یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۹۰

سکولارها ، لائیستها ، دینداران ، بی دینان لطفا توجه فرمایید " خدا جویی = درک حقیقت " دین آینده

در مقاله قبلی عرض کردم که در حال حاضر اکثر مردم دنیا خود را خداپرست
میدانند و مدعی پیروی از خدایی هستند که خالق دنیاست و این مردم ادیانی
دارند که هریک دین خود را مقدس و منتسب به همین خدا می پندارند و بنام
همین ادیان هم جنایت می شود و اغلب هم آنرا تلاش برای تحقق امر الهی می
نامند . البته تعدادی از انسانها هم هستند که با توجه به باورهای دینی
خود بطور انفرادی دست به کارهای خیر هم میزنند و یا لااقل با این نیت
کارهایی می کنند ، اگر چه ممکن است نتیجه نهایی آن بسیار هم مطلوب نباشد
. مردمانی هم هستند که باصطلاح بی دینند و یا پیرو یکی از مکاتب مطرح در
جوامع هستند . این گروه از مردمان هم با توجه به درک خودشان از جهان
پیرامونشان ، هم ممکن است دست به جنایت بزنند و هم ممکن است کار خیر
انجام دهند . هر دو گروه برای کارهای خیر و شرشان توجیهات مخصوص خود را
دارند و چه بسا جنایات خود را جنایت نمی دانند .
اینکه یک عمل ، خوب پنداشته شود و یا بد ، شر محسوب شود و یا خیر ،
بستگی دارد به درک انسان از خود و جهان مرتبط با خود . شاید این درست
باشد که بگوییم نوع انسان از آنجا که صاحب ابزار تفکر است ، فطرتا جویای
درک درستی از خود و جهان پیرامونش میباشد و همین جویندگی است که او را
خالق مکاتب و ادیان و مسالک مختلف نموده است . اینهم درست است که بگوییم
همه انسانها منافعی را که برای شخص خود می بینند ترجیح می دهند به هر
چیزی که نفعی برای خود در آن نبینند . البته درک درست از اینکه کدام چیز
در کوتاه مدت و یا بلند مدت منافع فردی را تشکیل می دهد بستگی به همان
تصور و علم نسبت به خود و جهان پیرامون دارد .
آنچه در گستره علوم انسانی امروز " شناخت " عنوان میشود همان علم یا
تصور ما نسبت به خود و جهانمان هست . مرز بین علم و تصور در خارج از
محیطهای علمی اغلب مخدوش است و چه بسا مردمانی که تصوراتی را که بگونه ای
در ذهنشان جای گرفته علم میدانند و به آنها ایمان دارند . و قضاوتشان در
برابر خوبیها و بدیها بر اساس همین شناخت شکل می گیرد . از آنجا که نیل
به منافع شخصی با شناخت انسان رابطه مستقیم دارد ، هرکس ذاتا دوست دارد
از شناخت درستی برخوردار باشد . اینستکه حقیقت جویی مرامی است که در هر
کس پیدا میشود .
خالقین مکاتب و ادیان و مسالک مختلفی که توانسته اند مردمانی را
مجذوب فکر و عقاید خود کنند حتما مالک محسناتی بوده اند که موجب اقبال
مردم به فکرشان شده اند ضمن اینکه مسلما شناخت آنان نسبت به دنیای با این
عظمت و پیچیده گی نمیتوانسته است کامل باشد .
منافع شخصی زودگذر و تصورات غلط ، بلای جان شناخت انسان است که موجب
انحراف و سرگردانی و چه بسا تخریب خود و اطرافیان می گردد . اینستکه هم
اکنون ما با مردمان مختلفی روبرو هستیم که همه خود را پیرو یک خدا می
دانند ولی به پیروی از همین خدا دست به جنایت می زنند و به تخریب زندگی
همدیگر مشغولند . چرا که همه آنها خدای خود را خالق دنیا و مسلط بر آن و
خود را برخوردار از پشتیبانی چنین خدای مقتدری می دانند و عقاید و تصورات
خود را عین حقیقت و مقدس می پندارند .
اکنون برای همه متفکرین باید روشن باشد که این ادیان و مسالک و
مکاتب با اینهمه تناقضات نمیتوانند اتصال به وجودی داشته باشند که بتوان
آنرا خالقی یکتا و برحق تلقی کرد . و با توجه به میزان تخریبی که ناشی از
این تصور نادرست است ضروریست برای دفع شر و مفاسد ناشی از آنها همه بسیج
شوند . حتی تصور اینکه ممکن است یکی از این ادیان و مذاهب رنگارنگ بر حق
و بدون کاستی باشد خالی از اشکال نیست .
