دوشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۴

ائتلاف بر سر چه ؟

گفتیم برای نجات ایران از شر دیکتاتوری داخلی و خطرهای روز افزون خارجی ، و ایجاد شوکی قوی، جهت خروج ایرانیان از کمای سیاسی و بمنظور امیدوار کردن مردم به نجات خود از طریق جنبش همگانی ، احتیاج به ائتلافی قوی متشکل از تمام نیروهای مردمسالار داریم تا با برنامه ریزی دقیق، همدیگر را در ایجاد این جنبش همگانی یاری نمائیم . حال سئوال اصلی اینست که این چنین ائتلافی حول کدام مسائل سیاسی و بر اساس چه ظوابطی صورت گیرد. بنظر میرسد مشکلی که در میان گروههای سیاسی مخالف استبداد وجود دارد که مانع اتحاد آنان میگردد سوء ظنهایی از جنس همان سوء ظن موجود در میان ملت است که بیشتر ناشی از رفتارهای سیاسی طول انقلاب تاکنون بوده است. ولی با درک موقعیت خطیر فعلی مملکت ، بر گروههای سیاسی است که با تدبیر بر این نقیصه فائق آیند و تجارب گذشته را درسی برای آینده قرار دهند. آنچه مسلم است اختلاف عقیده و داشتن نظرات متفاوت در خصوص چگونگی اداره ی مملکتی که از قومیتهای مختلف تشکیل شده و مورد طمع کلیه ی طمعکاران جهانی نیز میباشد امری طبیعی و گریز ناپذیر می باشد ولی ائتلاف نیروها در این موفقیت مستلزم رفع تمام اختلافات عقیدتی و سیاسی نمیباشد و کافی است حول محورهای مشترک که شامل استقلال و آزادی و ایجاد حکومت مردمسالار می گردد صورت پذیرد. انتخاب مشی سیاسی و روش اداره ی مملکت را باید به انتخاب خود مردم واگذار کرد که پس از استقرار آزادی و ارائه برنامه های گروههای سیاسی، مردم با آزادی کامل به گروههای مورد نظر خود رای میدهند. آنچه باید گروههای موتلف بر سر آن موافقت کنند ساز و کار و چگونگی فراهم نمودن زمینه ی مناسب برای اجرای انتخابات کاملا سالم پس از دوره ای معقول و کافی برای روشن شدن اذهان مردم در مورد گروههای سیاسی موجود در جامعه میباشد. امروزه با توجه به زیر ساختهای سیاسی اجتماعی موجود و امکانات ارتباطی بین مردمی ، چنانچه این تحول اجتماعی بصورتی مسالمت آمیز و بدون تخریب انجام گیرد ایجاد چنین زمینه یی امری ساده و کوتاه مدت می باشد . و یک دولت موقت که متشکل از افرادی معتقد به آزادی کامل و استقلال باشد میتواند چنین زمینه ای را ایجاد نماید. این دولت را باید گروههای سیاسی موتلف از بین خود و یا افراد مستقل توانا که فاقد تعصبات خاص باشند انتخاب و به مردم معرفی کنند. گذشته از آن شاید لازم باشد شورائی متشکل از سران گروهها تشکیل تا هر گونه هماهنگی در رابطه با برنامه های اجرائی جنبش را عهده دار گردد و این شورا از بین خود فردی را که میتواند مقبولیت داخلی و جهانی داشته باشد با عنوانی که متداعی عنوانهای تقدس یافته ی قبلی نباشد و خود نیز موجب مشکلات جدید نگردد، مثلا تحت نام سخنگوی ائتلاف، انتخاب، تا مردم و جهانیان خط مشی واحدی را از زبان او بشنوندو گفته ها و بیانیه های صادره ، میثاقی باشد برای آینده ی کشور چه در رابطه با مسائل داخلی و چه روابط خارجی . با توجه به آنچه گفته شد، چنین ائتلافی میتواند شامل تقریبا همگی گروههای سیاسی