سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۸

طرح ها و پیشنهادها برای نجات ایران

نظر به اینکه ایران ما دوران سختی از تاریخ خود را سپری می کند و حاکمیت نا اهل آنرا در معرض تهدید انواع بلایا قرار داده است ، همه کسانی که کمترین آگاهی از این اوضاع دارند و به ملت خود علاقه مندند از فکر یافتن راه حلی برای برون رفت از این وضعیت فارغ نمی شوند . چند سال قبل در همین وبلاگ مطلبی تحت عنوان " طرح 12 ماده ای نجات ایران " نوشتم که در چند سایت دیگر هم مطرح و کمی مورد بحث قرار گرفت ولی به نظر بعضی ها غیر عملی قلمداد شد و به فراموشی سپرده شد. اخیرا نیز طرحی از طرف آقای کورش زعیم منتشر شد تحت عنوان" پیشنهاد برای نجات میهن" که در بعضی سایت ها مطرح گردیده و نظرات موافق و مخالفی هم در مورد آن اظهار شده است ولی به نظر می رسد در محافل موثر، با نظر جدی به آن توجه نشده. در طول این چند سال طرح های دیگری هم توسط گروه های مختلف ارائه شده که همگی سرنوشت مشابهی داشته اند . سئوال این است که تا کی می خواهیم دست روی دست بگذاریم و با پراکنده گوییها کشور را در معرض خطر رها کنیم . متاسفانه تحولات سیاسی بزرگ در کشور ما همیشه زمانی اتفاق افتاده است که نسل موثر در صحنه از تجربه های پیشین هموطنان خود محروم بوده اند و شاید بهمین جهت همه ی جنبشها به شکست انجامیده است. اگر چه نیروهای جوان باید سرنوشت کشور خود را در دست گیرند ولی بدون تجارب گذشته و اندیشه های پخته شده در مغز پیران سیاست ، در حالی که بر اثر خفقان موجود همه در بی خبری بوده اند، نمی توان به نتیجه ی مطلوب امیدوار بود . بیائید تا مردان سیاسی کهن ما یک به یک از دنیا نرفته اند و هنوز قدرت تحلیل و تصمیم گیری دارند، خود را از این منابع ارزشمند محروم نکنیم و با جمع بندی همه ی این طرحهایی که توسط افراد و گروههای مختلف ارائه شده چاره ای برای آینده ی خود و فرزندان خود بیندیشیم. اگر چنین نکنیم آیندگان ما را نخواهند بخشید و مابقی عمر خود را نیز در یاس و درماندگی سپری خواهیم کرد. امید که هر فرد از آگاهان و علاقمندان به تغییرات اساسی در کشور با هر گونه طرز فکر سیاسی ، فعالانه وارد این بحث شوند و با گذشت و مهربانی فقط بخاطر آینده کشور و ارزش انسانیت این صحنه را تا نتیجه گیری رها نکنند. بیایید لااقل بر روی کاغذ مجازی ، سایتی را طرح ریزی کنیم تا همه ی گروه ها از چپ ترین چپها و راست ترین راستها نظراتشان را بطور شفاف در آن مطرح کنند، تا زمینه ی یک ائتلاف فراگیر جهت پیشبرد اهداف اعلام شده شکل گیرد. بدیهی است هدف نهایی مورد نظر هر ائتلاف ایجاد مدیریتی آزاد در کشور است تا در آن تمام گروه های فکری بطور کاملا آزاد اید ه های خود را ارائه دهند تا ملت خود آزادانه انتخاب کند. تنها ملاک شرکت در چنین ائتلافی باید صداقت و خوش اخلاقی و پایبندی به استقلال و آزادی کشور باشد و همه باید با نیت یادگرفتن و یاددادن و ارائه خدمتی که توانائیش را دارند شرکت کنند و از آنجا که همه چیز باید بطور شفاف و آشکار در معرض دید همه باشد، همه باید بدانند که مردم در چنین فضایی معمولا صداقت را خوب تشخیص می دهند. این وبلاگ و ایمیل آمادگی دارد بعنوان یک منشی روابط عمومی منعکس کننده نظرات همه در این وبلاگ باشد ، تا پس از شکل گیری ائتلاف خود به امور مربوطه بپردازند . roozyaznov@yahoo.com

پنجشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۸

مرگ یا تب ؟!

این روزها نمایش اخبار و تبلیغات مربوط به انتخابات در تلویزیون و اغلب روزنامه های ایران با آن آب و تابی که به " مراسم قرعه کشی زمان تبلیغ تلویزیونی کاندیداها" داده اند چنان مشمئز کننده شده است که انسان احساس شرم می کند نظاره گر چنین خیمه شب بازی هایی باشد. آنچه بیشتر موجب تعجب است اینست که بعضی از آنانی هم که خود را روشنفکر می دانند آلوده این انتخابات نمایشی شده اند و دلایل شرکت خود در آن را بازگو می کنند. در جایی دیدم که تیتر زده بودند " چرا عدم شرکت در انتخابات غیر اخلاقی است؟" باید از این آقایان پرسید مگر روند برگزاری انتخابات اخلاقی است که عدم شرکتش غیر اخلاقی باشد؟ اصلا کدام انتخابات؟ مگر غیر از این است که خودشان تصمیم گرفته اند یک نفر را رئیس جمهور کنند و سه نفر دیگر را هم مثل همیشه به قول خودشان به عنوان " رزرو یا بدل " به صحنه آورده اند تا با گول زدن مردم و ایجاد صحنه های موافق و مخالف ، مردم را درگیر انتخابات کنند. این بار برای مردم دو گزینه مطرح کرده اند یکی مرگ و دیگری تب . احمدی نژاد را که بوی مرگ به خود گرفته است در مقابل مردم قرار داده اند تا به تب راضی شوند و سراسیمه به دنبال تب بروند. وای به قدرت تحلیل آنانی که با ساده اندیشی گول این تبلیغات را می خورند. حالا دیگر خود آقای خامنه ای هم باید متوجه شده باشد که ادامه ی کار آقای احمدی نژاد موقعیت خودش را هم متزلزل می کند و مخصوصا با توجه به معاملاتشان با غرب و اینکه اگر آمریکا قصد مذاکره با حکومت ایران را داشته باشد و مواجه شدن با احمدی نژاد را دور از پرستیژ خود بدانند، مجبور است او را جایگزین کند. و برای این که تنور انتخابات را گرم کنند و مخالفین را هم به پای صندوق بکشانند فردی را مطرح کرده اند که بعضی ها او را به مخالفت با خامنه ای می شناسند در حالی که آن دو قبل از نامزدی هماهنگی های لازم را انجام داده اند. آیا ما ایرانیان آن قدر خوار و کوچک شده ایم که در این نمایش انتخاباتی شرکت کنیم ؟ !