بهمین جهت ضرورت یک انقلاب فکری بنیادین در میان تمام جوامع بشری حس
میشود تا انسانیت را رها کند از شر خرافات و تعصبات بوجود آمده پیرامون
تئوریها و ادیان و مسالکی که شاید روزی حلال پاره ای از مشکلات زمان خود
بوده اند . و منجر شود به انحلال تمام بنیادها و تشکیلات و جمعیتهایی که
با سوء استفاده از ایمان عوام الناس بر زندگی مردم سلطه جسته و مردم را
گمراه می کنند .
جایگزین اینگونه افکار رایج همان نیاز و خواست ذاتی همگانی است به
کشف حقیقت هستی و قوانین حاکم بر این هستی که با مراعات این قوانین ،
آینده ای بهتر در انتظار انسانها قرار می گیرد . اخیرا دانشمندان در مرکز
تحقیقات سرن در نروژ در پی یافتن آنچه آنرا " ذره خدا " میدانند هستند
که عقیده دارند این ذره پس از انفجار بزرگ "بیگ بنگ " بوجود آمده و منشاء
شکل گیری جهان بوده است . بدیهی است در صورت توفیق این تئوری و تحقیقات
مربوطه ، تازه باید به این پرداخت که خود بیگ بنگ چه بوده و قبل از آن
هستی به چه شکل بوده است . همین تئوریها و تحقیقات پیرامون آنهاست که
بشر را در شناخت هرچه بیشتر خود و جهان کمک می کند .
امروزه تئوری پردازی و تحقیق توسط در صد ناچیزی از مردم جهان
انجام میشود. چنانچه این امر وظیفه و اخلاق و اعمال همگانی شود و همه
مردم خود را مسئول کمک به کشف حقیقت بدانند و در این مسیر حرکت کنند ،
پیشرفت بشریت بسیار سریعتر و با اشتباهات کمتر صورت می پذیرد . و این
لازمه اش همان دین " خدا جویی" است که باید آینده بشر را بسازد .
من ایده ی چنین دینی را هر جا در بین جوانان مطرح کرده ام ، اگر چه
امکان طرح واضح و صریح آن نبوده ، مورد توجه قرار گرفته و حتی با معدود
سالمندان هم که اشاراتی داشته ام زمینه طرح آنرا مناسب یافته ام . اینست
که در اینجا از همه فعالین حوزه های فکری چه دیندار و چه بیدین ، چه
سکولار و چه لائیک تقاضا دارم به آن بیاندیشند و در طرح آن کوشا باشند .
سکولاریزم و لائیتیسه ممکن است مرهمی باشند بر زخمهای ناشی از دینداریهای
رایج ، لیکن با خودداری مردم از پرستش بتهایی که در پوشش دینهای مختلف
برای خود ساخته اند ، منشا این زخمها خواهند خشکید .
مقاله قبلی خود را که به مناسبت آنچه این روزها در مصر و کشورهای
دیگر می گذرد ،با عنوان " خدا پرستی یا خدا جویی " نوشتم ، در حد توان کم
خود ، برای بسیاری ارسال کردم ولی تنها نشریه ای که فضایی برای آن تخصیص
داد ، سایت " انقلاب اسلامی " جناب آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر اولین و
شاید تنها منتخب واقعی ملت ایران بود . اگر چه با توجه به سابقه دینی
ایشان و کوششهای فراوان وی در ارائه اسلامی که بیان آزادیش میدانند ، و
اینکه من را هم نمی شناسند ، تردید داشتم موافق درج آن مقاله در آن سایت
باشند. البته من شخصا ایشان را همان شخص خدا جوی می بینم چرا که در هیچیک
از نوشته ها و گفتارهای ایشان نشانی از تعصب ندیده ام و در مدت متاسفانه
کوتاه ریاست جمهوری هم عملی از او مشاهده نشد که نشان از تعصب در افکارش
باشد . او از فکر راهنمایی صحبت می کند که آنرا قابل ارائه و قابل عمل می
داند و اخیرا هم در یکی از مصاحبه ها از او شنیدم که گفتند اگر نسبت به
اسم " اسلامی " آن حساسیت هست ، بدون آن اسم مورد ارزیابی قرار گیرد . و
در جایی دیگر در پاسخ سوالی پیرامون تفاوت سکولاریسم و لائیسیته ، "
آزادی اندیشه " را مطرح کردند . این یعنی آزادی در نقد همه چیز از جمله
اسلامی که بعضیها به او بخاطر دفاع از آن خرده می گیرند . ایشان در
توضیح نام نشریه خود یعنی " انقلاب اسلامی " منظور از انقلاب اسلامی را
انقلاب در اسلام می دانند . لذا ایشان هم لزوم انقلاب در آنچه که بنام
اسلام مطرح میباشد را به روشنی بیان کرده اند . در بین صاحبنظران و
متفکرین مسلمان هستند دیگرانی هم که بر خدایی بودن دین به معنای رایج آن
اصراری ندارند . آقای دکتر سروش دو سال پیش بیانی داشتند در مورد اینکه
قرآن کلام محمد است . البته زمانی که مورد هجوم متعصبین قرار گرفتند
توضیحاتی دادند که موضوع را پیچیده و گنگ کرد .
