شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۴
اکبر گنجی تنهاست
گنجی تنهاست
او بسیار تنهاست . حتی خانواده و دوستان بسیار نزدیک او هم چنین وانمود می کنند که او در انتخاب راهش در ادامه اعتصاب غذا اشتباه کرده است . حالا که دیگر رمقی بر او نمانده است و جسمش تحلیل رفته ومشخص هم نیست اگر زنده بماند اسمش را بتوان زندگی گذاشت به وی توصیه می کنند که برای زنده ماندن اعتصابش را بشکند. می گویند حفظ اندیشه گنحی مستلزم حفظ حیات اوست . این اقایان معتقد چرا چنین حرفی را در مورد امام حسین نمی زنند ؟ اینها از وی چه می خواهند؟ از زنده ماندن بدنی بیمار و تحلیل رفته چه می خواهند؟ اینها فکر می کنند اگر گنجی با این وضع زنده بماند می توانند با چسباندن خود به او به عنوان دوست توشه ای سیاسی برای خود دست و پا کنند و به شعارهای تو خالی خود ادامه دهند . ولی اگر او بر اثر اعتصاب غذا بمیرد چگونه می توانند دوستی با او را ثابت کنند؟ چون اینها نه جرات مختار دارند که برای خونخواهی او به پا خیزند و نه حال ادامه راه او را در خود می بینند. پس برای اینها بهتراست که کار به جای خیلی باریک نکشد و وی ازمرگی که شهادت وار باشد دست بکشد تا آ قایان مجبور نباشند در مرگش اشک بریزند و فریاد وا مظلوما برآورند . ولی اینها باید بدانند که شکستن اعتصاب غذای وی در حال حاضر بدون رسیدن به هد فش مثل این می ماند که امام حسین در شب عاشورا از کربلا فرار می کرد . و شاید او خود این را می داند ولی عافیت طلبان در لباس دوست به جای اینکه از ایده او حمایت کنند نمک بر زخمش می پاشند. شاید از همسر و فرزندانش این انتظار باشد که آرزوی زنده ماندن او را به هر قیمت داشته باشند ولی دیگران چرا؟و این است که اگر او آنها را عامل اطلاعاتی رژیم بداند حق دارد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر