پنجشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۶

روشنفكران ديني و غير ديني و حل مشكلات

بديهي است عصر ما با مشكلاتي روبروست كه جز با مساعي روشنفكران و صاحب نظران قابل حل نخواهند بود. يكي از مسائلي كه سد راه روشنفكران در يافتن و ارائه راه حل مسائل مي باشد اختلافاتي است در بين آنها كه گاها بصورت شكوه ها و گلايه هايي از همديگر چه بسا با زباني نامهربانانه در نشريات انتشار مي يابد. البته اينكه به چه كساني مي شود لقب روشنفكر اطلاق كرد و چه كسي مي تواند خود را روشنفكر بنامد و يا اينكه اين لقب را از ديگران سلب كند موضوعي قابل تامل و البته بدور از اخلاق روشنفكريست كه اصلا كسي خود را روشنفكر بنامد. بديهي است كسانيكه از علم بيشتر برخوردار باشند و از مكاتب فكري حال و گذشته آگاهي كامل داشته و حاصل تجارب ديگران را از گذشته و حال مورد بهره برداري ذهني قرار داده و اين توانايي را داشته باشند كه در رابطه با مسائل جاري و آتي دنيا نظريه پردازي عاقلانه وعالمانه نمايند و در راه كشف قوانين حاكم بر عالم هستي با ديگران همراهي كنند را ميتوان روشنفكر ناميد. در بين روشنفكران كشور ما با وجود همه ي تنگناهايي كه براي همه ي آنها وجود دارد اختلافاتي بر سر دين داري و بيديني و سكيولاريسم مطرح بوده كه بنظر ميرسد در حال حل شدن باشد .چرا كه تعريفهاي جديدي كه از دين و سكيولاريسم و ساير ا يسمها مي شود، همه را بهم نزديك مي كند. من بعنوان مصرف كننده اي مقتصد از افكار شماري از روشنفكران قابل دسترس‏ , ( - وبيد يني‏‎‏، يكبار در مقاله اي تحت عنوان (نخبگان و مسائل ايران دينداري نظرم را در اينخصوص عرض كردم. باز هم ميخواهم به روشنفكران عرض كنم كه چنانچه بخواهيد در حل مسائل ايران مؤثر واقع شويد بايد توانايي نفوذ در دل مردم را پيدا نماييد. ولي مخاطبين شما در حال حاضر بسيار اندكند. چرا كه هنوز در بين توده مردم جايگاهي پيدا نكرده ايد . بايد سعيتان بر اين باشد كه اين جايگاه را پيدا كنيد و براي اين منظور نه مانند گذشته ي دور احتياج به معجزه و يا جادو و جنبل داريد و نه بسان حكومتيان نيازمند زور و بوق و كرنا هستيد. بلكه بايد با زبان خود مردم و در سطح آگاهي آنها بين خود و آنها پيوند ايجاد كنيد و با صداقت كامل آنها را به آگاه شدن از آنچه بر آنان پوشيده داشته شده است فرا خوانيد. اگر ميخواهيد دعوت صادقانه ي شما را قبول كنند نبايد بصورتي تهاجمي بر افكار و اعتقادات آنان ولو خرافي و انحرافي بتازيد. كافيست آنانرا متوجه نماييد كه آنچه تاكنون با عناويني مقدس و يا غير مقدس براي آنان حقيقت جلوه داده شده است ممكن است همه ي حقيقت نباشد و لازم است نظرات جديد را شنوا باشند تا به حقيقت نزديك شوند. اينجاست كه روشنفكران غير ديني هم به كمك روشنفكران ديني نياز پيدا مي كنند. اصولا روشنفكران مي دانند كه در اين دوران پر سرعت اگر بخواهند از دنياي در حال تحول سريع عقب نمانند‏‏‏ آنقدر موضوع براي مطالعه و بررسي و نظرپردازى دارند كه بايد نوعي تقسيم بندي تخصصي در دايره ي گفتگوهاي روشنفكري ايجاد نمايند كه يكي از آنها مي تواند مربوط به يك دين باشد. حال اگر چه وجودتان پر از دلخوري از همديگر است و بعضي هاتان به بعضي ديگر جفاهايي روا داشته ايد، باز از خاصيت روشنفكريست كه همديگر را ببخشيد و از اشتباهات درس بگيريد. و بدانيد كه اگر شماها نتوانيد به ياري همديگر بشتابيد، در ميان قيل و قالهاي توده ها و قدرتها محصور مي مانيد و افكارتان هم در لابلاي كاغذها و كتابها و صفحات اينترنت با تعداد خواننده اي غير قابل توجه فرسوده مي شوند. اينكه مي گويم