با توضیحاتی که داده شد چنین استنباط میشود که در حال حاضر احتیاج
است به یک " انقلاب انسانی " در حوزه تمام ادیان و مذاهب و مسالک موجود ،
بگونه ای که تمام تعصبات و هر آنچه زاییده این تعصبات است از بین برود و
بساط سوء استفاده کنندگان از مذاهب برچیده شود . کلیساها، کنیسه ها ،
مساجد و امثال آنها ، ظاهر تقدیس شده و عوامفریب خود را از دست بدهند و
تبدیل به مدارس خدا جویی یعنی مراکز علم و تحقیق گردند . منابر و میزهای
خطابه های یکسویه تبدیل به میز گردها و محل بحث آزاد و تبادل آراء عمومی
شوند . انسانها بجای اینکه خود را پرستشگر خدایی بدانند که جز تصور چیزی
از او نمیدانند ، در فکر جستجوی حقیقت در مورد آنکه او را خدایش می نامند
باشند . زمانی که او را و قوانینی را که بر عالم هستی حاکم هستند شناختند
، متوجه خواهند شد که آیا باید او را پرستید و یا چه؟
بر همین اساس اصول پانزده گانه زیر را که میتوانند بعنوان اصول مشترک
وقابل قبول متفکرین ، زیر بنای تفکری جدید ولی نه بریده از گذشته گردد ،
برشمردم تا دیگران هم در اصلاح و تکمیل آن بکوشند و شروعی باشد بر این
انقلاب فکری در توده های مردم دنیا که بلکه دیگر ابزار دست سوء استفاده
کنندگان نگردند . با اصلاح زیر بنای فکری انسانها ، نجات آنان از دست
آنچه امروز " سیاست کثیف " حاکم بر جهان نامیده میشود آسانتر خواهد شد .
قابل ذکر است که آنچه در این نوشته ها آورده ام از کشفیات من نیست ، بلکه
حاصل آنچه هست که از دیگران آموخته ام و آنچه در گفتگو با دانشجویان در
حین درس ، در فضای سنگین موجود ، یافته ام . اهمیت طرح این فکر در اینست
که سعی شود در میان توده ها و نسل جدید ارائه گردد . این کوششی خواهد
بود بس دشوار ، دشوار تر از مشقاتی که می گویند ابراهیم و موسی وعیسی و
محمد تحمل کردند . لکن چنانچه این کوشش همگانی گردد و از امکانات ارتباطی
روز بخوبی استفاده شود ، رنج قبول ترویج آن کمتر و نتیجه حاصل از آن بهتر
خواهد بود . پس پیش بسوی خداجویی :
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم از جمله خود ما ، بر اساس قواعد
و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی
ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن
نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان
برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و
با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه
هستی تنها راه رسیدن به این هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود
دیده است پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده است و در این راستا در طول
تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در اینخصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی
وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که اغلب
جهشهای عظیمی را در روند زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید متوجه باشیم که در طول تاریخ اکثریت جوامع را افرادی
تشکیل می داده اند که در اصطلاح امروزی عوام الناس بوده اند و ارتباطشان
با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا
بوده است .
7- یک وجه مشترکی در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان
صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار
توانا با قدرتی ، از نظر انسان ، بی منتها . و این هستی بخش به هر شکل و
اسمی که برای مردم مجسم میشده مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است
.