جمعه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۸

" توکل بر خدا " در عصر جدید

یکی از مصطلحترین عبارات در بین کسانیکه خودرا متدین میدانند ویا متدین زاده هستند ، عبارت " توکل بر خدا " ست که گاهی اوقات دنبال میشود با عباراتی نظیر خودم را بخدا میسپارم و یا دیگری را بخدا میسپارم . از موعظه گران هم بسیار شنیده میشود که میگویند در امور زندگی توکلتان بر خدا باشد . از آنجا که اینگونه عقاید و پندارها بخشی از فرهنگ جامعه شده است و تاثیر زیادی بر عملکرد افراد در جامعه دارد ، جا دارد که مورد نقد و بررسی قرار گیرد و ببینیم بر چه اساسی استوار است و چگونه میشود از این عبارت که بصورت یک کلیشه درآمده و تاثیر مثبت خود را از دست داده و گمراه کننده شده است، بصورتی مثبت و تاثیر گذار استفاده کرد . اصل این عبارت در بین مسلمانان از قرآن است که در چندین جا به مسلمانان مومن توصیه می شود بر خدا توکل کنند . اگر قرار باشد مسلمانان و یا هر فردی دیگر توصیه های پیشینیان را مورد توجه و بهره برداری قرار دهند، ابتدا باید منظور اصلی توصیه کننده را بخوبی درک کنند تا آنچه شاید حاصل دانش و تجارب چندین ساله دیگران و نسلهای گذشته بوده شامل انحراف نشود . کلمه توکل در عربی از مصدر توکیل است به معنی وکیل گردانیدن،بر کاری گماردن، و مورد اعتماد قرار دادن . در قرآن در حدود سی بار از مشتقات مختلف این کلمه استفاده شده است که مترجمین فارسی آنرا به معانیی از قبیل : مسئول،مدافع، سرپرست، حامی، پناه، یاور، شاهد، و گواه ترجمه کرده اند . من که خود دستی در کار ترجمه دارم، با مقایسه ترجمه های فارسی و انگلیسی قرآن متوجه شده ام که حتی زمانیکه ترجمه فارسی و انگلیسی با هم آمده در مفهوم آنها اختلاف وجود دارد . با مقایسه کاربرد این کلمه در موارد مختلف و ترجمه های مختلف از آن متوجه شده ام که نتوانسته اند منظور واقعی را ارائه دهند . حتی برداشت خود اعراب هم از قرآن بسیار ساده اندیشانه و سطحی گرایانه می نماید . از طرفی دیگر، بنظر میرسد جملات قرآن بصورتی بسیار ماهرانه طوری منظور گوینده را بیان کرده است که در اعراب زمان جاهلیت که مردمی بی سواد و اغلب کوتاه فکر بوده اند تاثيرگذار باشد . و میتوان تصور کرد که گوینده معلمی بسیار با سواد بوده که میخواسته افرادی را تعلیم دهد که دست چپ و راست خود را نمی شناختند و مجبور بوده بقول معروف با قرار دادن سنگ و ذغال در دست محصلین ، چپ و راست را به انها آموزش دهد . بزرگترین مشکل محمد در راهنمایی مردم این بوده که چگونه به آن قوم نیمه وحشی بفهماند که چه خوبست و بد کدام است و کدام راه برای حل مشکلات آنروزشان بهتر است . در عین حال میخواسته شخصیت خود بعنوان فردی امین و راستگو را حفظ کند و دروغ از زبانش جاری نشود . برای آنان که تجربه ای در تدریس داشته باشند روشن است که چنین کاری با چه مشکلاتی روبرو بوده است . بنظر میرسد که محمد بر اثر تعمق و تفکر طولانی در سکوت کوههای مکه و توجه به آنچه از دیگران یادگرفته و در اعمال دیگران دیده ، به یک اصل کلی پی برده و آن اینکه هر چه در عالم میگذرد ، از بزرگترین