جمعه، مهر ۰۷، ۱۳۸۵

حیوان ناطق ، مدهوش و ساکت

می گویند انسان حیوان ناطق است. بدون توجه به میزان صحت این ادعا ، حقایقی در این قول نهفته است که شرح حال انسان امروزی هم می باشد. اگر از حیوان موجودی وحشی و بدون عاطفه و درک و تفکر مورد نظر باشد، بر آورد عملکرد انسانهای امروز بر روی کره ی خاکی نیز چیزی متفاوت از این نیست. می گویند انسانها بر اساس عقل و تفکر تصمیم می گیرند ولی حیوانات بر اساس تمایلات غریزی. در اینخصوص نیز مشاهده می شود که میانگین عملکرد انسانها تمایلات نفسانی است که همان غرایز حیوانی میباشد. با یک بررسی اجمالی و کمی تحقیقات آماری بر روی بازتاب اخبار و حوادث جهانی در دستگاههای ارتباطات جمعی متوجه می شویم که در راس همه ی این سخن پراکنیها، کشتار، جنایت، وحشیگری، سرقت و تعدی به حقوق دیگران است که ضعف انسانیت در غلبه بر حیوانیت را نشان می دهد. لبنان ، عراق، فلسطین، افغانستان، اسرائیل ، کنگو، سودان، سومالی، اتیوپی، اریتره... کمتر نقطه ای روی زمین است که به نحوی آلوده به وحشیگریهای رایج نباشد. اینها البته فجایعی را که در مخفیگاههایی مانند اوین خودمان می گذرد را شامل نمی شود. جنبه های حیوانیت انسانها بقدری قوی عمل می کنند و نطاقی آنان هم چنان در خدمت وحشیگری قرار گرفته است که جا دارد کسانی که خود را از این اعمال بری می دانند، قفلی بر زبان خود بزنند تا در ردیف حیوانات ناطق هم قرار نگیرند. ننگ است که خود را در ردیف افرادی قرار دهیم که فجایعی همانند آنچه در لبنان و عراق و افغانستان و فلسطین و سودان و غیره می گذرد را می آفرینند. شرم دارد که کسی زبان بگشاید و خود را انسان بنامد در حالیکه توانایی ندارد ذره ای از جنایاتی که توسط این حیوانات ناطق انجام می گیرد، بکاهد. مگر می شود از بشر امروزی اینهمه سبعیت از طرف بعضی ها و آنقدر رخوت و بی تفاوتی از دیگران انتظار داشت. چرا انسان باصطلاح متمدن امروزی نمی تواند روابط با همدیگر را بر اساس تفکر و تعقل تنظیم نماید؟! در رابطه با ناطق بودن انسان نیز سئوالات اساسی مطرح می گردد. چه کسانی دارند در دنیا نطاقی می کنند؟ نطق چه کسانی در دنیا شنیده می شود؟ آیا حرفهای اساتید برجسته ی دانشگاهها ، حقوقدانان مشهور و متخصصین علوم انسانی بیشتر شنیده می شود یا صدای زورمداران و جنایتکاران؟ آیا همانقدر که از نقطه نظرات افرادی مانند جورج بوش و تونی بلر و خامنه ای و احمدی نژاد و بن لادن در وسائل ارتباط جمعی دنیا شنیده می شود، نظرات مصلحین و طرفداران صلح و دوستی نیز مورد توجه قرار میگیرد؟ حال که ناطقین جهانی زورمداران ویرانگر و تروریستهای بی اصل و نسب شده اند،کل جامعه ی بشریت چه کاره اند؟ چرا حرفهای افرادی مثل بوش و بلر و خامنه ای و احمدی نژاد و بن لادن سانسور نمی شود. ولی وبلاگ فردی که شاید ماهی چند سطری در جایی بنویسد که شاید بیش از انگشت شماری از مردم هم آنرا نمیبینند بسته می شود؟ اگر دقت شود متوجه می شویم که فقط صدای زورمداران و افراطیون بی منطق که زمینه ساز بحرانهای عمومی هستند آزادانه و به وفور در بوق گذارده می شود.و صدای آنانی که با نظرات افراطی غیر معقول و غیر انسانی مخالفت می کنند در دنیا سانسور می شود و سانسورچیان و ابزاری که برای این منظور استفاده می شود از طریق همان زورمداران تغذیه می شوند. همان تیپ افرادی که در گذشته بنام شاه و امپراتور و فئودال و غیره بر مردم دنیا حکومت می کردند حالا هم می خواهند یکه تاز میدان جهان باشند و دنیا را در اختیار داشته باشند . فقط روش تسلط بر مردم را تغییر داده اند و ملتها را تماشاگر رفتار خود کرده اند. و تا دوباره مردم غرب و شرق جهان متوجه بشوند که تحت سلطه ی گروهی از نا اهلان قرار گرفته اند، زورمداران به کام خود رسیده اند. و تا زمانی که خیر خواهان در انزوا قرار گرفته اند ، تبه کاران راهی برای سلطه بر مردم پیدا می کنند.بر همین اساس از زمانیکه آن فاجعه ی انسانی در لبنان رخ داد و آن واکنشهای ننگین جهانی مشاهده شد ، دیگر تمایلی نداشتم که در مورد روابط انسانها حرفی بر زبان بیاورم و یا سطری بر روی کاغذ بنویسم.و تصورم بر این شد که آنانی هم که هر روزه انفرادا یا در تشکلهای کوچک فراوان می نویسند ولی اندک خوانده می شوند و مطالبشان زیر بار سانسور و بی توجهی مردمان محو می شود آب در هاون می کوبند.و در حالی که حاضر هم نمی شوند به عمق مسائل خود بیندیشند و از ترس اینکه مبادا در آبی که از بهم پیوستن آب هاونهاشان جاری شود غرق شوند و یا به علت اینکه اصلا آبهاشان در یک جوی نمی رود، در انتظار خشک شدن آب حیات نشسته اند. دیگر چرا باید مدعی انسانیت باشیم و آیا بهتر نیست زبان را کاملا در بند کشیم تا فقط کسانی از آن استفاده کنند که فقط می خواهند نشانی متفاوت از حیوانات غیر ناطق داشته باشند؟! ولی از آنجا که نمیتوان بی تفاوت ماند، امروز فکر کردم مطلبی بنویسم و متفکران و اندیشمندان و مدعیان انساندوستی را مورد خطاب قرار دهم و بگویم تا زمانیکه شماها نتوانید نظراتتان را به گوش جهانیان برسانید و اگر در هماهنگی با یکدیگر انظار بخواب رفتگان و بی تفاوتها را بخود جلب نکنید، هیچگاه بر تمایلات حیوانی انسانها غلبه نخواهید کرد و این چیزی جز به معنای همزیستی با این حیوانات نیست و چنین زندگی را نمی توان ارزشمند نامید. پس بیائید راهی بیابیم تا با یاری همدیگر جهان را از سلطه ی انسان نماهای بی رحم نجات دهیم.