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده
میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت
آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در جایی خواندم
و در خبری هم شنیدم که در یک کشور مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان هم
اسم خدای خودشان را خدا گذاشته اند . چرا که میخواهند برای جذب مردم
مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند . )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان
مختلف گردیده اند همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش
معرفی کرده اند . و هیچیک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه
ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از
دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که همین اکنون هم حتی پیروان یک دین
همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص
با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز
برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از
آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان
از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب
کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم آنرا بعنوان قدرتی عظیم مورد
تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم
میتوان همینگونه تفسیر کرد که البته در زمان خود دارای کاربرد بوده اند .
حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم از همین راه و به نام خدا اعمال نفوذ
میشود .
11- در میان آثار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان مطالب
مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت
استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا
با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع
اولیۀ آن ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان
استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آن بهره برداری شود . ضمنا ،
برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه
یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می
کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود
ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان این امکان فراهم شده است که
تلاش واقعی مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب
فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که
در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین
جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه خود و دیگران را نابود می
کنند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی ، مکتب خدا جویی را بنیان
نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران
که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشا هستی نیستند در این جهاد واقعی شرکت
کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم
دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر
تشویق می کند و میتواند موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای
دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته
باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده
میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی
استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت
" و " جهنم " هستند که فکر میکنم همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند
. بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و
جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و بکرات خود را در آتش
آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است
و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ،
انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه
نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه علم یافتن به همان قواعد و
قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به
مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن خلاقیت خود را تکمیل کند و
بهشت مورد نظرش را خلق نماید .

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۰

خدا پرستی یا خدا جویی ؟ سجده گزاران میادین التحریر و عباسیه کدامین موحدند ؟!

جمعه گذشته در قاهره مصر در دو میدان یکی التحریر و دیگری عباسیه دو
تجمع جداگانه تشکیل شد که یکی در اعتراض به شورای نظامی حاکم و دیگری در
حمایت از آن شورا بود . آنچه موجب ارائه این نوشته شد اینست که هردو این
تجمع را خداپرستانی از یک دین و آیین تشکیل دادند و هر یک با برگزاری یکی
از مراسم نمادین یکتاپرستی با پشتیبان قرار دادن خدای مورد ستایش خود
تقاضاهای خود را اعلام نمودند . یعنی با برپایی نماز جمعه یک گروه
خواستار ماندگاری شورای نظامی و دیگری خواستار کناره گیری آن از قدرت
حاکم بر مصر شدند . قبل از اینکه این نوشته را منتشر کنم دو مطلب موجب
تاخیر در انتشار و تغییراتی در متن آن شد . اولین مطلب اعتراضاتی بود
نسبت به پیام مخصوص روز شکر گزاری از طرف رئیس جمهور آمریکا آقای اوباما
نسبت به این موضوع که برای اولین بار در تاریخ آمریکا نام خدای بزرگ از
متن پیام حذف شده است . و دیگری نوشته آقای مجید محمدی با عنوان " آیا
بدون دین سازمان یافته ، دنیای بهتری نمی داشتیم ؟
قاهره یکی از شهرهای مهم جهان اسلام است که وجود یکی از بزرگترین
مراکز آموزشی دینی یعنی دانشگاه الازهر اهمیت خاصی به آن می بخشد و
انتظار میرود که مردم این شهر درک بهتری از دین و خدای مورد پرستش خود
داشته باشند . نمازهای جمعه در شهرهای مختلف اسلامی نماد تعبد و
یکتاپرستی مسلمانان است و تجمع مردمان در این مراسم به معنی اعتقاد همه
آنان به وجود خدای یکتایی است که عقیده دارند توسط محمد و کتاب منتسب به
او یعنی قرآن که آنرا کلام خدا می دانند آنانرا به راه مستقیم هدایت
نموده است . اینهم که پس از نماز خواستار وقوع یک امر سیاسی میشوند
تاکیدی است بر اینکه خواسته آنان الهام گرفته از دین آنان و خدای مورد
ستایش تک تک آنان است .