پدیده ها تا ریزترین آنها ، از یک سری قوانین پیروی می کنند بطوریکه هر عملی نتیجه ای دارد و ماهیت آن نتیجه بستگی کامل دارد به همان قوانین نهفته در طبیعت و نوع عمل . او متوجه شده بوده که نوع زندگی مردم و آنچه بر سر آنان می آید بستگی کامل دارد به نوع عمل خود آنان و اطرافیانشان که متاثر از همان قانون کلی است . حال فرض کنیم محمد میخواسته این موضوع را به مردم آنزمان بفهماند . به آن مردم بت پرست که اله های مختلف را می پرستیدند و عاجز از درک هرگونه قوانین طبیعی بودند چگونه میتوانسته از قانون واحد طبیعت با آنان بگوید . وچه راهی از این راحت تر که آن قانون را جایگزین اله های مختلف آنان کند و اسمش را الله بنامد . یعنی یک اله که همه چیز بستگی به او دارد . حتی اگر خود محمد هم آن قانون حاکم بر طبیعت را اله مخصوص خودش میدانسته که حالا میخواهد همه او را الله بنامند چندان فرقی نمیکند . پس از موفقیت محمد در تفهیم این ایده به مردم ، وظیفه اش این بوده که خوب و بد را برای مردم روشن کند و به آنان بگوید که اگر کار خوب انجام دهند با الله هستند و الله هم با آنها خواهد بود و اگر بد کنند همان خدا آنان را مجازات خواهد کرد . و عبارت توکل بر خدا هم چیزی غیر از این نمیتواند باشد . حال میماند اینکه این خدا چگونه برای مردم توصیف شود و اینکه از نظر این خدا خوب و بد کدامند ، تا عکس العمل کارهای خوب مردم، زندگی ایده آل آنان گردد . و کار بدی انجام ندهند که موجب عذابشان گردد . این را میتوان اساس ادیان الهی نامید .( در چنین صورت بر متخصصین علوم اجتماعی امروز است که برای محمد و افرادی مثل او چنان احترامی قائل باشند تا دیگر کسی در جهان عملکرد پیروان دروغین آنها را که دین را وسیله ارتزاق خود قرار میدهند به پای او ننویسند . و او را مورد تمسخر قرار ندهند . و با نشر این چنین ایده ای زمینه سوء استفاده افراد از ادیان را نیز از بین ببرند .) محمد در آنزمان سعی خود را کرده است که اصلاحات لازم را در زندگی مردم پدید آورد و خود هم به منتقدانش گفته است که اگر حرف بهتری دارند بیاورند تا او هم از آن پیروی کند . اگر چه میدانسته که آن مردم خیره سر قادر به آن نخواهند بود . ولی خود این درخواست گواه بر آنست که عقیده داشته شاید بهتر از آنچه او درک کرده است هم باشد و این رسالتی است بر دوش هر فردی از جامعه که در اصلاح اموری که بر اساس پندارهای قدیمی بنا شده بکوشد . حال ببینیم عبارت "توکل بر خدا " در دنیای امروز چه مفهومی باید پیدا کند . امروزه بشر به بسیاری از رموز قانون طبیعت پی برده است و با پیروی از آن و عمل بر اساس آن به پیشرفتهایی نائل شده است که نمیدانم آیا در تصور حتی محمد هم در آنزمان میگنجیده یا نه . (تصور محمد از آینده بشریت را باید در توصیفات او از بهشت و جهنم یافت .) پوشیده نیست که تاثیر شخصیت افرادی مانند محمد و موسی و عیسی و امثالهم بر مردمی که آفریننده این شگفتیها شده اند انکار ناپذیر است . منظور محمد هم در آنزمان از عبارت توکل بر خدا همین بوده است که هرگاه راه خوب را تشخیص دادی دیگر به خود تردید راه نده و با