سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۷

خاتمی فرهنگی-سیاسی نه، خاتمی اقتصادی ؟!

در نمایش انتخاباتی ایران که اکثریت مردم ایران جایی در آن ندارند ، برای داغ کردن بازار آن ، روی کاندیداها مانور میدهند . یکی از بازیگران اینبار آقای خاتمی است که پس از مدتی پیش و پس رفتن ، بالاخره حضور خود را اعلام کرد و از آنجاییکه خودش هم میداند این انتخابات در خوش بینانه ترین شکلش چیزی بیش از یک شوخی نیست ، می گوید " من در اینجا با جدیت نامزدی خود را اعلام میکنم ." شوخی مضحکتر اینکه از وی نقل قول شده که اینبار نه با شعار " توسعه سیاسی " بلکه با شعار " توسعه اقتصادی " وارد میدان میشود . شاید بهترین تفسیر این شعار همانست که یکی از نزدیکانش در مجمع روحانیون گفته است : " میتواند وضع کنونی کشور را برای پیشبرد اهداف و آرمانهای امام تغییر دهد ." به یاد داریم که آقای احمدی نژاد پس از بی نتیجه ماندن و توخالی در آمدن شعارهای فرهنگی- سیاسی آقای خاتمی ، با شعار فساد زدایی و اقتصادی و اینکه میخواهد سفره ایرانیان را چرب کند وارد معرکه شد . حالا که این شعارها هم تو خالی درآمد و وضعیت اقتصادی بدتر از قبل شده ، آقای خاتمی فکر میکند این شعار اقتصادی جاذبه ی بیشتری داشته باشد . ولی فراموش کرده است که مردم هنوز بخاطر دارند که امامی که او در پی پیشبرد اهداف و آرمانهای اوست گقت : " اقتصاد مال خر است ." حال معلوم نیست آیا او مرجع تقلیدش را عوض کرده است ، یا واقعا مانند امامش مردم را آنطور میبیند ، و با این باور میخواهد مردم را بسوی خود جذب کند! آقای خاتمی باید بداند که با این سیستم حکومتی فقط ممکن است اقتصاد خود و اطرافیان خود را تقویت کند . مردم میدانند تا یک زندگی شرافتمندانه نداشته باشند که بتوانند ارزشهای والای انسانی خود را به نمایش درآورند و در کمال آزادی و استقلال با مشاوره وتشریک مساعی ملی و بین المللی از موهبات جهان هستی بهره مند شوند ، به اقتصاد سالم نخواهند رسید .

دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۷

مصاحبه ای که داغ تازه کرد

اخیرا خانم معصومه ناصری متن مصاحبه خود با آقای ابوالحسن بنی صدر را منتشر کرده اند . لحن نظریه های ارائه شده توسط خوانندگان بخوبی نشان میدهد که هنوز وجدان آنان که او را بخاطر دارند بیدار است و هنوز در داغ از دست دادن او سوزان . نفرین برکسانیکه باعث شدند ایران از برکات وجود این شخصیت روشنفکر و صادق وکوشا که عمرش را در راه تحقیق علوم انسانی ویافتن راه درست زندگی کردن و در فکر نجات ایران از دست منحرفین ظل اللهی و آیت اللهی میگذراند محروم شود . به راستی چگونه میتوانیم بر خود ببخشیم که در راه پیاده کردن اهداف انقلابمان که در انتخاب اولین رئیس جمهورمان جلوه گر شد به اندازه کافی تلاش نکردیم و اجازه دادیم مکاران دروغگو او را خائن جلوه دهند و مارا هم مردمی که شعور انتخاب کردن نداریم !؟ اگرچه خنثی کردن توطئه ای که بسیار ماهرانه توسط اجنبیان و نادانان قدرت طلب داخلی طرح ریزی شده بود آسان نبود ، ولی اگر بموقع بیدار میشدیم و اقدام میکردیم ، میتوانستیم موفق شویم . بد تر از آن ، سکوتیست که جامعه ی صاحب کلام و قلم ما به آن مبتلا شده و سانسور عجیبی است که در مورد آقای بنی صدر اعمال میشود . مثل اینکه همه این پندار غلط را پذیرفته اند که بدون نظر قدرتهای جهانی در ایران کسی زمامدار نمیشود و دست از او شسته اند . حال که او خودش میگوید دیگر سمت دولتی نخواهد پذیرفت ، لااقل مردم را از افکار او ، تحقیقات او ، وکتابهای او که با زحمت فراوان نوشته شده اند محروم ندارید . تاریخ چنین تنگ نظریها را نخواهد بخشید و فراموش نخواهد کرد . حتی آنان که دغدغه دین دارند باید بدانند که اگر کسانی در آینده بخواهند به اسلام معتقد بمانند ، تنها اسلامی که میتواند برای آنان جذابیت داشته باشد همانست که بنی صدر مترجم آنست . مطمئن باشید که اگر در زمان حیات او هم مردم نوشته های او را نبینند ، پس از او به اهمیت آنها پی خواهند برد و توجه خواهند کرد . عمر پر بارش مستدام باد .

چهارشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۷

امید رفته بر باد و امید در فضا ویلان

سی سال پیش در چنین روزهایی میلیونها ایرانی در امید رسیدن به یک زندگی آبرومند که متضمن آزادی و سربلندی آنان باشد ، مصمم در تلاش نیل به این اهداف بودند . اگر ایرانیان به شعارهای آزادی ، استقلال و جمهوری اسلامی لبیک گفتند ، برای این بود که آرزوهای خود را در آنها می یافتند . اسلامی که می شناختند و از آن شنیده بودند ، اسلامی بود که خدایش مهربان و ارحم الراحمین بود . خدایی بود که انسان را آزاد آفریده بود . نه اسلامی که خشونت ، برادر کشی ، فساد ، دروغگویی ، افترا ، زندان ، شکنجه و انواع نامردمیها توسط مدعیان دروغینش جایز شمرده شود . اگر اسلام را به عنوان فکر راهنمای خود قبول کردند بخاطر این بود که از آن تصوری جز تامین آزادی و استقلال خود نداشتند. برای این بود که ناامید از هر مکتب و مسلک دیگر ،آرمانهای خود را در آن می دیدند . ولی افسوس که غفلت کردند و به کسی و کسانی اعتماد کردند که برای رسیدن به قدرت هر چیز از جمله دین خود را نیز قربانی کردند . اکنون که اسلام حاکم بر خود را جز کفر نمی بینند ، نا امید از هر چیز و هر کس ، در انتظار موقعیتی دیگر نشسته اند تا بلکه بار دیگر آرزوهای بر باد رفته را پی گیری کنند . متاسفانه آنان که انقلاب مردم را دزدیدند ، به آن بسنده نکردند . آزادی و استقلال را هم از آنان گرفتند ، حتی حرفهای نیک آزادیخواخان و استقلال طلبان واقعی را هم دزدیدند و می دزدند . هر کس در هرجا حرف خوبی میزند ، اینها هم همان حرف را از زبان خود میگویند . شعارهای آزادیخواهی و عدالت طلبی شان گوش فلک را کر میکند . ولی صدای هر آزادیخواه را در گلو خفه میکنند . گویی توصیفاتی را که در قرآنشان از شیطان شده ، بارها مرور کرده و عین آنها را در زندگی خود پیاده میکنند . امروز در جایی خواندم که یکی از نشریات دروغ پراکنی شان ، برای متهم کردن دانشجویان به گناهی بزرگ ، نوشته است که دانشجویان رهبر را دیکتاتور می نامند . آیا اینها واقعا فکر میکنند رهبرشان دیکتاتور نیست ؟! اینها گفتن حقیقت را جرم مینامند . اگر دیکتاتوری در کشور حاکم نباشد مگر میشود این حرف را جرم شمرد ، ولو دیکتاتور هم نباشد ! مگر دیکتاتوری شاخ و دم دارد ؟ در ساده ترین بیان ، هر وقت آزادی بیان و نشر عقاید نباشد ،دیکتاتوری هست . مگر در همین وبلاگ من چه گناهانی صادر شده که آنرا مسدود و سانسور کرده اند ؟! چه چیزی در آن نوشته شده که نباید کسی از آن باخبر شود ؟ آیا همین گواه زنده ای بر دیکتاتوری حاکم نیست ؟ تا کی میخواهید خود و مردم را گول بزنید و دروغ تحویل مردم دهید ؟ یکی از جدیدترین دروغهایشان " نام " امید بر فضا رفته شان میباشد . که حتی اگر ادعای وطنی بودنش هم دروغ نباشد ، قبول آن برای مردم آسان نیست . هیچ ایرانی نیست که از پیشرفت علمی و تکنیکی کشور خود شاد نگردد . ولی مردمی که حاکمیت را در حل کوچکترین مشکلات عاجز میبینند کی میتوانند این حرفها را باور کنند . مردمی که ناامیدی را میتوان بوضوح در صورتهای غمگین و پیشانی پر چین و چروک ناشی از مشکلات عدیده شان دید ، کجا فرصت دارند بدنبال امیدی در فضا بگردند و از خود میپرسند گور نداریم ، کفن بخریم ؟! و از آنجا که این رژیم در تبدیل فرصتها به تهدید تخصص کامل دارد ، کجا معلوم که اینهم ابزاری برای افزایش آلامشان نگردد !