جنبشهای سیاسی- اجتماعی با گرایشهای مذهبی اینچنین مختص مسلمانان
نیست و در میان پیروان سایر ادیان هم بسیار رایج است . و تاریخ بشریت هم
پر است از جنگها و خونریزیهای بی رحمانه که به نام دین و مذهب و با شعار
دفاع از ادیان الهی در بین مردم جریان داشته است . جالب اینجاست که
تقریبا تمام این دینداران متخاصم خود را بندگان و پیروان یک خدا می دانند
و همه آنها یکتا پرست هستند .
حال اگر فقط به همین نمونه اخیر که در جلو چشم ما هست و دو گروه از
پیروان یک دین و یک خدا هر کدام تقاضایی مخالف دیگری از خدای خود دارند
توجه کنیم ممکن است از خود بپرسیم درک ما مردم از خدا و دین چیست ؟ مگر
میشود یک خدا در آن واحد تقاضای هر دو این گروه را استجابت کند ؟! البته
که این امریست محال مگر اینکه کشور مصر را تجزیه کنند تا یک قسمت را
شورای نظامی اداره کند و قسمت دیگر را گروه دوم که طبیعتا اینهم مورد
درخواست آنان نیست . تازه کسانی دیگر هم از همین انواع دینداران در مصر
هستند که وارد هیچکدام از این گروهها نشده اند و چه بسا آنان خواسته هایی
متفاوت از این دو گروه داشته باشند . حال تکلیف این خدا در برابر این
درخواستهای متفاوت چیست ؟ آیا ممکن است فقط یکی از این گروهها برحق باشد
و خدا در نهایت دعایشان را مستجاب کند و پیروز گرداند ؟ و یا ممکن است
هیچکدام برحق نباشند و همه از گمراهانند که خدا دعایشان را اجابت نمیکند
؟! اتفاقی مشابه این در لیبی هم افتاد و مسلمانان لیبی تا مدتی دو تیکه
شدند یکی خواستار بقای قذافی و دیگری خواستار نابودی او که در نهایت با
کمک نیروهای ناتو پس از ویرانی بخش عمده ای از لیبی و کشتار زیاد ، خود
قذافی را هم بطور وحشیانه کشتند . آیا میشود گفت گروه فایق برحق بوده و
خدا آنانرا در این روش وحشیگرانه کمک کرد !! اگر هم فرض کنیم که هیچیک
برحق نیستند و کلیه گروههای مثلا مسلمان گمراه شده اند ، موضوع رسالت
پیغمبرشان چه میشود ؟ آیا همه تلاشهای او هدر رفته است ؟ خود خدا در
اینمورد چه برنامه ای دارد ؟ مگر عقیده همه این مسلمانان این نیست که خدا
برای هدایت مردم پیغمبران را مامور کرد ؟ آیا ماموریت پیغمبران به شکست
انجامیده ؟! اصلا این خدایی که قدرت بی انتهاست چرا هدف خود را که هدایت
بشر به راه راست است عملی نکرده است و اجازه می دهد این همه مردم به نام
او در برابر همدیگر صف آرایی کنند و در بسیاری از مواقع همدیگر را قتل
عام کنند و به جنایاتی دست بزنند که از حیوانات درنده هم برنمی آید !
این داستان جنگ دینداران در برابرهم ، داستان تازه ای نیست و تاریخ
بشریت پر است از جنایاتی که بنام دین و توسط دینداران انجام گرفته است .
در این خصوص تفاوت دینداران و بی دینان چیست ؟! شاید لازم باشد یک تحقیق
جهانی بعمل آید تا مشخص شود اصولا دینداری به معنای رایج آن موجب کاهش
جنایات سرزده از انسانها شده است یا نه !؟ لا اقل در دنیای فعلی ما که
میشود گفت کشوری وجود ندارد که مدعی باشد مردمش را بی دینان تشکیل داده
اند ، کم جنایت اتفاق نمی افتد . و در بسیاری از همین موارد دین بعنوان
نیروی محرکه آن قلمداد شده است . حتی جنایاتی که توسط کشورهایی با حکومت
سکولار مرتکب میشود معمولا فعل جنایت توسط افرادی عملی میشود که خود را
متدین به یکی از ادیان می دانند !
پس آیا میتوان گفت ماموریت کلیه ادیان شکست خورده است و یا موفقیتشان
چنان ضعیف بود ه است که فعلا نشانه های بارزی از آن به چشم نمی خورد ؟
حتی اگر بگوییم افرادی از نوع بشر هستند که به پیروی از همین ادیان زندگی
عاری از گناه دارند و دخالتی در گمراهیهای امروز بشریت ندارند ، این را
نمیتوان موفقیت برنامه هایی قلمداد کرد که واضع آن خدایی باشد که او را
قدرت بی انتهایش می نامند .