اعتماد به نفس کارت را انجام بده . که البته بسیار متفاوت است از درک بسیاری امروزیها که بدون تلاش برای درک راه خوب و درست، آینده خود را بدست موهومات می سپارند و بدون شتاخت خدا کار خود را در دست ناشناخته رها و زندگی خود را به باد می سپارند . امروز برای اینکه مردم از گمراهی نجات یابند بر آگاهان است که به آنان بفهمانند که خدا همان قانونی هست که بر طبیعت حکمفرماست و در همه چیز و همه جا جلوه گر است . و آنانی هم که آنگونه به خدا اعتقاد ندارند باید متوجه شوند که جهان را قانونی جاریست که آن قانون در وجود هر پدیده ای نهفته است . و وجود ما و همه موجودات و نتیجه ی هر عملی در حوزه ی آن قانون تعریف میشود . و شناخت هرچه بیشتر این قانون و مراعات آن است که موجب بهبود زندگی ما میشود . حال هرکس میخواهد این قانون را هرچه بنامد . اگر مردم دنیا بتوانند این برداشت را از هستی داشته باشند ، بجایی میرسند که همه در رسیدن به خوشبختی به نوعی اشتراک عمل دست می یابند ، تا بدون اینکه احتیاج به هر گونه زور داشته باشند برای رسیدن به هدفی عالی هماهنگ عمل کنند . چنانچه سیاست حاکم بر ملتها بر این اساس قرار گیرد میتوان با استفاده از امکانات ارتباط جمعی موجود ، رسالتی را که محمد و امثال او برای خود احساس میکردند در کل جهان پی گیری نمود تا زمینیان بتوانند در پایه ریزی بهشت مورد نظرشان کوشش موثر بعمل آورند . و شاید بهمین جهت است که محمد خود را خاتم پیامبران میدانست . چرا که پیش بینی مینمود که از آن پس مردمان به نوعی پیشرفت عقلی میرسند که خود بتوانند بدون نیاز به تمسک به غیب و استفاده از سایر راههای مرسوم قبل از آن، راه یافتن حقیقت را پی گیری کنند . چنانچه آدمیان درک خود از خدا و الله را تصحیح نکنند همان قصه دیرینه شان ادامه خواهد یافت و هر روز کسانی خود را بنامهایی از قبیل ظل الله، آیت الله ، روح خدا ، و جانشینان خدا ویا پسر خدا بر آنان تحمیل خواهند کرد . امروزه رسالت آموزش قوانین شناخته شده بسیار آسان شده است . مشکل تر از آن کوشش برای شناخت سایر اجزای ناشناخته قانون طبیعت است . برای این منظور هم باید مراکز تحقیقاتی را هر چه بیشتر مجهز نمود و بهترین مغزها را شناسایی تا در این مراکز در پی شناخت بیشتر قوانین حاکم بر کل جهان باشند و با استفاده از امکانات جدید، ارتباط بین محققین و همه مردم بگونه ای باشد تا همه در این کوشش شرکت کنند و به پیشرفت خود سرعت بخشند . اینکه خود این قانون حاکم بر جهان از کجا سرچشمه گرفته است هم موضوعی است که پس از شناخت کامل آن میسر میگردد . امید که این مقدمه ای گردد برای آشتی دین ، که میتوان علم قدیمش نامید ، وعلم و دانش امروزی تا با زدودن هرگونه قداست بی اساس ، کل جهان را در مسیر کسب علم و دانش قرار داد و زندگی را که در حال حاضر بر بسیاری از انسانها جهنم گردیده، در کام آدمیان شیرین کرد . حال اگر کسانی به آنچه بیان شد ایمان پیدا کردند ، تردید به خود راه ندهند و با اعتماد به نفس در این زمینه اقدام کنند . و یا سعی کنند راهی ارائه دهند که بهتر از این باشد . درود بر همه جویندگان طریق حقیقت .

