چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۹

آمریکا محصولات ولی فقیه را درو می کند

 چنانچه بعضی ها هنوز باور ندارند که حکومت ولایت فقیه تامین کننده منافع جهانخواران است کافی است به خبر معامله شصت میلیارد دلاری فروش سلاح به عربستان سعودی توجه کنند . چندی پیش هم صحبت از قراردادی سی میلیارد دلاری در مورد فروش تجهیزات دریایی بود .  سایر قرادادهای نان و آب دار دیگر را هم که جهت تامین سلاح سایر حکومتها در سواحل خلیج فارس توسط آمریکا و سایرین بسته شده است و همچنین قراردادهای کلان تامین انرژی هسته ای را هم از نظر بگذرانید و در کنار آن به اخبار مربوط به بالا رفتن میزان صادرات آمریکا به ایران هم توجه فرمایید .

  بهانه فروش اسلحه به کشورهای منطقه تهدیدات از جانب حکومت ایران عنوان میشود و خرید نیروهگاههای تولید برق اتمی قدیمی هم در رقابت با برنامه های اتمی ایران انجام میگیرد . آنچه از زمان جنگ ایران و عراق و سایر جنگهای منطقه را هم که به گونه ای رژیم ایران در زمینه سازیهای آن دخیل بوده و همه در راستای منافع غرب بوده است به آن اضافه کنید  . تمام اینگونه عملیات چند برابر هزینه های آن برای آمریکا و سایرین سودآوری داشته و با توجه به اوضاع داخلی کشورهای منطقه  تامین سرباز هم برای آمریکا بسیار ساده شده است . کافی است مرزهای خود را برای مهاجرین بگشاید و بسیارند کسانی که حاضرند در ازای دو سال سربازی برای آمریکا اجازه سکونت در آنجا را بگیرند . البته شرط استخدام در ارتش آمریکا پیروی از ولایت فقیه نیست همانگونه که سربازی رفتن ایرانیان هم ربطی به اعتقادشان به نظام ندارد .

    حال میشود متوجه شد که با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی و مطلقه کردن تدریجی آن ، وظایف شاه سابق را به کسانی سپردند که بسیار بهتر از او انجام وظیفه میکنند و حالا هم که ایرانیان از حکومت ملاها خسته شده اند ، بوسیله آقای احمدی نژاد و مشایی دارند زمینه حکومتی جدید با تمسک به افتخارات گذشته ایرانیان را پی ریزی میکنند . در سایه دیکتاتوری منافع زورگویان تامین است و هروقت کهنه شد نو آنرا می آورند . شاید این بار برای مصرف اسلحه های انبار شده جنگی ایرانی با غیر ایرانی کارسازتر باشد . و این مردم منطقه و ایران هستند که با ید تاوان بی توجهی و سهل انگاریهای خود را بپردازند .  و اعتبروا یا اولی الباب و الابصار.  

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

قرآن سوزی در ایران و کاغذ سوزی در آمریکا !

    این روزها حرف و حدیث های فراوانی در مورد سوزاندن قرآن در آمریکاست که از طرف کشیشی که همه و از جمله دختر خودش او را دیوانه می پندارند اعلام شده . این برنامه به هر دلیلی که کلید خورده باشد ، با مانورهایی که مقامات آمریکایی پیرامون آن به نمایش گذاشتند ، در خارج از دنیای مسلمانانی که به دین و قرآن فقط نگاهی عامیانه و متعصبانه دارند اثر چندانی ندارد جز به نمایش گذاشتن آزادیهای مصرح در قانون اساسی آمریکا و پایبندی دولت آمریکا به آن حتی اگر موجب به خطر افتادن امنیت آنان باشد . و اقدام این آمریکایی که از کلمات قرآن هیچ نمی فهمد فقط آتش زدن به کاغذهای قابل اشتعال است .

