شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۹

ایرانیان در انتظار مرگ رژیم و مرگ زودرس در انتظار ایرانیان

پس از جریانات بعد از نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران و سرکوب گسترده مردم آزادیخواه و بدنبال آنچه در روز 22 بهمن سال گذشته اتفاق افتاد ، بر ایرانیان مسلم گشت که بدون هماهنگی و بدون تشکیلاتی که بتواند رهبری و هماهنگی حرکات مردمی جهت وادار کردن رژیم به تسلیم در برابر ملت را عهده دار شود ، رهایی از وضعیت موجود میسر نخواهد شد . در حال حاضر که گروههای سیاسی خارج از نظام هم نتوانسته اند با هم کنار بیایند ، ایرانیان به ایجاد چنین تشکیلاتی امیدوار نیستند. و به نظر می رسد که آقایانی مانند موسوی و کروبی هم اگر چه بر مواضع خود ایستاده اند ولی حتی در داخل گروههای به اصطلاح اصلاح طلب هم عزم راسخی برای همراهی با خود نمی بینند . و حالا هم در داخل رژیم صحبت از حذف اصلاح طلبان و جایگزینی آنان با اصولگرایان منتقد در میان است که موید این نظریه می باشد که جناح بندیهای داخل رژیم همه ساختگی بوده اند و در تقلید از حرف شاه قبلی بوده که می گفت "ما خودمان حزب مخالف ایجاد کرده ایم!" درعین حال بیشتر از اینکه مردم در انتظار فرصت هایی برای ادامه حرکات خود باشند، در انتظار این هستند که رژیم خود با دست خودش و بر اثر حماقت کاریهایش سقوط کند . با چنین انتظار کشیدنها در خوشبینانه ترین پیش بینی ها باید منتظر اوضاعی شبیه آنچه در کشورهایی مانند کره شمالی و زیمبابوه فعلی حاکم است باشیم که مردمانشان با فقر و فلاکت روبرو هستند . آنهم در صورتی هست که ایران همانند عراق و افغانستان نگردد.


گذشته از اینگونه مسائل ، مردم ایران را مشکلاتی بس عظیم تر در پیش است که در مطبوعات داخلی و وابستگان به رژیم هم اخیرا مطرح شده ولی با کمال تعجب مورد توجه مردم و گروههای سیاسی قرار نگرفت و همه با بی خیالی از کنار آنها گذشتند . برای نمونه به سه فقره از این موارد توجه کنید :


1- از طریق وزارت بهداشت و درمان اعلام شد که ایران با سونامی سرطان روبروست.


2- از همان منابع در بسیاری از روزنامه ها نقل شد که سن سکته قلبی در ایران به 32 سالگی رسیده است .


3- فرمانده نیروی انتظامی ایران اعلام کرد که پرسنل نیروی انتظامی بیشتر از آنکه در عملیات انتظامی – رزمی شهادت طلبانه تلفات داشته باشند، به علت بیماریهای روحی روانی با مرگ روبرو هستند .