جمعه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۸

صد روز با اوباما وصدها سوال از تغيير

متن انگليسی از آنجا که شعار اصلی آقای اوباما تغيير بود چنانچه بخواهيم در مورد کارنامه صد روزه ايشان قضاوتی کرده باشيم قاعدتا بايد ميزان تغييرات بعمل آمده در زمان اورا بررسی کنيم . علت استقبال از شعار تغيير او واقعياتی بود که قبل از انتخاب او درجامعه آمريکا و بين الملل وجود داشت و تبديل به بحرانهای پيچيده ای شده بود که هنوز گريبانگير جامعه جهانی ميباشد . اگر چه اولين بحرانی که بطور ملموس با آن مواجه شد که راه حلهای ضربتی ميطلبيد ، اوضاع اقتصادی است ، ولی اين مشکل هم ريشه در مشکلات متعدد ديگری دارد که بدون حل شدن آنها مشکل اقتصاد هم ريشه کن نخواهد شد و در صورت ترميم هم دوباره تکرار ميشود . مجموعه اين مشکلات را ميتوان در يک کلمه خلاصه کرد و آن چيزيست که فعلا بنام " سياست " مشهور است . واژه سياست مفهوم واقعی خود را که همان تدبير عاقلانه و داوری عدالتجويانه در مسير اصلاح امور جامعه است ، از دست داده است و اکنون به معنی نيرنگ حکومت کردن بر مردم بکار برده ميشود . تا جايی که حافظه ياری ميکند ، حکومت بر مردم با نيت بهره برداری از موقعيت ، توسط دو گروه عمده از مردم مورد توجه بوده است . گروه اول آنانی را شامل ميشود که اهداف زود بازده و ظاهر بينانه ی منافع مادی خود را دنبال ميکنند و در اين مسير جز خود و همنشينان خود و آنچه فکر ميکنند منافعشان را تامين ميکنند مد نظر ندارند . گروه دوم مردان مذهبی هستند که روحانيت لقب يافته اند و بنا بر فهم اشتباه خود از خدا و اديان و کل هستی ، عقيده دارند با حکومت بر مردم ميتوانند وظيفه مذهبی خود را به انجام برسانند . معمولا گروه دوم با تسلط يافتن بر جامعه و چشيدن مزه اغوا کننده قدرت و سست بودن مبانی اعتقادی خود ، تبديل به گروه اول و دست در دست آنان ، بلای جان مردم ميگردند . اين طبيعت قدرت است که چنانچه در انسان کنترل نشود به فساد می انجامد . و بر مردم است که سيستم حکومتی و قوانين خود را مجهز به ساز و کارهايی نمايند که کسی بر جمعشان تسلط پيدا نکند . سيستم حکومتی آمريکا بگونه ايست که هرکس رئيس جمهور شود لااقل تا چهار سال تسلط کافی دارد تا برنامه های خود را حتی بر خلاف نظر مردم اجرا نمايد . همانطور که بارها ديده شده است که رئيس جمهور با حد اقل درجه محبوبيت در افکار عمومی هم دوره خود را به پايان ميرساند . حتی زمانيکه مجری سياستهايی خلاف شئون ملی هستند . آقای اوباما هم خود حاصل نا رضايتی ايجاد شده توسط رئيس جمهور قبل از خود اوست و احتمالا خودش هم واقف است که اگر چنان نميشد شايد رای کافی نمی آورد . حال که او با شعار تغيير که مورد استقبال مردم قرار گرفت به قدرت رسيده ، آيا ميتواند به قول خود عمل کند ؟ اين سوال را شايد فقط کسی بتواند جواب دهد که در جريان اسراری باشد که رئيس جمهور قبلی در زمان تحويل دادن پست خود به جانشينش منتقل ميکند . اين احتمال هست که رئيس جديد همانجا خود را ناچار ببيند که روش مدارا برگزيند . در ماجرای مشکلات اقتصادی اخير هم ديديم که موسسه های مالی که با پول مردم بر ورشکستگی شان سرپوش گذاشته شد ، قبل از هرچيز پول مردم را بين مديران همان موسسات تقسيم کردند و زمانيکه موضوع برملا شد و آقای اوباما اظهار عصبانيت کردند ، موضوع پس گرفتن