    آنچه میتواند قرآن سوزی واقعی نامیده شود همانست که در کشور خودمان و توسط مدعیان دروغین پیروان قرآن انجام میگیرد . اقداماتی که مخصوصا در سالهای اخیر از ناحیه حکومت ولایت فقیه به نمایش گذاشته شده و بنام اسلام و قرآن مرتکب جنایات مختلف در مقابل مردم و کسانی که خود را مسلمان میدانند میشوند اگر بدتر از آتش زدن قرآن نباشد کمتر از آن نیست . اگر کسی نسبت به این ادعا شک دارد کافی است به یکی از آخرین نمونه های این جنایات توجه کند . نامۀ اخیر آقای عبدالله مومنی به آقای خامنه ای که از داخل زندان اوین ارسال شده و شرح ماجراهای وحشتناکی است که بدست ماموران ولایت وبا تایید و نظارت کامل حکومت بر فرزندان بی گناه این ملت روا میدارند چه چیزی از آتش زدن قرآن کم دارد ؟ پس اگر کسی ناراحت بی احترامی به قرآن است اینجاست که باید از خود تعصب نشان دهد و از آقای خامنه ای بخواهد که دست از این جنایات بر دارند و لااقل پاسخی به این نامه بدهد . اگر چه ممکن تا کنون پاسخ او را با شکنجه های بیشتر داده باشند .

چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۹

هم غزه هم لبنان هم ایران قربانی سیاست استعمار

  تا زمانی که همه مردم دنیا متوجه این حقیقت نشوند که لذت واقعی از زندگی زمانی ممکن می گردد که ارزش دوست داشتن و عشق ورزیدن به نوع بشر و طبیعت اطراف خود را درک کنند و به آن اهتمام بورزند ، همیشه افرادی پیدا میشوند که حاضرند برای تامین آنچه مورد علاقۀ خود می بینند دست به هر کاری از جمله کشتن هم نوع و ویران کردن طبیعت بزنند  .

    در طول تاریخ بشریت کسانی به این حقیقت پی بردند و اهتمام ورزیدند دیگران را هم از این موهبت و خواست فطری بشری آگاه نمایند و عشق و محبت را ترویج دهند . عده ای از این افراد برای نشر عقاید خود اقدام به نوشتن آنها در قالب شعر و یا نثر نمودند تا مردمان را در این مسیر راهنما شوند . متاسفانه از آنجا که فقط درصد کمی از مردم اهل مطالعه و تحقیق بوده اند ، افکار منتشر شده در این کتابها نتوانسته اند فکر غالب بر جوامع قرار گیرند .

    گروه اندکی از این نوع افراد هم به مقتضای شرایط حاکم بر زمان خود موفق شدند با آگاه کردن مردم جوامع خود ، جنبشهایی را ایجاد کنند تا عملا نسبت به تغییر روشهای ویرانگر زندگی  و ایجاد نظم نوین بر اساس روابط حسنه و مهر و محبت بین مردم اقدام کنند . نمونه های بارز این افراد کسانی بودند مانند ابراهیم و عیسی و موسی و محمد که هریک در زمان خود به موفقیتهایی دست یافتند و توانستند تغییرات عمیقی در زندگی مردمان ایجاد کنند .

    تقریبا همۀ اینگونه افراد در زمانهایی زندگی میکردند که روابط سلطه بین مردم رایج بوده و آنانی که توانسته بودند قدرتی برای خود دست و پا کنند با ایراد ظلم و جور بر دیگران منافع خود را تامین می کرده اند . در مقابله با ستمگران ، افرادی که در نقش منجیان جوامع خود وارد عمل شدند ، روش مسالمت و تبلیغ مهر و محبت را برگزیدند و با تحمل مشقات فراوان توانستند به موفقیتهایی نایل آیند و چون مستقیما در کنار توده های مردم تحت ستم و در مقابل ستمگران ایستاده بودند ، تاثیر این افراد بر توده ها بسیار بیشتر از تاثیر نویسندگان بوده است .

   از آنجا که اینگونه منجیان فرصت نیافتند افکار آزادیخواهانه و نیاز انسانها به مهر و محبت را در میان مردم نهادینه کنند ، پیروان آنان رفته رفته از راه آنان فاصله گرفتند و چه بسا بنام آنان ولی با روشهایی در تضاد با روش آنان دست به اقداماتی زدند شبیه به آنچه آنان در مقابلش ایستاده بودند .