موجود باشد. چرا که دیگر هیچ گروه عاقلی نباید وجود داشته باشد که خود را غیر مردمسالار بداند و یا خواهان برقراری اشکالی از حکومت باشد که به نوعی آ لوده به عناوین و مصادری از قبیل امپراطوری ، شاهنشاهی ، ولایی و ایسمهایی مشابه اینها باشد . ایده آل ترین برنامه این بود که حتی گروه حاکم نیز خطرات موجود را درک می کرد و متوچه این وافعیت میشد که دیگر برای آنها هم آینده ای متصور نیست و اگر مردم هم آنها را کنار نزنند چاره ای جز تسلیم در برابر اجنبی نخواهند داشت و در ایجاد تحول مورد نظر، مانع ایجاد نمی کردند. همچنین گروههای منتسب به حکومت استبدادی قبل از انقلاب هم واقعیت را قبول می کردند و با اعلام مخالفت خود با هر گونه سیستم خود کامه، با جنبش مردمی برای نجات میهن همراهی می کردند. من شخصا دلیلی نمی بینم که گروه اخیر چنین کاری را نکند لکن در این که گروه حاکم آلوده به قدرت چنین راهی را پیشه نماید امیدی نیست ولی باید انتظار داشت که لااقل بخش عظیمی از گروههایی که خود را اصلاح طلب می دانند و سایر گروههای سیاسی خارج از حاکمیت در داخل کشور به این ائتلاف بپیوندند. البته از آنجا که حتی زور پرستان را هم نمیشود در جامعه نادیده گرفت، تا زمانی که همه به این باور برسند که حاصل زور لذت آور نیست و زور مدار هیچ وقت آسایش نخواهد داشت، حکومت مردم سالار باید این زور مداران را هم گروهی از مردم خود بداند و امکانات رشد فکری آنان را که از طریق شرکت در مباحثات سیاسی اجتماعی حاصل میشود فراهم آورد . پس باید به همه اطمینان داد که در جامعه ی مورد نظر ائتلاف، همه آزادند در چارچوب قوانین دنیا پسند متکی بر حقوق بشر، خود را در معرض قضاوت عمومی قرار دهند و مورد ظلم قرار نمیگیرند. در اینصورت حتی مخالفین این ائتلاف هم باید ائتلاف را در رسیدن به هدف رهایی از استبداد موجود همراهی کنند. و این به معنای پیوستن به ائتلاف نیست بلکه میشود اینطور تلقی کرد که آنها هم در پی بدست آوردن شرایطی بهتر از وضع موجود هستند. و میتوانند از موقعیت بوجود آمده استفاده کنند. سیاست ائتلاف در مقابل کشورهای دیگر نیز باید سیاست عدم مداخله و احترام به منافع متقابل باشد تا تلاشی برای ایجاد دنیایی امن و صلح آمیز برای کل بشریت صورت گیرد. و چون تحول در جوامع بشری جز با تحول در خود افراد جامعه صورت نمی پذیرد، بر عهده ی هیچ دولتی نیست که کاسه ی داغتراز آش شود و وظیفه ی نجات دیگران را با به مخاطره انداختن ملت خود بعهده بگیرد. لذا با تمام کشورهای عضو سازمان ملل رابطه ی دیپلماسی سالم برقرار می کند. و هدف نهائی خود را ایجاد دنیایی امن، آزاد، آباد و مدرن قرار می دهد تا مردم دنیا بجای ترس از یکدیگر و تلاش برای دست یازیدن به منافع دیگران از لذت همراهی یکدیگربرای ایجاد دنیایی لذت بخش برخوردار گردند. نظر باینکه من از وسیله ی ارتباط همگانی برخوردار نیستم انتظار دارم کسانیکه این مطالب را دریافت می کنند آنرا در معرض دید دیگران قرار دهند تا بلکه موجبات خیر فراهم گردد و در اینصورت در مورد ایجاد برنامه های اجرائی ائتلاف نیز تلاش خواهد شد.

چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

چرا کمای سیاسی ؟

برای اینکه راه حلی برای خروج ایرانیان از کمای سیاسی پیدا کنیم، ابتدا باید علت وجودی آنرا بررسی کنیم. بارها شنیده شده که ایرانیان سیاسی ترین ملت دنیا هستند. باید بگوئیم بودند و هنوز هم فراموش نکرده اند. لیکن آنچه به نام کمای سیاسی تعبیر شده ، همان عدم اعتماد مفرط بین مردم و کسانیست که بعنوان سیاستمدار در صحنه ی ایران ظاهر شده اند. همه بخاطر دارند که در اوائل انقلاب چگونه مردم با شور و شعف فوق العاده ای مسائل مربوط به آینده ی سیاسی مملکت را دنبال می کردند و صفاو صمیمیت خاصی بین مردم بخصوص جوانان آن زمان که میانسالان و زود پیرشدگان امروز را تشکیل می دهند وجود داشت . سپس زمانی که وقت تعیین مناصب حکومتی شد با پیدا شدن اختلاف در میان مدعیان مناصب، این اختلافات به طرفداران هر گروه هم منتقل شد. و با توجه باینکه روابط بین مدعیان سیاست بر اساس قدرت هر یک تنظیم میشد خشونت در بین طرفداران آنها هم شروع شد و آن همبستگی اولیه آلوده به اختلاف از نوع خشونت آمیز آن شد. سپس مدعیان حکومت برای جلب طرفدار بیشتر در بین مردم شروع به تخریب یکدیگر کردند تا جائیکه حتی مقدسات مردم هم زیر سئوال رفت. افرادی با عنوانهای پر طمطراق آیت الله العظمی ای خائن معرفی شدند ( شاید عنوانهای جدید امامت و فقاهت اهمیت آنرا کم کرده بود)، روشنفکران، وابسته به اجنبی معرفی شدند. و در این میان سرویسهای جاسوسی خارجی هم آتش بیار معرکه شدند و با نفوذ در گروهها اختلافات را تشدید و زمینه را برای پیشبرد مقاصد خود فراهم کردند. مردمی هم که از جهان سیاست دور مانده بوده اند و هیچ تجربه ای نداشتند و آنچه هم که از گذشته می دانستند همان تاریخ تحریف شده ی مندرج در کتب کلاسی بود ناآگاهانه بازیچه ی دست شدند. و گاه با اقدامات عجولانه ی خود و گاهی هم با سکوت خود زمینه را برای حاکمیت زورمداران و نااهلان آماده کردند. بزرگترین ضربه به اعتماد و آزادی طلبی مردم زمانی وارد شد که نتیجه ی اولین انتخاب تقریبا آزاد خود را بی نتیجه یافتند و اولین رئیس جمهور خود را که با آن همه شور و امید انتخاب کرده بودند بی اثر و معزول یافتند. و عده ی زیادی از مردم هم تحت تاثیردروغهایی که از زبان افراد ظاهرا موجه آن روز می شنیدند اولین انتخاب خود را اشتباه بزرگ پنداشتند. از آن پس نیز با بستن روزنامه ها و کنترل آزاد اندیشان هیچ حقیقتی به مردم گفته نشد .و در سایه ی جنگ خانمان سوز هر روز جو رعب و وحشت و ترور و فریب و نیرنگ نیز گسترده تر شد . و مردم هم که سر خورده شده بودند روز بروز خود را منزوی تر دیده و از فعالیتهای سیاسی کنار کشیدند. و همه ی انتخابات هم به انتصابات تبدیل شدند. و با وخیم تر شدن وضعیت اقتصادی هم مردم گرفتار نفرین قدیمی « الهی نان بدود و آب بدود و همه به دنبال آن» شدند. زمانی در سال 72 مردم خسته از دست حاکمیت گرفتار سراب امیدوار کننده ای شدند و به امیداینکه خاتمی آنها را نجات دهد بطور غیر منتظره در انتخابات شرکت کردند و اورا رئیس جمهور کردند. ولی بازهم نتیجه ی انتخاب خود را بی اثر یافتند که جز حرف و وعده های سرخرمن چیزی تحویل مردم نداد، وتنها فعالان صحنه ی سیاسی یعنی دانشجویان هم بارها سرکوب شدند و شاید بخاطر روشن نبودن مواضعشان