آن پولها ظاهرا به شيوه ای مقرر شد که در نهايت مديران سود خود را برده اند . البته بسياری اين تمايل و صداقت را در اوباما ميبينند که به مصالحی فراتر از آنچه پيشينيان او در سر داشتند بينديشد و در راه ايجاد اصلاحات عميق تر بکوشد . چنين انديشه ای در چنان بستر ، طالب همکاری و همياری تمام کسانيست که به اصلاحات واقعی می انديشند . و چنانچه مردم و ساير مهره های سياست بين المللی با او همراهی نکنند او هم در همان سيستم قبلی ذوب خواهد شد و بگونه ای دورانش را به پايان خواهد رساند . اگر ساير مهره های جهانی هم مانند حکومت ايران به جای تشويق او اصرار بر لايتغير جلوه دادن حکومت آمريکا داشته باشند و در راستای تقويت سياست پيشينيان او قدم بردارند ، بديهی است سياست تغيير در صحنه بين الملل به شکست خواهد انجاميد .و سياست ميليترازيسيون و جنگهای بی پايان ادامه خواهد يافت . بهر حال تا کنون آقای اوباما در طول صد روز رياستش در شعار و اقداماتی روبنايی ، ژست تغيير دهندگی خود را حفظ کرده است . ولی چنانچه بخواهد صداقت خود را در عمل ثابت نمايد بايد بتواند به صدها سوالی که در ذهن مردم در رابطه با سياست قدرتهای جهانی و در راس آنها آمريکا وجود دارد پاسخ دهد و نسبت به روشن کردن افکار عمومی در باره آنچه موجب بحرانهای موجود در زندگی مردم دنيا شده است اقدام نمايد . پاره ای از اين مسائل را ذيلا ذکر ميکنم : عمده ترين مشکل موجود در دنيای امروز جريان جنگها و برخوردهای مسلحانه ايست که در نقاط مختلف جهان به وقوع می پيوندند . جنگهای خونين در طول تاريخ بشريت وجود داشته است ولی در دنيای امروز که شعار مدنيت و اخلاق گوش فلک را کر ميکند انتظار ميرود که ديگر راه کارهای خشونت آميز را رها نمايند . لکن متاسفانه مدرنيزه شدن جنگها گواه بر حاکميت همان خصلتهای پيشين بر حکمرانان است . بديهی است هيچ درگيری مسلحانه ی ممتد و برنامه ريزی شده ای بدون دخالت حکومتها امکان پذير نيست و نميتوان تصور کرد گروههای کوچک و بزرگ درگير در جنگهای منطقه ای بدون کمک و برنامه ريزی قدرتها قادر به انجام چنين کارهايی باشند . برای بسياری اين از مسلمات است که در هر درگيری منطقه ای پای يکی دوتا از قدرتها در ميان است که بوسيله جنگ ، از راه فروش اسلحه و تسلط بر منابع طبيعی کشورها منافع خود را تامين مي نمايند . تا قبل از فروپاشی شوروی رقابت شرق و غرب در نقاط مختلف موجب بروز نا آراميها و جنگها ميشد . و حالا هم بسياری بر اين باورند که نوعی توافق ميان قدرتها بر سر تقسيم منافع بين خود بوجود آمده است . و گاها خود دست به دشمن پروری ميزنند تا شعله های آتش جنگها نخوابد . بخاطر داريم که پس از فروپاشی شوروی کشورهای بلوک شرق سابق ، از جمله روسيه ، ورشکستگانی بيش نبودند و چنانچه کمکهای غرب نبود حکومت فعلی روسيه به اين شکل قوام نميافت . از اين رو حالا باور اينکه هماهنگی بين آنان وجود ندارد آسان نيست . به هرحال برای تداوم حضور آمريکا در کره بايد مسائل مربوط به شمال و جنوب کره لاينحل بماند . برای تداوم حضور شان در خاورميانه ی زرخيز بايد مشکل فلسطين تداوم پيدا کند . برای در اختيار گرفتن عراق بايد رژيمی مانند صدام حسين ميبود تا پس از اينکه مورد سوء استفاده های مختلف قرار گرفت خود موجب حضور آمريکا در آن کشور شود . برای ادامه جريان نفت و ساير ذخاير خاورميانه واعاده ی مجدد پول آن به غرب در قالب خريد تسليحات و کارخانجات فرسوده اتمی و غير اتمی ، بايد رژيمهای متخاصمی مانند رژيم فعلی ايران و ساير همسايگانش وجود داشته باشند . مگر در قاره آفريقا سر زمين اجدادی آقای اوباما ، هرجا که دارای منابع غنی هست درگيريهای خونين ادامه ندارد ؟ آنها که ديگر با سنگ و چوب باهم نميجنگند . ببينيد سلاحها از کجا مي آيند و چه کسانی در پشت اين جنگها هستند ! کودتاهای پی در پی در اين کشورها در کجا طرح ريزی ميشوند ؟ نمونه های روشن اينگونه دخالتها در همين سالها که هنوز در خاطره ها هست فراوان است . کدام زمان قدرتها از دولتهای ميانه رو دموکرات در اين کشورها حمايت کردند و عليه آنها توطئه نکردند ؟! مگر دولت مردمی دکتر مصدق را با ديکتاتوری شاهنشاهی جايگزين نکردند ؟ مگر با حيل مختلف انقلاب اخير ايران را که مردم برای آزادی از استبداد برخاستند ، با همراهی با تندروان و منحرفين ، به استبداد مجدد تبديل نکردند . براي آنان چه فرق ميکند که مستبد تاج بر سر داشته باشد يا عمامه ؟! فقط مردم و روشنفکران در جريان امور نباشند بعد با زدو بندهای محرمانه و توطئه های سری ، برنامه های خود را اجرا ميکنند . جريانات پيرامون گروگانگيری سفارت آمريکا در تهران ، ايران گيت های مختلف و جريان مک فارلين مگر نمونه های بارز نيستند ؟ همين چند وقت پيش بود که يکی از وزرا ی دولت موقت وآگاهان جريانات انقلاب ، آقای دکتر يزدی ، در مصاحبه ای گفت آنجا که آمريکاييها انتخاب بين حمايت از ميانه روها و يا روحانيون تند رو را داشتند ، حمايت از روحانيون را برگزيدند . نتيجه اين گونه هدفگيريها شان را هم که ميبينيم . کسی را که ميخواست جنگ ايران و عراق را پايان دهد برکنارش کردند تا جنگ به مدت هشت سال به سود قدرتها ادامه يابد و حالا هم چه کسی ميتواند بخوبی آقای خامنه ای دشمن تراشی کند و مثل آقای احمدی نژاد با شعارهای تند و توخالی بهانه هر گونه اقدام عليه ايران را فراهم نمايد ؟! آری اگر آقای اوباما بخواهند تغيير واقعی در سياستها ايجاد کنند ، اينها زمينه های واقعی تغيير هستند . بايد صداقتی را که مردم در چهره اش ديده اند در عمل جايگزين سياستهای پيشين آمريکا نمايد . و اگر بتواند چنين کاری را در امريکا انجام دهد قادر خواهد بود ساير قدرتهای جهانی را هم با آن سياست هماهنگ کند و اين ميشود يک تغيير واقعی در کل جهان . ايجاد چنين تغييری اراده ای بسيار قوی همراه با از خود گذشتگی نياز دارد که تصورش هم آسان نيست . ولی حال که چنين زمينه ای را در وجود آقای اوباما ديده ايم بايد از او بخواهيم نگاهی بيندازد به سرنوشت همه روسای جمهور قبل از خود و ببيند که با همه کارهای خوب و بدی که کردند بيش از دو سه نفرشان در قيد حيات نيستند . آنچه از او باقي خواهد ماند خاطره ها و نتايج عملکردهايش خواهد بود . کارهای بسيار بزرگ از دست هرکس بر نمی آيد . و هرکس چنين موقعيتهای مناسبی برای ايجاد تغييرات اساسی پيدا نميکند . کافيست مقايسه ای کند بين بسياری از سردمداران تاريخ بشريت و افرادی مانند عيسی مسيح ، موسی و محمد ، و تاثير واقعی اين افراد که بنا بر مقتضيات زمانشان خود را پيامبر معرفي کردند . البته نه با آنچه پيروان دروغينشان در حال حاضر جلوه ميدهند . آيا اوباما حاضر است اراده ی مسيحايی از خود نشان دهد و از احتمال آويخته شدن بر صليبی ديگر نهراسد ؟