجستجوی خدا و زندگی جاویدان )

نسخه انگلیسی

     اصول پانزده گانه زیر از جمله مبانی فکری کسانی است که عقیده دارند عملکرد انسانها رابطه مستقیم دارد با زیر بنای فکری آنان . و اینکه برای رفع بسیاری از مشکلات موجود در دنیای امروز ، احتیاج است به یک " انقلاب انسانی " در حوزه تمام ادیان و مذاهب و مسالک و ایدئولوژیها ، بگونه ای که تمام تعصبات و هر آنچه زاییده این تعصبات است از بین برود و بساط سوء استفاده کنندگان از مذاهب و ایدوئولوژیها برچیده شود .  کلیساها، کنیسه ها ، مساجد و امثال آنها ، ظاهر تقدیس شده و عوام فریب خود را از دست  بدهند و تبدیل به مدارس خدا جویی ، یعنی مراکز علم و تحقیق گردند برای کشف حقایق مرتبط با هستی . منابر و میزهای خطابه های یکسویه تبدیل به میز گردها و محل بحث آزاد و تبادل آراء عمومی شوند .  انسانها بجای اینکه خود را پرستشگر خدایی بدانند که جز تصور ، چیزی از او نمیدانند ، در فکر جستجوی حقیقت باشند در باره آنکه او را خدایش می نامند . زمانی که او را و قوانینی را که بر عالم هستی حاکم هستند شناختند ، ضمن آموزش بهترین راه زیستن ، متوجه خواهند شد که آیا  او را باید پرستید و یا چه :

    1-     دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، از جمله خود ما ، بر اساس قواعد و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن نیست .

2-   آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .

3-   شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه هستی تنها راه سرعت بخشیدن به کشفیات جدید و رسیدن به آن هدف است .

4-   نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود دیده است ، پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده و در این راستا در طول تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در این خصوص پرداخته است .

5-   همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم ، در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که غالباً جهش های عظیمی را در کیفیت زندگی بشر موجب شده اند .

6-   در عین حال باید توجه داشت که در طول تاریخ ، اکثریت جوامع را افرادی تشکیل می داده اند که ،در اصطلاح امروزی ، عوام الناس بوده اند و ارتباطشان با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا بوده است .

7-   یک وجه مشترک در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار توانا ، با قدرتی ، از نظر انسان ، بی انتها . و این هستی بخش به هر شکل و اسمی که برای مردم مجسم میشده ، مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است .

8-   آنچه هم در زمان ما  در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در خبری آمده بود که در یک کشور ، مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان آنجا هم اسم خدای خودشان را الله گذاشته اند ! چرا که میخواهند برای جذب مردم مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند ! )

9-   کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان مختلف گردیده اند ، همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش  معرفی کرده اند . و هیچ یک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که اکنون هم حتی پیروان یک دین همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .

10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم او را بعنوان قدرتی عظیم مورد تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم میتوان همینگونه تفسیر کرد که شاید در زمان خود دارای کاربرد بوده اند . حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم ، صاحبان قدرت از همین راه و به نام خدا اعمال قدرت می کنند .

11- در میان آثار و افکار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان ، مطالب مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع اولیۀ آن ، و جداسازی آنچه ممکن است سوء استفاده کنندگان و کج اندیشان به آنها افزوده باشند ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آنها بهره برداری شود . ضمنا ، برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .

12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان ، این امکان فراهم شده است که تلاش واقعی در مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه موجب نابودی خود و دیگران می شوند .

13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی و بی خدایی ، مکتب خدا جویی را بنیان نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشاء هستی نیستند ، در این جهاد واقعی شرکت کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر تشویق می کند و میتواند با ایجاد تغییرات اساسی در "سیاست" جاری ، که حتی خود سیاستمداران هم آنرا " سیاست کثیف " می نامند ، و بنیانگزاری سیاستی "پاک "  موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای دنیای ما بشود .

14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی استفاده شود .

15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند  " بهشت " و " جهنم " هستند که شاید همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند . بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و به کرات خود را در آتش آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ، انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه، علم یافتن به همان قواعد و قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن ، خلاقیت خود را تکمیل و با کشف راز زنده ماندن ، زندگی جاوید بیابد و بهشت مورد نظرش را خلق نماید .

یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۰

سکولارها ، لائیستها ، دینداران ، بی دینان لطفا توجه فرمایید " خدا جویی = درک حقیقت " دین آینده

در مقاله قبلی عرض کردم که در حال حاضر اکثر مردم دنیا خود را خداپرست
میدانند و مدعی پیروی از خدایی هستند که خالق دنیاست و این مردم ادیانی
دارند که هریک دین خود را مقدس و منتسب به همین خدا می پندارند و بنام
همین ادیان هم جنایت می شود و اغلب هم آنرا تلاش برای تحقق امر الهی می
نامند . البته تعدادی از انسانها هم هستند که با توجه به باورهای دینی
خود بطور انفرادی دست به کارهای خیر هم میزنند و یا لااقل با این نیت
کارهایی می کنند ، اگر چه ممکن است نتیجه نهایی آن بسیار هم مطلوب نباشد
. مردمانی هم هستند که باصطلاح بی دینند و یا پیرو یکی از مکاتب مطرح در
جوامع هستند . این گروه از مردمان هم با توجه به درک خودشان از جهان
پیرامونشان ، هم ممکن است دست به جنایت بزنند و هم ممکن است کار خیر
انجام دهند . هر دو گروه برای کارهای خیر و شرشان توجیهات مخصوص خود را
دارند و چه بسا جنایات خود را جنایت نمی دانند .
اینکه یک عمل ، خوب پنداشته شود و یا بد ، شر محسوب شود و یا خیر ،
بستگی دارد به درک انسان از خود و جهان مرتبط با خود . شاید این درست
باشد که بگوییم نوع انسان از آنجا که صاحب ابزار تفکر است ، فطرتا جویای
درک درستی از خود و جهان پیرامونش میباشد و همین جویندگی است که او را
خالق مکاتب و ادیان و مسالک مختلف نموده است . اینهم درست است که بگوییم
همه انسانها منافعی را که برای شخص خود می بینند ترجیح می دهند به هر
چیزی که نفعی برای خود در آن نبینند . البته درک درست از اینکه کدام چیز
در کوتاه مدت و یا بلند مدت منافع فردی را تشکیل می دهد بستگی به همان
تصور و علم نسبت به خود و جهان پیرامون دارد .
آنچه در گستره علوم انسانی امروز " شناخت " عنوان میشود همان علم یا
تصور ما نسبت به خود و جهانمان هست . مرز بین علم و تصور در خارج از
محیطهای علمی اغلب مخدوش است و چه بسا مردمانی که تصوراتی را که بگونه ای
در ذهنشان جای گرفته علم میدانند و به آنها ایمان دارند . و قضاوتشان در
برابر خوبیها و بدیها بر اساس همین شناخت شکل می گیرد . از آنجا که نیل
به منافع شخصی با شناخت انسان رابطه مستقیم دارد ، هرکس ذاتا دوست دارد
از شناخت درستی برخوردار باشد . اینستکه حقیقت جویی مرامی است که در هر
کس پیدا میشود .
خالقین مکاتب و ادیان و مسالک مختلفی که توانسته اند مردمانی را
مجذوب فکر و عقاید خود کنند حتما مالک محسناتی بوده اند که موجب اقبال
مردم به فکرشان شده اند ضمن اینکه مسلما شناخت آنان نسبت به دنیای با این
عظمت و پیچیده گی نمیتوانسته است کامل باشد .
منافع شخصی زودگذر و تصورات غلط ، بلای جان شناخت انسان است که موجب
انحراف و سرگردانی و چه بسا تخریب خود و اطرافیان می گردد . اینستکه هم
اکنون ما با مردمان مختلفی روبرو هستیم که همه خود را پیرو یک خدا می
دانند ولی به پیروی از همین خدا دست به جنایت می زنند و به تخریب زندگی
همدیگر مشغولند . چرا که همه آنها خدای خود را خالق دنیا و مسلط بر آن و
خود را برخوردار از پشتیبانی چنین خدای مقتدری می دانند و عقاید و تصورات
خود را عین حقیقت و مقدس می پندارند .
اکنون برای همه متفکرین باید روشن باشد که این ادیان و مسالک و
مکاتب با اینهمه تناقضات نمیتوانند اتصال به وجودی داشته باشند که بتوان
آنرا خالقی یکتا و برحق تلقی کرد . و با توجه به میزان تخریبی که ناشی از
این تصور نادرست است ضروریست برای دفع شر و مفاسد ناشی از آنها همه بسیج
شوند . حتی تصور اینکه ممکن است یکی از این ادیان و مذاهب رنگارنگ بر حق
و بدون کاستی باشد خالی از اشکال نیست .
بهمین جهت ضرورت یک انقلاب فکری بنیادین در میان تمام جوامع بشری حس
میشود تا انسانیت را رها کند از شر خرافات و تعصبات بوجود آمده پیرامون
تئوریها و ادیان و مسالکی که شاید روزی حلال پاره ای از مشکلات زمان خود
بوده اند . و منجر شود به انحلال تمام بنیادها و تشکیلات و جمعیتهایی که
با سوء استفاده از ایمان عوام الناس بر زندگی مردم سلطه جسته و مردم را
گمراه می کنند .
جایگزین اینگونه افکار رایج همان نیاز و خواست ذاتی همگانی است به
کشف حقیقت هستی و قوانین حاکم بر این هستی که با مراعات این قوانین ،
آینده ای بهتر در انتظار انسانها قرار می گیرد . اخیرا دانشمندان در مرکز
تحقیقات سرن در نروژ در پی یافتن آنچه آنرا " ذره خدا " میدانند هستند
که عقیده دارند این ذره پس از انفجار بزرگ "بیگ بنگ " بوجود آمده و منشاء
شکل گیری جهان بوده است . بدیهی است در صورت توفیق این تئوری و تحقیقات
مربوطه ، تازه باید به این پرداخت که خود بیگ بنگ چه بوده و قبل از آن
هستی به چه شکل بوده است . همین تئوریها و تحقیقات پیرامون آنهاست که
بشر را در شناخت هرچه بیشتر خود و جهان کمک می کند .
امروزه تئوری پردازی و تحقیق توسط در صد ناچیزی از مردم جهان
انجام میشود. چنانچه این امر وظیفه و اخلاق و اعمال همگانی شود و همه
مردم خود را مسئول کمک به کشف حقیقت بدانند و در این مسیر حرکت کنند ،
پیشرفت بشریت بسیار سریعتر و با اشتباهات کمتر صورت می پذیرد . و این