پس این خدا کجاست و چه می کند که ناظر بر اینهمه بی عدالتی ها و کج
رفتاریها و جنایات است ؟! منتظر چیست ؟ در میان دین باوران متعصب همیشه
راه گریزی وجود دارد . مثلا می گویند خدا مردم را آزمایش می کند ! آخر
آزمایش برای چه ؟ آیا برنامه های تحقیقاتی در سر دارد ؟ و مخلوقات خود
را ابزار تحقیق خود قرار داده است ؟! اینهمه ظلم که بر کودکان و بیگناهان
روا داشته میشود چگونه توجیه میشوند؟!
امر مسلم اینست که در حال حاضر اکثر مردم دنیا خود را خداپرست می
نامند و مدعی پیروی از خدایی هستند که خالق دنیاست و این مردم ادیانی
دارند که هریک دین خود را مقدس و منتسب به همین خدا می پندارد و بنام
همین ادیان هم جنایت می کنند و اغلب هم آنرا تلاش برای تحقق امر الهی می
نامند . و شاید بهمین دلیل هم باشد که نسل جدید انسانها و مخصوصا
تحصیلکرده ها از دین فاصله می گیرند و چنانچه در موقعیتی قرار داشته
باشند که مورد خطاب و دعوت هر دو دینداران و بی دینان مطرح در دنیا قرار
گیرند ، اکثریت بی دینی را بر می گزینند . و شاید آقای اوباما هم که
دولت او و پیشینیان او مدتهاست یکی از طرفهای درگیر در همین جنایات واقع
در دنیا هستند بر همین اساس نام خدا را از پیام خود حذف کرده است ! البته
دیدم که او از کلمه " شانس " استفاده کرده است ( How lucky we are ! ) که
اینهم بحثی جداگانه می طلبد. او به " قدرت گرفتن از توان همدیگر و ایمان
به اینکه فردایشان بهتر از امروز خواهد بود " هم اشاراتی داشته است که
باید به او یاد آور شویم که دنیا را نمیتوان فقط آمریکا در نظر گرفت و
برای بهبود زندگی آمریکاییها و بخصوص طبقه حاکم ، سایر مردم دنیا را تحت
ستم قرار داد . او هم باید با مردم خودش و سایر مردم دنیا صریح و صادقانه
صحبت کند و اگر آینده ای بهتر میخواهد ، بعنوان کسی که نماینده قدرتی
موثر در دنیاست ، باید اندیشه ای جهانی پیشه کند برای نجات همه انسانها
نه اینکه برابر عرف جاری، دنیا را فدای اهداف خود کنند که این راه مسلما
با شکست روبرو خواهد شد .
البته اینکه می گوییم بی دینی ، یعنی اعتقاد نداشتن به اینکه ادیان
مطرح در دنیا الهی هستند و منشاء قدسی دارند . و الا اگر دین را بعنوان
راه و شیوه زندگی بنامیم نمیشود گفت کسی بی دین است . البته شاید بتوان
گفت که چنانچه دنیا به همین مسیر ادامه دهد دین به مفهوم رایج فعلی آن در
آینده جایی در دنیا نخواهد داشت . لیکن فعلا همین ادیان چنان در زندگی
بشریت تار و پود تنیده اند که اگر روزی هم اکثریت مردم را بی دینان تشکیل
دهند ، خروج کامل مردم از دامنه نفوذ اعتقادات متعصبانه معتقدین به این
ادیان هزینه های زیادی را به دینداران و بی دینان هر دو تحمیل خواهد کرد
.
برای خروج از بن بست روابط دینداری و بی دینی رایج و جلو گیری از
تلفات بیشتر ناشی از آنچه به نام دین و دینداری و بی دینی بر مردم تحمیل
می شود ، آیا متفکرین دنیا نمیتوانند راه حلی بیابند ؟! آنچه تحت عناوینی
مختلف از سکولاریسم هم مطرح گردیده اگر چه ممکن است به آن بخش از ضرر و
زیانهای ناشی از حکومتهای دینی خاتمه دهد ولی مردم را از گرفتاریهای ناشی
از اعتقاد به قداست اینهمه ادیان و مذاهب مختلف ، که در عین ادعای پیوند
دینشان به یگانه خالق دنیا مردم را در مقابل هم قرار می دهند ، رها
نخواهد کرد .