    جالب اینکه بیشتر این منجیان از منطقه ای که به خاورمیانه معروف است برخاستند و بعدها آیینشان به نقاط مختلف دنیا نفوذ پیدا کرد . حال همین منطقه تبدیل شده است به یکی از داغترید مناطق درگیری و محلی که کشتار انسانها بدست همدیگر بسیار بیشتر از کشتار حیوانها در میان هم نوع خود است . و جالب تر اینکه این کشتارها و ظلم و ستمها در میان کسانی هست که خود را پیروان آن صلح و صفا طلبان میدانند و اغلب بنام آنان از خود و از پیروان اسمی دیگران می کشند .

    اگر ما مردم این زمان که خود را متمدن میدانیم و مدعی صاحب اندیشه و فکر روشن ، بخواهیم به قضاوت بنشینیم و به ارزیابی این اوضاع شرم آور بپردازیم ، چه جوابی میتوانیم داشته باشیم ؟ و چگونه میتوانیم رفتار طرفهای متخاصم را توجیه کنیم ؟ آیا این نوع زندگی کردن ارزشی دارد ؟ در بین این گروههای متخاصم ،شاید بتوانیم یهودیان اسراییل را مرفه ترین و پیشرفته ترین آنها بنامیم . ولی آیا میشود گفت که از زندگیشان لذت میبرند ؟ یکی از شاخصه های مهم زندگی سالم و مرفه امنیت است . آیا هیچیک از اسراییلیان احساس امنیت میکنند ؟ دیگران که جای خود دارد !

    آیا این منطقه احتیاج به یک منجی دیگر دارد ؟ و اگر دارد ، کدام یک از افراد و یا گروهها و یا دولتهای موجود میتوانند چنین وظیفه ای را عهده دار شوند ؟ آیا با تکیه بر زور و نیروهای نظامی و شبه نظامی و یا گروههای انتحاری میتوان صلح و صفا را به مردم این منطقه هدیه کرد ؟ روش منجیانی مثل ابراهیم و عیسی و موسی و محمد چطور؟ آیا کسی را میتوان انتظار داشت که با همان روشهای مسالمت آمیز خود را در معرض همانگونه آزار و اذیت ها قرار دهد و به ایجاد صلح بین این ملتها پافشاری کند؟

      یکی از طرفهای در گیر فعلی این مناقشه ایران است . رژیم حاکم بر ایران عقیده اش بر براندازی حکومت یهودیان اسراییلی است و مدعی است که تمام همت خود را در این مسیر بکار میبرد و عقیده دارد که در نهایت امام زمانشان ظهور میکند و او هم با استفاده از دم تیز شمشیر ، شاید هم به شکل مدرنش ، به حل و فصل اینگونه مسائل میپردازد . و مثلا حکومت اسراییل را ساقط و حتما مجبور میشود نیمی از فلسطینیانی را هم که با هم اختلافات اصولی دارند از دم شمشیر بگذراند تا آرامش را بر منطقه حکم فرما نماید !

   مردم ایران هم شاید نخواسته و یا از روی غفلت و یا از بابت تعصبات عقیدتی ویا تمایلات ظلم ستیزی در گیر این مساله شده اند. و بعنوان یکی از مهره های این بازی خطرناک در منطقه مطرح هستند .

   همزمان با شکل گیری جنبش آزادیخواهی در ایران و آنچه بنام جنبش سبز معروف شده است ، موضوع مناقشات خاورمیانه هم در این جنبش مطرح گردید و اگرچه این جنبش هنوز نتوانسته است انسجام لازم را بگیرد و در مورد مسائل جهانی اظهار نظر جامع داشته باشد ، لیکن به مناسبت آنچه روز قدسش نامیده اند ، در سال گذشته این شعار مطرح شد که : " نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران."