لازمه اش همان دین " خدا جویی" است که باید آینده بشر را بسازد .
من ایده ی چنین دینی را هر جا در بین جوانان مطرح کرده ام ، اگر چه
امکان طرح واضح و صریح آن نبوده ، مورد توجه قرار گرفته و حتی با معدود
سالمندان هم که اشاراتی داشته ام زمینه طرح آنرا مناسب یافته ام . اینست
که در اینجا از همه فعالین حوزه های فکری چه دیندار و چه بیدین ، چه
سکولار و چه لائیک تقاضا دارم به آن بیاندیشند و در طرح آن کوشا باشند .
سکولاریزم و لائیتیسه ممکن است مرهمی باشند بر زخمهای ناشی از دینداریهای
رایج ، لیکن با خودداری مردم از پرستش بتهایی که در پوشش دینهای مختلف
برای خود ساخته اند ، منشا این زخمها خواهند خشکید .
مقاله قبلی خود را که به مناسبت آنچه این روزها در مصر و کشورهای
دیگر می گذرد ،با عنوان " خدا پرستی یا خدا جویی " نوشتم ، در حد توان کم
خود ، برای بسیاری ارسال کردم ولی تنها نشریه ای که فضایی برای آن تخصیص
داد ، سایت " انقلاب اسلامی " جناب آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر اولین و
شاید تنها منتخب واقعی ملت ایران بود . اگر چه با توجه به سابقه دینی
ایشان و کوششهای فراوان وی در ارائه اسلامی که بیان آزادیش میدانند ، و
اینکه من را هم نمی شناسند ، تردید داشتم موافق درج آن مقاله در آن سایت
باشند. البته من شخصا ایشان را همان شخص خدا جوی می بینم چرا که در هیچیک
از نوشته ها و گفتارهای ایشان نشانی از تعصب ندیده ام و در مدت متاسفانه
کوتاه ریاست جمهوری هم عملی از او مشاهده نشد که نشان از تعصب در افکارش
باشد . او از فکر راهنمایی صحبت می کند که آنرا قابل ارائه و قابل عمل می
داند و اخیرا هم در یکی از مصاحبه ها از او شنیدم که گفتند اگر نسبت به
اسم " اسلامی " آن حساسیت هست ، بدون آن اسم مورد ارزیابی قرار گیرد . و
در جایی دیگر در پاسخ سوالی پیرامون تفاوت سکولاریسم و لائیسیته ، "
آزادی اندیشه " را مطرح کردند . این یعنی آزادی در نقد همه چیز از جمله
اسلامی که بعضیها به او بخاطر دفاع از آن خرده می گیرند . ایشان در
توضیح نام نشریه خود یعنی " انقلاب اسلامی " منظور از انقلاب اسلامی را
انقلاب در اسلام می دانند . لذا ایشان هم لزوم انقلاب در آنچه که بنام
اسلام مطرح میباشد را به روشنی بیان کرده اند . در بین صاحبنظران و
متفکرین مسلمان هستند دیگرانی هم که بر خدایی بودن دین به معنای رایج آن
اصراری ندارند . آقای دکتر سروش دو سال پیش بیانی داشتند در مورد اینکه
قرآن کلام محمد است . البته زمانی که مورد هجوم متعصبین قرار گرفتند
توضیحاتی دادند که موضوع را پیچیده و گنگ کرد .
با توضیحاتی که داده شد چنین استنباط میشود که در حال حاضر احتیاج
است به یک " انقلاب انسانی " در حوزه تمام ادیان و مذاهب و مسالک موجود ،
بگونه ای که تمام تعصبات و هر آنچه زاییده این تعصبات است از بین برود و
بساط سوء استفاده کنندگان از مذاهب برچیده شود . کلیساها، کنیسه ها ،
مساجد و امثال آنها ، ظاهر تقدیس شده و عوامفریب خود را از دست بدهند و
تبدیل به مدارس خدا جویی یعنی مراکز علم و تحقیق گردند . منابر و میزهای
خطابه های یکسویه تبدیل به میز گردها و محل بحث آزاد و تبادل آراء عمومی
شوند . انسانها بجای اینکه خود را پرستشگر خدایی بدانند که جز تصور چیزی
از او نمیدانند ، در فکر جستجوی حقیقت در مورد آنکه او را خدایش می نامند
باشند . زمانی که او را و قوانینی را که بر عالم هستی حاکم هستند شناختند
، متوجه خواهند شد که آیا باید او را پرستید و یا چه؟
بر همین اساس اصول پانزده گانه زیر را که میتوانند بعنوان اصول مشترک
وقابل قبول متفکرین ، زیر بنای تفکری جدید ولی نه بریده از گذشته گردد ،
برشمردم تا دیگران هم در اصلاح و تکمیل آن بکوشند و شروعی باشد بر این
انقلاب فکری در توده های مردم دنیا که بلکه دیگر ابزار دست سوء استفاده
کنندگان نگردند . با اصلاح زیر بنای فکری انسانها ، نجات آنان از دست
آنچه امروز " سیاست کثیف " حاکم بر جهان نامیده میشود آسانتر خواهد شد .
قابل ذکر است که آنچه در این نوشته ها آورده ام از کشفیات من نیست ، بلکه
حاصل آنچه هست که از دیگران آموخته ام و آنچه در گفتگو با دانشجویان در
حین درس ، در فضای سنگین موجود ، یافته ام . اهمیت طرح این فکر در اینست
که سعی شود در میان توده ها و نسل جدید ارائه گردد . این کوششی خواهد
بود بس دشوار ، دشوار تر از مشقاتی که می گویند ابراهیم و موسی وعیسی و
محمد تحمل کردند . لکن چنانچه این کوشش همگانی گردد و از امکانات ارتباطی
روز بخوبی استفاده شود ، رنج قبول ترویج آن کمتر و نتیجه حاصل از آن بهتر
خواهد بود . پس پیش بسوی خداجویی :
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم از جمله خود ما ، بر اساس قواعد
و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی
ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن
نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان
برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و
با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه
هستی تنها راه رسیدن به این هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود
دیده است پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده است و در این راستا در طول
تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در اینخصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی
وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که اغلب
جهشهای عظیمی را در روند زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید متوجه باشیم که در طول تاریخ اکثریت جوامع را افرادی
تشکیل می داده اند که در اصطلاح امروزی عوام الناس بوده اند و ارتباطشان
با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا
بوده است .
7- یک وجه مشترکی در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان
صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار
توانا با قدرتی ، از نظر انسان ، بی منتها . و این هستی بخش به هر شکل و
اسمی که برای مردم مجسم میشده مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است
.
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده
میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت
آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در جایی خواندم
و در خبری هم شنیدم که در یک کشور مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان هم
اسم خدای خودشان را خدا گذاشته اند . چرا که میخواهند برای جذب مردم
مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند . )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان
مختلف گردیده اند همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش
معرفی کرده اند . و هیچیک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه
ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از
دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که همین اکنون هم حتی پیروان یک دین
همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص
با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز
برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از
آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان
از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب
کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم آنرا بعنوان قدرتی عظیم مورد
تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم
میتوان همینگونه تفسیر کرد که البته در زمان خود دارای کاربرد بوده اند .
حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم از همین راه و به نام خدا اعمال نفوذ
میشود .
11- در میان آثار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان مطالب
مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت
استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا
با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع
اولیۀ آن ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان
استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آن بهره برداری شود . ضمنا ،
برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه
یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می
کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود
ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان این امکان فراهم شده است که
تلاش واقعی مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب
فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که
در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین
جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه خود و دیگران را نابود می
کنند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی ، مکتب خدا جویی را بنیان
نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران
که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشا هستی نیستند در این جهاد واقعی شرکت
کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم
دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر
تشویق می کند و میتواند موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای
دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته
باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده
میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی
استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت
" و " جهنم " هستند که فکر میکنم همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند
. بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و
جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و بکرات خود را در آتش
آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است
و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ،
انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه
نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه علم یافتن به همان قواعد و
قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به
مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن خلاقیت خود را تکمیل کند و
بهشت مورد نظرش را خلق نماید .