و نیرنگهای تبلیغاتی حاکمیت هیچکس حتی پدرو مادران آنها نیز در دفاع از آنها برنخاستند. آنان هم فرسوده و نا امید دچار یخ زدگی سیاسی شدند. و مردم نا امید هم چنان ضربه ای خوردند که سالهاست در کما فرورفته اند و احتیاج به شوکی قوی دارند تا از حالت کمای سیاسی خارج شوند. چنین شوکی باید توام با آگاه شدن آنان از این واقعیت باشد که اقدامات سیاسی آنان در دوران انقلاب و پس از آن، همه اشتباه نبوده است و اگر هم اشتباهی سرزده باشد باید مایه ی عبرت گردد و متوجه این حقیقت بشوند که چه بخواهند یانخواهند آنچه سیاست نامیده می شود تعیین کننده ی آینده ی آنهاست. و بی توجهی به آن یعنی سپردن سرنوشت خود بدست نا اهلان است. رسالت وارد آوردن این شوک وآگاه و امیدوار کردن مردم بردوش روشنفکران و نخبگان عالم سیاست و آنکسانیست که آلوده به سیاستهای زورمدارانه و گمراه کننده ی حاکمیت فعلی نشده باشند. چرا که مردم دیگر به کسانیکه در دو دهه ی اخیر بر آنها حکومت کرده اند هیچ اعتمادی ندارند و حتی باعناوینی از قبیل اعتماد ملی و اصلاح طلبی نیز قادر به جلب مردم نخواهند شد. و آنکسانی هم که چه در داخل حاکمیت و چه در بین گروههای اپوزسیون کم فعال موجود در داخل کشور وضعیت خطیر فعلی را درک می کنند باید به خیل آزادیخواهان و فعالان سیاسی استقلال خواه بپیوندند تا با یاری همدیگر مردم را آگاه و متحد نمایند و مملکت را از خطر قریب الوقوع نجات دهند . از همه ی فعالان سیاسی انتظار میرود برای ایجاد اتحاد، برنامه ای پیش بینی کنند و در فکر رفع کدورتهای موجود در بین خود باشند تا بعد از آزاد کردن ایران از شر کج اندیشان زندگی سیاسی خود را بدون آلودگی به هر گونه زور ادامه دهند.

سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۴

کمای سیاسی ایرانیان

تا پنج شش سال پیش جو خاکم بر کلاسهای درس دانشجویان و دانش آموزان دبیرستانی بگونه ای بود که کوچکترین روزنه ای که در خصوص سیاست باز میشد تقریبا همه از گشودن باب سیاست استقبال میکردند و با اشتیاق به آن میپرداختند و شاید برای استاد و یا دبیری که میخواست به تدریس ادامه دهد آرام کردن آنان آسان نبود. لکن از یکی دو سال پیش تمایل جوانان به ورود در صحبتهای سیاسی سیر نزولی پیدا کرد و فعلا به مرحله ای رسیده است که دانشجوو دانش آموز با تمسخر به سیاست نگاه میکنندو اگر یکی از آنها اشاره ای به مطلبی سیاسی داشته باشد بقول خودشان هو میشود و حتی اگر استادی بخواهد باب بحث سیاسی را بگشاید چپ چپ بهمدیگر نگاه میکنند و جمله هایی مانند "دوباره شروع کرد" و "بابا ولمان کن" بصورتی منزجرانه در بین آنها شنیده میشود. این فقط وضعیت دانشجو و قشر جوان جامعه نیست بلکه بلاییست که بر سر همه ی ایرانیان در داخل کشور آمده است و همه ی ایرانیان را در حال کمای سیاسی فروبرده است. دیگر نه کسی هوای جلال و شوکت ظاهری سلطانی در سر دارد و نه شیفته ی شعارهای رهاییبخشانه ی رادیکالهاست و نه در فکر ایده های توحیدی موحدان مدرن میباشد. این نشانه های نا امیدی که حاصل خیانتها به امیدهای ایرانیان در طول سالهای بعد از انقلاب خصوصا سالهای ریاست جمهوری آقای خاتمی بوده است در میان قشر عظیمی از ایرانیان که اکثریت قشر فرهنگساز جامعه را تشکیل میدهد خطریست بس عظیم که نتیحه ای جز سقوط ایران و ایرانیان