پیشنهادی که من به نظرم میرسد اینست که متفکرین دنیا یعنی آنانی که
خود را از کسانی نمی دانند که از دینهای رایج ارتزاق می کنند و در اعمال
ناشایستی که از دینداران و بی دینان سر میزند شریک نیستند ، و علاقه
دارند که زندگی ما انسانها مسیر بهتری را طی کند و هر چه زودتر از
گرفتاری ناشی از اعتقادات مساله ساز تقدیس شده رهایی یابیم ، در تعدادی
اصول مشترک به توافق برسند و زیر بنای تفکری جدید ولی نه بریده از گذشته
را طرح ریزی کنند تا بجای تفکر فعلی حاکم بر جوامع ، در معرض قضاوت و
گفتگوی محافل مردمی قرار گیرد و به نجات نسل بشر از تفکرات زیانبار رایج
کمک نماید . و این موضوع را برای مردم روشن کنند که اکثریت خدا را عوضی
گرفته اند و باید درکشان نسبت به آفرینش را اصلاح کنند . اگر چه به قول
آقای محمدی دنیا را بدون باورهای شخصی دینی و یا غیر دینی نمی توان تصور
کرد ولی تنها با اصلاح درک مردم از خدا و دین است که میتوان به آینده ای
عاری از مشکلات فعلی امیدوار شد .
تعدادی از این اصول را که فکر میکنم توافق بر سر آنان مشکل نیست
در اینجا عرضه میدارم به امید اینکه در بین اندیشمندان راه یابد و به
تکمیل و تعمیم آن بپردازند :
1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم از جمله خود ما ، بر اساس قواعد و
قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی
ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن
نیست .
2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی تنها راه انسان برای
توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد .
3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و
با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه
هستی تنها راه رسیدن به این هدف است .
4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود
دیده است پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده است و در این راستا در طول
تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در اینخصوص پرداخته است .
5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی
وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که اغلب
جهشهای عظیمی را در روند زندگی بشر موجب شده اند .
6- در عین حال باید متوجه باشیم که در طول تاریخ اکثریت جوامع را افرادی
تشکیل می داده اند که در اصطلاح امروزی عوام الناس بوده اند و ارتباطشان
با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا
بوده است .
7- یک وجه مشترکی در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان
صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار
توانا با قدرتی ، از نظر انسان ، بی منتها . و این هستی بخش به هر شکل و
اسمی که برای مردم مجسم میشده مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است
.
8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده
میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت
آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در جایی خواندم
و در خبری هم شنیدم که در یک کشور مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان هم
اسم خدای خودشان را خدا گذاشته اند . چرا که میخواهند برای جذب مردم
مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند . )
9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان
مختلف گردیده اند همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش
معرفی کرده اند . و هیچیک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه
ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از
دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که همین اکنون هم حتی پیروان یک دین
همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند .
10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص
با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز
برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از
آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان
از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب
کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم آنرا بعنوان قدرتی عظیم مورد
تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم
میتوان همینگونه تفسیر کرد که البته در زمان خود دارای کاربرد بوده اند .
حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم از همین راه و به نام خدا اعمال نفوذ
میشود .
11- در میان آثار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان مطالب
مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت
استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا
با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع
اولیۀ آن ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان
استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آن بهره برداری شود . ضمنا ،
برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه
یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می
کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود .
12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود
ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان این امکان فراهم شده است که
تلاش واقعی مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب
فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که
در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین
جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه خود و دیگران را نابود می
کنند .
13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی ، مکتب خدا جویی را بنیان
نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران
که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشا هستی نیستند در این جهاد واقعی شرکت
کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم
دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر
تشویق می کند و میتواند موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای
دنیای ما بشود .
14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته
باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده
میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی
استفاده شود .
15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت
" و " جهنم " هستند که فکر میکنم همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند
. بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و
جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و بکرات خود را در آتش
آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است
و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ،
انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه
نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه علم یافتن به همان قواعد و
قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به
مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن خلاقیت خود را تکمیل کند و
بهشت مورد نظرش را خلق نماید .
به امید یاری صاحبان اندیشه .