بنظر ميرسد اين اختلافات در حال حل شدن است از محتوای بعضي مقالات از جمله نوشته ي آقاي اسماعيل خوئي در در رابطه با نوشته اي ديگر از آقاي دكتر سروش مشخص ميگردد. اگر مقاله ي ايشان را كه حاوي نمونه هايي از اختلافات مذهبيون و غير مذهبيون هست و همچنين اصل مطلب مورد انتقاد ايشان از آقاي دكتر سروش در را دقيقا مطالعه كنيم متوجه مي شويم كه اختلاف چنداني باقي نمانده است فقط ذهنيت منفي گذشته هست كه موجب تشكيك در اظهار نظرهاي جديد دكتر سروش ، آنجا كه مي گويد اصول دين هم قابل اجتهاد است شده است. البته در اين مرحله از تاريخ ما وظيفه ي روشنفكران ديني است كه از روشنفكران غير ديني دلجوئي نمايند. چرا كه اگر چه هر دو را ميتوان در وقايع گذشنه دخيل دانست ولي بلحاظ اينكه روشنفكران ديني دستي در قدرت داشته اند، مسووليتي را بدوش مي كشيدند كه بايد تبعات آنرا قبول كنند. و اين در مورد روابط بين خود روشنفكران ديني هم صادق است. آنانكه بيشتر در قدرت ماندند و بيشتر در مقابل كج انديشيها سكوت كردند حالا بايد پيش قدم تر شوند و ابتدا در بين خود و شايد همزمان با روشنفكران غير ديني ارتباط نزديك برقرار كنند تا بهتر بتوانند وظيفه ي روشنفكري خود در قبال دنياي خود را انجام دهند. وظيفه اي كه هيچيك از روشنفكران نبايد از آن غافل شوند اصلاح سيستم اداري دنيا ست كه فعلا در دست سياستمداراني است كه اغلب ستمكارند و اخلاق و روشنفكري و دين و مذهب و خرافات را به خدمت خود در آورده اند تا به آرزوهاي خود برسند. اين گروه از ستمكاران كه اغلب داعيه ي روشنفكري هم دارند چه بسا شامل افرادي باشند كه از انواعي از بيماريهاي رواني رنج مي برند كه احتياج به درمان دارند ولي حاضر نميشوند به پزشك مراجعه كنند چرا كه آنها خود را بيمار نمي بينند. و كسي هم نيست كه قدرت ارجاع اين بيماران به پزشك را داشته باشد. اگر روشنفكران بخواهند اين مشكل را حل كنند، احتياج به جلب نظر توده ها دارند كه آنها هم از بيماري حاكمان غافلند وبا تبعيت از اين حاكمان خود را بيچاره تر و آنانرا قويتر مي كنند. براي اينكه بهتر روشن شود اختلاف چنداني في مابين روشنفكران ديني و غيرديني باقي نمانده است از خود اين نوشته ها استفاده و مي پرسم: چرا ” دانش“ و” دين“ را از يكديگر جدا بدانيم و نخستين را به” خرد“ واگذاريم و دومين را به ”دل“ چرا دل را با خرد اجين ننمائيم و چرا خرد نسبت به دل بي تفاوت باشد؟ چرا نبايد سخن آقاي سروش را كه مي گويد روشنفكر ديني قائل به اجتهاد در اصول است را جدي گرفت؟ بيائيد از اين كلام استقبال كنيم و آنرا بنيان آشتي اقشار مختلف روشنفكر قرار دهيم چرا كه اگر نبوت و وحي و معاد و خدا موضوع اجتهاد واقع شوند و مورد مطالعات روشنفكرانه قرار گيرند ديگر نبايد تفاوت چنداني ميان اين گونه روشنفكران قائل شد. تفسيرهاي آقای بنی صدر از متون قرآنی هم اگر از اعلامیه حقوق بشر کاملتر نباشد ، چیزی از آن کم ندارد. فكر مي كنيد اگر روشنفكران ديني و غير ديني هردو در مورد وجود خدا يعني مبدا موجودات بحث كنند در نهايت به كجا مي رسند؟ احتمالا در نهايت روشنفكر ديني مي گويد خدا هست ولي ديده نمي شود و جا و مكاني ندارد. ولي اراده ي او بر همه چيز حكمفرماست. روشنفكران غير ديني در مورد مبدا موجودات چه مي گويند؟ اتفاق؟ انفجاربزرگ؟ هر چه! بالاخره هر چه باشد اينست كه دنيا وجوديست با اصول و قوانيني كه بر آن حاكم است و هر عملي توسط هر يك از اجزاء اين وجود بر هريك از اجزاء آن موجب عكس العملي مي شود كه تابع قوانين نهفته در اين وجودهاست. مگر هدف نهايي هر روشنفكري نبايد آگاهي از اين قوانين باشد تا در استفاده ي احسن از اين وجودها توانا گردد. حالا اسم اين قانون حاكم بر موجودات را هر چه مي خواهيد بگذاريد اگر كلماتي مثل خدا- الله- گاد- اهورامزدا- طبيعت و هر واژه ي موجود ديگر را قبول نداريد يك كلمه ي جديد براي آن بسازيد. تا بلكه در آينده با رشد علم و تكنولوژي اطلاع روشنتري از مبدا هستي پيدا كنيم. در مورد كتابهاي معروف به آسماني مانند قرآن هم كه اكنون ديگر روشنفكران ديني در آسماني بودن آن اصراري ندارند. و من غير روشنفكر هم كه در مقاله ي فوق الذكر اشاراتي نسبت به آن داشته ام. روشنفكران در اين جنگ مابين خود وظيفه ي اصلي خود را فراموش كرده اند كه بايد معلمين و مديران جامعه باشند . اگر بخواهيد اين وظيفه ها را بخوبي انجام دهيد روش شما در تدريس و اداره ي جوامع چه خواهد بود؟ تازه اينجاست كه متوجه مي شويد با افراد مختلف با سطح فهم و شعور مختلف روبرو هستيد. آيا با همه مي شود به يك روش صحبت كرد؟ چرا فقط به اطراف خودمان نگاه كنيم و توجهي به كل جمعيت روي زمين نكنيم، كه بعضي از آنها هنوز بحالت نيمه وحشي زندگي مي كنند و از دانش بشري جز خرافات چيز ديگري نياموخته اند. فكر مي كنيد اصولا چند درصد بلكه چند ميليونيوم مردم دنيا با بحثهاي روشنفكري آشنايي دارند؟ در همين تهران خودمان هر وقت بر سر كلاسي از جوانان اطراف 20 سال در مورد چيزهايي مثل طالع بيني- سرنوشت- غيب گوئي- معجزه و امثال آنها سوال مي كنيم، در كمال تعجب بيشتر آنها مي گويند اعتقاد دارند و اين چيزها را رد نمي كنند. خوشبختانه پس از كمي بحثهاي نيمه روشنفكرانه در اينخصوص اكثر آنان نظر خود را تصحيح مي كنند. همين اصطلاح” خداي من“ كه آقاي خوئي نفرمودند به چه معنايي بدون پيوند با دين از آن استفاده مي كنند، از كجا آمده است؟ استفاده از اين اصطلاح در آن نوشته كه براي اظهار فرط تعجيب از آن استفاده مي كنند. يعني چه؟ آيا غير از اينكه مي خواهد از فرط تعجيب به والاترين وجود پناه ببرد؟ و اين خود نشان مي دهد كه حتي همانهايي هم كه امروزه خود را غير ديني مي نامند پيوندشان را با گذشته خود كاملا از دست نداده اند. آيا در راستاي تعليم و تربيت و اداره ي جامعه ي بشري كه هنوز حتي در اروپا و آمريكا پيوند نزديكي با خرافات دارند و ارزشهاي اخلاقي هم هنوز جايي براي خود پيدا نكرده اند، مي توان بلافاصله با انكار هر گونه خرافه و دين و مذهب، حاكميت عقل و اخلاق و مدرنيته را جشن گرفت. اينجاست كه شايد روشنفكران غير ديني هم قبول كنند كه براي رسيدن به حاكميت عقل و اخلاق و گذر از گذشته به آينده، آندسته از روشنفكران ديني را هم كه بقول خود باب اجتهاد در اصول را باز گذاشته اند نياز دارند تا اين گذر تاريخي را ممكن سازند. نه تنها اين ، بلكه مهم تر اينكه يافته هاي روشنفكران ديني از تجارب مذهبيون كه بخش عمده اي از تاريخ بشري را شامل مي شود براي همه لازم است و گسستن رابطه بين تجارب مذهبي و مدرنيته نه ممكن است و نه لازم و عقلاني. فقط لازم است بر روي يك چيز با هم توافق كنند و آن تلاش براي از ميان برداشتن قداست و جايگزين كردن احترام براي افكار و افرادي كه شايسته ي احترام خاصند. در رابطه با اعتقاد مذهبيون به وحي هم شايد موضوع در حال حل شدن باشد، چرا كه اگر اصول قابل اجتهاد باشد بايد قبلا از موضوع وحي به معناي قديم چشم پوشي كرده باشيم. در اين زمينه در مقاله ي نخبگان و مسائل ايران- دين داري هم بحث شده است. مگر آنچه من و شما را وادار مي كند بنويسيم و منتشر كنيم خود نوعي وحي به مغز و دل ما نيست؟ به اميد آنروز كه روشنفكري بر همه تعميم ومديريت دنيا زير نظر روشنفكران مصلح باشد.