چنانچه بخواهیم این شعار را که احتمالا توسط فردی و یا گروه خاصی مطرح شده و مردم تشنۀ تغییر هم آنرا تکرار کردند مورد قضاوت قرار دهیم ، چه میتوانیم بگوییم ؟ آیا اگر ما ایرانیان موفق شویم مسائل خود را حل نماییم میتوانیم بدون توجه به آنچه در اطرافمان میگذرد زندگی شاد و توام با صلح و صفا داشته باشیم ؟ تازه همین شعار هم با ابراز آمادگی برای فدا کردن جان خود برای ایران بوی خشونت میدهد . و نمیدانم ایران پس از فدا شدن مردمش بکار چه کسانی می آید ! البته این یک امر بدیهی است که اگر هر انسانی مورد تعرض انسان دیگر و یا هر حیوانی قرار بگیرد از خود دفاع میکند و اگر چنین حمله ای بخواهد با حمله به محلی در کشورش هم شروع شود همین وظیفه را احساس میکند . ( اگرچه ما هنوز به این احساس دست پیدا نکرده ایم که آماده شویم در برابر بلایای طبیعی از خودمان دفاع کنیم.)

     پس چارۀ کار کجاست ؟ استفاده از زور و دامن زدن به تخاصمات و جنگهای ویرانگر تاریخ بشر نتوانسته است دنیا را برای مردم لذت بخش نماید . ولی عده ای از این جنگها این درس را گرفتند که باید کاری کرد که دیگر لازم نگردد با هم بجنگند . واین درسی است که همۀ مردم دنیا باید بگیرند . این درس آموختنی است . و چون عشق و دوستی و لذت بردن از زندگی دوستانه در کنار یکدیگر امریست فطری ، آموزش این درس بسیار آسان است . امور فطری روشهای مبتنی بر فطرت می طلبند . باید به فطرت مردم مراجعه کرد . روش منجیان پیشین که تبلیغ مهر و محبت و دوستی بوده و خود داری از خشونت ، و بکار گیری ادبیات مکتوب و تبلیغ آن با استفاده از امکانات و تکنولوژیهای معمول همان است که میتواند وجدان انسانها را بر انگیزاند تا به جد خواهان صلح و دوستی گردند و بجای تلف کردن نیروی خود در جنگیدن با همدیگر ، دست دوستی به هم دهند و همدیگر را در استفاده از نعمتهای طبیعت و مقابله با بلایای آن یاری نمایند .

   عرض کردم که بعضی مردمان آموختند که از جنگ بین خود بپرهیزند . اینگونه جوامع را اندیشمندان آنان کمک کردند . و خود مردم هم با مطالعه ادبیات مکتوبشان توانستند راه را از چاه تشخیص دهند . در جوامع ساکن در خاورمیانه و آنچه به جهان سوم معروف است ، مطالعه نهادینه نشده است . و خواندنشان بیشتر خلاصه میشده به خواندن کتب دینی و آنهم نه به قصد یادگیری بلکه به قصد ثواب بردن از خواندن متونی که اصلا برایشان قابل درک نبوده و واعظینشان هم یا از خودشان کم سواد تر و یا توجیه کنندگان وضعیت موجودشان بوده اند .

   آنچه مستقیما مربوط میشود به اوضاع درگیریهای فعلی خاورمیانه و مسائل مربوط به غزه و لبنان و فلسطین و اعراب و ایران، یک راه حل دارد و آنهم از میان برداشتن علت وجودی آنست . گذشته از فقر فرهنگی ناشی از عدم درک درست فطرت انسانی که در گذشته موجب بروز زمینه های این وضعیت شده وهمانطور که عرض کردم اکنون براحتی میتوان به آن پایان داد ، علت العلل مسائل فعلی خاورمیانه را باید در منافع قدرتهای بزرگ در این منطقه جستجو کرد .