نخواهد داشت. این شرایط ایده آل تمام زورگویان است چه مستبدین داخلی و چه جهانخواران بین المللی. چرا که دست ظالمین نادان داخلی را در اجرای برنامه های جنایتبارشان باز و در نتیجه بهانه های لازم را نیز در اختیار جهانخواران قدرتمند خارجی قرار میدهد تا ظالمانه ترین برنامه ها را در مورد ایران پیاده کنند و سلطه ی خود را بر ایران و در نتیجه بر همه ی سرزمینهای ثروتمند خاورمیانه بگسترانند. نادانان مستبد حاکم بر ایران کشور را بطرف پرتگاه هدایت میکنند و بنظر میرسد که نفوذ جاسوسان خارجی در ارکان حکومت آنانرا بسمت دلخواه خود میبرد و در سایه ی شعار مرگ بر دشمن دشمنان واقعی را پرورش میدهند و پایه های استقلال و حاکمیت ملی را سست میکنند.دارند زمینه ی دخالت مستقیم خارجی را در ایران فراهم میکنند و دیگر کمتر شکی وجود دارد در اینکه در آینده ای نه چندان دور ایران نیز مانند افغانستان و عراق دستخوش تهاجم گردد. آنچه مسلم است اگر ایران و ایرانی بخواهد ارزش خود را بازیابد و با رفع خطرات موجود آینده ای امیدوار کننده برای خود تصور کند بایدخود را از از دست حاکمان فعلی برهاند . ولی اگر قرار باشد با فشار خارجیان حکومت تغییر کند دیگر حاکمیت از آن ملت نخواهد شد. دیگر خارجی به صغیر و کبیر رحم نخواهد کرد و کسب استقلال از آنان هزینه ای بس عظیم خواهد برد.از ان پس هر کس بخواهد در ایران حکومت کند باید ابتدا نوکری آنها را قبول کند واین فقط از افراد ذلیل و خود فروش برمی آید لذا کلیه ی افرادی که خود را ذلیل و خود فروش نمیدانند باید در راه نجات ایران از وضعیتی که گرفتار است کوشش کنند تا از این پرتگاه نجات پیدا کند. امروز دیگر آمریکا به انجام یک معامله ی سیاسی با رزیم اکتفا نخواهد کرد و با توجه به اینکه باید تمام قدرتهای مطرح در صحنه ی جهانی راضی شوند همه ی ایران هم برای آنها کم است پس باید بر سر ایران آن بیاورند که در سایه ی آن بتوانند کل ثروت خاورمیانه را در بین خود تقسیم کنند و این فقط در سایه ی تسلیم کامل ایران تحقق پیدا میکند. این زنگ خطریست برای تمام ایرانیان آزاده و استقلال خواه. بهوش باشید که شرف و موجودیت ایرانی در خطر است. دیگر جای هیچ درنگی نیست و کوتاهی در اقدامی رهایی بخش گناهیست جبران ناپذیر به گردن تمام آنکسانی که خود را صاحب فکر سیاسی میدانند. بر تمام ایرانیان صاحب اندیشه است که اگر چه به قیمت تعدیل در ایده آلهای خود نیز شده است برای نجات ایران با همدیگر ائتلاف وجبهه ای واحد تشکیل دهند. چنین جبهه ای میبایست چنان حساب شده و قوی عمل کند که شوک لازم را بر خفتگان و رمیده شده گان از سیاست در داخل کشور وارد و همه را از خواب غفلت بیدار نماید و حرکتی ملی ایجاد نماید تا با هماهنگی یکدیگر و برنامه ریزی جبهه ی نجات ملی خود را از شر شیاطین داخلی و خارجی نجات دهند بر تمام گروههای سیاسی آزادمنش و استقلال خواه است که بخود آیند و فکر اینکه ممکن است روزی ایرانیان به آنهای تنها روی آورند را از سر بدر کنند و آمادگی خود را برای تشکیل جبهه ی نجات ملی اعلام نمایند تا خود مردم ایران خود را از دست این نادانان نجات دهند و با برپایی یک حکومت پاک و عاقل مدبرانه با دنیا تعامل تا جهانخواران بهانه ای برای تحمیل خود بر ما نداشته باشند. در صورت فرصت باز هم به این مهم خواهم پرداخت