آیا جای تعجب نیست که اینگونه اخبار رسمی مورد توجه قرار نگرفت و همه از کنار آنها گذشتند؟!
مرض سرطان با توجه به اینکه هیچگونه اقدامات پیشگیرانه ای هم در نظر گرفته نشده معمولا ظرف چند ماه پس از ظهور طومار زندگی فرد مبتلا را درهم می پیچد و خانواده ها را عزادار می کند . این بیماری که در گذشته در ایران زیاد شایع نبوده و اروپاییان را بیشتر از ایرانیان تهدید می کرده اکنون در غرب کنترل شده ولی به علت ورود مواد غذایی سرطان زا و عدم توجه به استانداردهای لازم در زمینه تولیدات کشاورزی و دامی و مخصوصا همه گیر شدن ناراحتی های استرس آفرین در کشور ، جان همه ایرانیان را در معرض خطر قرار داده است.
برابر آمار موجود سن بیماریهای قلبی در ایران قبل از انقلاب 55 سالگی و در اروپای فعلی 75 سالگی می باشد . در ایران ما تا دو سال پیش می گفتند 35 سال و حالا اعلام کرده اند به 32 سالگی رسید ه است . این بیماری هم که ناشی از سوء تغذیه و فشارهای روحی وروانی می باشد ،بلایی گسترده در سطح ایران است که یکی از علل آن را باید در نوع تجارت و ثروت اندوزی آیت الله ها و آیت الله زاده های تاجر روغن و شکر جستجو کرد.
خبر سوم که مربوط به مرگ زودهنگام پرسنل نیروی انتظامی است و توسط فرمانده ی نادان نیروی انتظامی اعلام شد که احتمالا به خاطر آن مشمول تذکر هم شده است ، به این معنی هست که افسران و درجه داران و سایر پرسنل نیروی انتظامی قبل از بازنشسته شدن میمیرند و علت آن هم علاوه بر بیماریهای قلبی و سرطان ، فشارهای روحی هست که ناشی از قراردادن آنان در مقابل ملت است و ناراحتی از اینکه به جنگ برادران و خواهران خود اعزام می گردند . اینگونه افراد که اغلبشان هم با فقر مالی روبرو هستند و حقوقشان هم پایین تر از خط فقر می باشد، به عمد در فقر نگاه داشته می شوند تا به خاطر نان شب خود و فرزندانشان خود را مجبور به همکاری با رژیم ببینند .
بدیهی است ادامه این وضعیت ایرانیان را با تلفاتی به مراتب بیشتر از تلفات هرگونه جنگ و خونریزی مواجه خواهد کرد که اگر به عمق این فاجعه توجه شود باید ایرانیان را به فکر نجات فوری خود وادار کند . شاید تاکید اخیر احمدی نژاد بر افزایش زادو ولد ، در واکنش به اخباریست که در رابطه با سرعت مرگ و میر به او داده اند و وی راه حل را در این دیده است که مردم این چند سال عمر کوتاهشان را هم مشغول بزرگ کردن بچه باشند تا قربانی کافی هم برای ادامه اقدامات ویران کننده رژیم تولید شود .
آنچه مسلم است ادامه وضعیت موجود نتیجه ای جز ادامه رنج و محنت در طول عمر کوتاه ایرانیان نخواهد داشت و مرگ ناشی از این گرفتاریها گریبان همه را خواهد گرفت . ولی آیا مرگ زود رس ایرانیان مرگ رژیم را هم همراه خواهد داشت ؟ تا زمانی که این حالت بی خیالی و بی اطلاعی حتی در مورد سلامتی خود مردم هم ادامه داشته باشد و هیچ رسانه ای نباشد که به آگاهی مردم در این زمینه ها کمک کند و مردم مخصوصا جوانان ناامید از تغییر ، غرق در مسائل روزمره ی زندگی ناشی از کج رویهای حکومت اند،و بیزار از رسانه های داخلی ، سرگرمیشان تماشای برنامه ها ی صدای آمریکا و بی بی سی و ده ها کانال ماهواره ای بی محتواست و در کنار اینها سریالهای اعتیادآوری مانند "لاست " و "فرندز" و غیره ... در بین جوانان دست به دست می چرخد ،کی و چگونه ایرانیان می توانند از عمق بلایایی که آینده را برایشان رقم می زند آگاه گردند. همه ی اینها آینده ای تیره و تار را برای ایرانیان به تصویر می کشد. اگر پخش کنندگان برنامه هایی که ذکر کردم ایرانی دانا و دلسوز بودند و در هماهنگی با صاحب نظران سیاسی-اجتماعی با سواد و آگاه ، به روشنگری در فضای ایران می پرداختند می شد امیدوار بود که آینده ای بهتر در انتظار ایرانیان باشد . لاکن فعلا چنین به نظر می رسد که عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم داده اند تا در پناه شعارهای گمراه کننده ای همچون " مرگ بر آمریکا " عمر ایرانیان روزبه روز کوتاه تر و بهره برداری اجانب از ثروت ایران روزبه روز بیشتر شود .