     از جمله مردمانی که از جنگهای ویرانگر جهانی درس گرفتند که روابط خود را طوری تنظیم نمایند که نیازی به جنگیدن با هم نداشته باشند غربیان بودند . آنان در قالب قوانین اساسی و مدنی خود شرایطی را بوجود آوردند که دیگر شرایط زور بر آنان تحمیل نشود و پادشاهان و امپراطوران و پاپها و غیره نتوانند به آسانی هر مساله ای را به آنان تحمیل نمایند . از این رو قدرت طلبان و سوداگران آن جوامع قدرت دست انداختن به جان و مال مردمان خود را از دست داده اند . ولی این سوداگران راههای جدیدی برای سوء استفاده از مردم مستقر در سایر نقاط جهان پیشه کردند و توجیهات لازم برای مردم خود را هم فراهم کردند و این همانست که کمی قدیم تر به آن استعمار نو می گفتیم و بمرور زمان نوتر هم شده است . ایجاد کشور اسراییل و ادامه حکومتهای دیکتاتوری در کشورهای خاورمیانه علیرغم کوششهای فراوان مردم برای آزادی هم ریشه در همین نوع استعمار دارد . تغییرات شکلی در عمل کرد سوداگران و ایجاد شرائط تازه در کشورها باعث شده است که خود کلمه استعمار هم از نوع نو و کهنه اش دیگر زیاد در ادبیات روزمره ظاهر نشود .

    مردم کشورهای غربی هم اگر چه از منافع این نوع استعمار بی بهره نیستند ولی وجدان عمومی غالب بر آن کشورها هم راضی به زورگویی به دیگران نیست و برای همین است که دولتهای غربی بسیار ماهرانه و با استفاده از پیشرفته ترین روشهای نفوذ و جاسوسی در کشورها موجبات رضایت و یا بی طرفی مردم خود در مورد اقدامات زورگویانه و حمله به کشورها را فراهم میکنند .  

      بهترین روش برای مقابله با این وضعیت ، متوسل شدن به این وجدان عمومی در کشورهایی است که دولتهایشان از دیگر کشورها سوء استفاده میکنند . باید بساط دولتهایی که در شرق خشونت تبلیغ می کنند و شعارهای انحرافی پخش می کنند برچیده شود و برای مردم غرب هم روشن کرد که طالبانها و بن لادنها دست پروردگان مردم خاورمیانه نیستند . باید برای مردم غرب و  یهودیان اسرائیل روشن کرد که فلسطینیانی هم که قربانیان استعمار بودند واز خانه هایشان آواره شده بودند و به امید بازپس گرفتن خانه هایشان سالها با اتکا به یاران بی وفا مبارزه مسلحانه کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید روش جدید صلح طلبانه پیش گیرند و رهبر شاخصشان آقای یاسرعرفات حاضر به مذاکره شد ولی بلافاصله گروههایی زیر سایۀ خود اسرائیل و استفاده از امکانات دیگران در مقابل او قد کشیدند تا صلحی ایجاد نشود . و مخصوصا مردم یهود اسرائیل هم باید متوجه شوند که آنان هم قربانی همان بازی استعماری هستند .

     بیدار شدن وجدان مردم غرب در خصوص منطقه خاورمیانه میتواند به دولتها فشار وارد کند که دست از حمایت دولت اسرائیل که دست پروردۀ خودشان است و خرابکاری در مسیر ایجاد صلح بردارند تا لااقل بر اساس قوانین و کنوانسیونهای بین المللی و رعایت حقوق بشر ، مردمی که خود را یهود و مسلمان و مسیحی میدانند بتوانند بر اساس خواست موسی و عیسی و محمد که خود را بندگان یک خدا میدانستند با هم و در کنار هم و با یاری هم به این روش زندگی وحشتناک خاتمه دهند و این منطقۀ ثروتمند را تبدیل به محلی برای زندگی عاشقانه و انسانی نمایند .

   چنانچه حمایت های پنهان و آشکار سوداگران بین المللی از دیکتاتورهای خاورمیانه هم قطع شود ، مردم نوعدوست این منطقه هم میتوانند خود زمام امور خود را بدست گیرند و دیگر بدون اینکه بازیچه دست کسی قرار گیرند در آبادانی منطقه و کل جهان شریک گردند .

   بار این وظیفۀ سنگین بیش از هر کس بر دوش روشنفکران و صاحبان اندیشه در شرق و غرب عالم است که با استفاده از امکانات روز میتوانند منجیان امروز بشریت باشند .